سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :60
کل بازدید :390619
تعداد کل یاد داشت ها : 153
آخرین بازدید : 103/2/31    ساعت : 12:7 ص
درباره
طلبه ی مسافر[77]

وبلاگ بندن شده مثل آش شلّه قلم کار که همه چیز توش پیدا میشه (البته ازهر چمن گلی) از مسافرهای عاشق بگیر تایاد یار و ناگفته های جنگ و دشمنان آشکار وپنهان ... خلاصه هرچی که بخواهی اما نظر شما هم برامون خیلی مهمه چراکه هدف ماجلب رضایت شماست
ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
امکانات دیگر


اوقات شرعی

ابر برچسب ها
امام رضا (ع) 4 ، صله رحم ، ضدآمریکایی ، عباس (ع) انجیل آل محمد ، عکس ، علت شهادت حضرت فاطمه (س) ، علی (ع) ، عید غدیر خم ، غزه دوم ، فضائل خدیجة بنت خویلد ، قبر مادر ، قربان تاغدیر ، کالاهای اسرائیلی ، کلام امام حسین(ع) ، گریه فرشتگان ، ماشا ، محبت پیامبر(ص) به حسن و حسین(ع) ، محرم ، محمد بن عبدالوهاب ، مظلومیت ، منتظر ، منتقم فاطمه(س) ، مولود کعبه ، مومنان در قرآن ، نسل نو و امام صادق ، ونزول سوره مبارکه هل اتی (دهر) یا انسان ، وهابی ، وهبیون تند رو ، [فضائل الزهراء فاطمة(س)] ، 22 بهمن - راهپیمایی بزرگ ، 40 حدیث ، 40 حدیث از امام جواد(ع) ، 40 حدیث زیبا از امام باقر (ع) ، آیت ا... بهجت ، آیت الله بهجت ، ابوذر غِفارى ، اجلاس ژنو ، احمدی نژاد ، اسکن ، اعطای سخاوتمندانه انگشتر ، القاعده ، امام ، امام حسین (ع) ، امام حسین(ع) در کلام دانشمندان ، امام زمان (عج) ، امام صادق(ع) ، امام مهدى (عجل اللّه فرجه) ، امام هادی (ع) ، انتظار عجیب ، انقلاب ازدیدگاه استاد شهید مطهری ، ایرانیان در قرآن ، پاداش مومنان ، پاراچنار ، تروریسم ، توکل ، جنایت ، چشم ، حضرت فاطمه و علی (ع) ، حضرت فاطمه(س) ، خاندان پاک ومطهر ، دنیا گریزان در کلام امام حسین(ع) ، راهیان نور وچند دل نوشته ، ربیع الاول ، رنگ در قرآن ، روز خانواده ، روز شمار محرم ، روز مباهله ، ریاض الجنه ، زهدبی ولایت ، زیارت ، سپاه پاسداران ، سخنان شیرین ، سربازان کوچک اسرائیل ، سواران قیامت ، شادی در قران ، شب قدر ، شفاعت ، شهید احمد کاظمی ، شهید روحانی مهدی شاه آبادی ، شهید کاوه ،


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
آسمانی تاخدا

1-پایه های اسلام


قال الباقر علیه السلام:

بنى الاسلام على خمسة اشیاء، على الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه.

امام باقر علیه السلام فرمود:

اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبرى اسلامى).فروع کافى، ج 4 ص 62، ح 1


 

2-فلسفه روزه


قال الصادق علیه السلام:

انما فرض الله الصیام لیستوى به الغنى و الفقیر.

امام صادق علیه السلام فرمود:

خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند.

من لا یحضره الفقیه، ج 2 ص 43، ح 1



3-روزه آزمون اخلاص


قال امیرالمومنین علیه السلام:

فرض الله ... الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏امام على علیه السلام فرمود:

خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.

نهج البلاغه، حکمت 252


 

4-روزه یاد آور قیامت


قال الرضا علیه السلام:

انما امروا بالصوم لکى یعرفوا الم الجوع و العطش فیستدلوا على فقر الاخر.

امام رضا علیه السلام فرمود:

مردم به انجام روزه امر شده‏اند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگى آخرت را بیابند.

وسائل الشیعه، ج 4 ص 4 ح 5 علل الشرایع، ص 10


 

5-روزه زکات بدن

 

قال رسول الله صلى الله علیه و آله لکل شیئى زکاة و زکاة الابدان الصیام.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.

الکافى، ج 4، ص 62، ح 3


 

6-روزه سپر آتش

 

قال رسول الله صلى الله علیه و آله:

الصوم جنة من النار.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

روزه سپر آتش (جهنم) است. «یعنى بواسطه روزه گرفتن انسان از آتش جهنم در امان خواهد بود.»

الکافى، ج 4 ص 162


 

7-اهمیت روزه


الصوم فى الحر جهاد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

روزه گرفتن در گرما، جهاد است.

بحار الانوار، ج 96، ص 257



8-روزه نفس


قال امیرالمومنین علیه السلام

صوم النفس عن لذات الدنیا انفع الصیام.

امیرالمومنان على علیه السلام فرمود:

روزه نفس از لذتهاى دنیوى سودمندترین روزه‏هاست.

غرر الحکم، ج 1 ص 416 ح 64



9-روزه واقعى


قال امیرالمومنین علیه السلام

الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب.

امام على علیه السلام فرمود:

روزه پرهیز از حرامها است همچنانکه شخص از خوردنى و نوشیدنى پرهیز مى‏کند.

بحار ج 93 ص 249



10-برترین روزه


قال امیرالمومنین علیه السلام

صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن.

امام على علیه السلام فرمود:

روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است.

غرر الحکم، ج 1، ص 417، ح 80



11-روزه چشم و گوش


قال الصادق علیه السلام

اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک.

امام صادق علیه السلام فرمود:

آنگاه که روزه مى‏گیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه‏دار باشند.«یعنى از گناهان پرهیز کند.»

الکافى ج 4 ص 87، ح 1



12-روزه اعضا و جوارح


عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها

ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.

حضرت زهرا علیها السلام فرمود:

روزه‏دارى که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزه‏اش به چه کارش خواهد آمد.

بحار، ج 93 ص 295



13-روزه ناقص
قال الباقر علیه السلام

لا صیام لمن عصى الامام و لا صیام لعبد ابق حتى یرجع و لا صیام لامراة ناشزة حتى تتوب و لاصیام لولد عاق حتى یبر.

امام باقر علیه السلام فرمود:

روزه این افراد کامل نیست:

1 - کسى که امام (رهبر) را نافرمانى کند.

2 - بنده فرارى تا زمانى که برگردد.

3 - زنى که اطاعت‏شوهر نکرده تا اینکه توبه کند.

4 - فرزندى که نافرمان شده تا اینکه فرمانبردار شود.

بحار الانوار ج 93، ص 295.



14-روزه بى ارزش


قال امیرالمومنین علیه السلام

کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما و کم من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء.

امام على علیه السلام فرمود:

چه بسا روزه‏دارى که از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى بهره‏اى ندارد و چه بسا شب زنده‏دارى که از نمازش جز بیخوابى و سختى سودى نمى‏برد.

نهج البلاغه، حکمت 145



15-روزه و صبر


عن الصادق علیه السلام فى قول الله عزوجل

«واستعینوا بالصبر و الصلوة‏»

قال: الصبر الصوم.

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند عزو جل که فرموده است: از صبر و نماز کمک بگیرید، صبر، روزه است.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 298، ح 3



16-روزه و صدقه


قال الصادق علیه السلام

صدقه درهم افضل من صیام یوم.

امام صادق علیه السلام فرمود

یک درهم صدقه دادن از یک روز روزه مستحبى برتر و والاتر است.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 218، ح 6



17-پاداش روزه


قال رسول الله صلى الله علیه و آله: قال الله تعالى

الصوم لى و انا اجزى به

رسول خدا فرمود خداى تعالى فرموده است:

روزه براى من است و من پاداش آن را مى‏دهم.

وسائل الشیعه ج 7 ص 294، ح 15 و 16 ; 27 و 30



18-جرعه نوشان بهشت


قال رسول الله صلى الله علیه و آله

من منعه الصوم من طعام یشتهیه کان حقا على الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

کسى که روزه او را از غذاهاى مورد علاقه‏اش باز دارد برخداست که به او از غذاهاى بهشتى بخورانند و از شرابهاى بهشتى به او بنوشاند.

بحار الانوار ج 93 ص 331



19-خوشا بحال روزه داران


قال رسول الله صلى الله علیه و آله

طوبى لمن ظما او جاع لله اولئک الذین یشبعون یوم القیامة

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

خوشا بحال کسانى که براى خدا گرسنه و تشنه شده‏اند اینان در روز قیامت‏سیر مى‏شوند.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 299، ح‏2.



20-مژده به روزه‏داران


قال الصادق علیه السلام

من صام لله عزوجل یوما فى شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتى اذا افطر.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هر کس که در روز بسیار گرم براى خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را مى‏گمارد تا دست‏به چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامى که افطار کند.

الکافى، ج 4 ص 64 ح 8; بحار الانوار ج 93 ص 247



21-شادى روزه دار


قال الصادق علیه السلام

للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربه

امام صادق علیه السلام فرمود:

براى روزه دار دو سرور و خوشحالى است:

1 - هنگام افطار 2 - هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت)

وسائل الشیعه، ج 7 ص 290 و 294 ح‏6 و 26.



22-بهشت و باب روزه‏دارن


قال رسول الله صلى الله علیه و آله

ان للجنة بابا یدعى الریان لا یدخل منه الا الصائمون.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

براى بهشت درى است‏بنام (ریان) که از آن فقط روزه داران وارد مى‏شوند.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 295، ح‏31.

معانى الاخبار ص 116



23-دعاى روزه‏داران


قال الکاظم (علیه السلام)

دعوة الصائم تستجاب عند افطاره

امام کاظم (علیه السلام) فرمود:

دعاى شخص روزه‏دار هنگام افطار مستجاب مى‏شود.

بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33.



24-بهار مومنان


قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)

الشتاء ربیع المومن یطول فیه لیله فیستعین به على قیامه و یقصر فیه نهاره فیستعین به على صیامه.

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

زمستان بهار مومن است از شبهاى طولانى‏اش براى شب زنده‏دارى واز روزهاى کوتاهش براى روزه دارى بهره مى‏گیرد.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 302، ح 3.



25-روزه مستحبى


قال الصادق (علیه السلام)

من جاء بالحسنة فله عشر امثالها من ذلک صیام ثلاثة ایام من کل شهر.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هر کس کار نیکى انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه است.

وسائل الشیعه، ج 7، ص 313، ح 33



26-روزه ماه رجب


قال الکاظم (علیه السلام)

رجب نهر فى الجنه اشد بیاضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام یوما من رجب سقاه الله من ذلک النهر.

امام کاظم (علیه السلام) فرمود:

رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد خداوند از آن نهر به او مى‏نوشاند.

من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 56 ح 2

وسائل الشیعه ج 7 ص 350 ح 3



27-روزه ماه شعبان


من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین.

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسوب مى‏کند.

وسائل الشیعه ج 7 ص 375،ح 22



28-افطارى دادن(1)


قال الصادق (علیه السلام)

من فطر صائما فله مثل اجره

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

هر کس روزه دارى را افطار دهد، براى او هم مثل اجر روزه دار است.

الکافى، ج 4 ص 68، ح 1



29-افطارى دادن (2)


قال الکاظم (علیه السلام)

فطرک اخاک الصائم خیر من صیامک.

امام کاظم (علیه السلام) فرمود:

افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.

الکافى، ج 4 ص 68، ح 2



30-روزه خوارى


قال الصادق (علیه السلام)

من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه

امام صادق (علیه السلام)فرمود:

هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ایمان از او جدا مى‏شود

وسائل الشیعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5

من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 73، ح 9



31-رمضان ماه خدا


قال امیرالمومنین

شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى

امام على (علیه السلام) فرمود:

رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 266، ح 23.



32-رمضان ماه رحمت


قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)

... و هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار.

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

بحار الانوار، ج 93، ص 342



33-فضیلت ماه رمضان


قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)

ان ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الى اخر لیلة منه

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مى‏شود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد.

بحار الانوار، ج 93، ص 344



34-اهمیت ماه رمضان


قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)

لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنة

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

اگر بنده «خدا» مى‏دانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مى‏داشت که تمام سال، رمضان باشد.

بحار الانوار، ج 93، ص 346



35-قرآن و ماه رمضان


قال الرضا (علیه السلام)

من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور.

امام رضا (علیه السلام) فرمود:

هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.

بحار الانوار ج 93، ص 346



36-شب سرنوشت‏ساز


قال الصادق (علیه السلام)

راس السنة لیلة القدر یکتب فیها ما یکون من السنة الى السنة.

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مى‏شود.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 258 ح 8



37-برترى شب قدر


قیل لابى عبد الله (علیه السلام)

کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیلة القدر.

از امام صادق (علیه السلام) سوال شد:

چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟

حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 256، ح 2



38-تقدیر اعمال


قال الصادق (علیه السلام)

التقدیر فى لیلة تسعة عشر و الابرام فى لیلة احدى و عشرین و الامضاء فى لیلة ثلاث و عشرین.

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‏گیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیست‏سوم.

وسائل الشیعه، ج 7 ص 259



39-احیاء شب قدر


عن فضیل بن یسار قال:

کان ابو جعفر (علیه السلام) اذا کان لیلة احدى و عشرین و لیلة ثلاث و عشرین اخذ فى الدعا حتى یزول اللیل فاذا زال اللیل صلى.

فضیل بن یسار گوید:

امام باقر (علیه السلام) در شب بیست و یکم و بیست‏سوم ماه رمضان مشغول دعا مى‏شد تا شب بسر آید و آنگاه که شب به پایان مى‏رسید نماز صبح را مى‏خواند.

وسائل الشیعه، ج 7، ص 260، ح 4



40-زکات فطره


قال الصادق (علیه السلام)

ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلى الله علیه و آله) من تمام الصلوة.

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) کمال نماز است.

وسائل الشیعه، ج 6 ص 221، ح 5






برچسب ها : 40 حدیث  , امام رضا (ع) 4  ,

      

تفسیر سوره قدر

سوره قدر مکى است و پنج آیه دارد

سوره قدر آیات 1 - 5

بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فى لیلة القدر (1) و ما ادراک ما لیلة القدر (2) لیلة القدر خیر من الف شهر (3) تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر (4) سلام هى حتى مطلع الفجر (5).

ترجمه آیات

به نام خداوند رحمان و رحیم.ما این قرآن عظیم الشان را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کردیم(1).

و تو چه مى‏دانى شب قدر چیست؟(2).

شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).

در این شب فرشتگان و روح(یعنى جبرئیل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهى و سرنوشت‏خلق) نازل مى‏شوند(4).

این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه(5).

بیان آیات

این سوره نزول قرآن در شب قدر را بیان مى‏کند، و آن شب را تعظیم نموده از هزار ماه بالاتر مى‏داند، چون در آن شب ملائکه و روح نازل مى‏شوند، و این سوره، هم احتمال مکى بودن را دارد، و هم مى‏تواند مدنى باشد، و روایاتى که درباره سبب نزول آن از امامان اهل بیت (علیهم السلام) و از دیگران رسیده خالى از تایید مدنى بودن آن نیست، و آن روایاتى است که دلالت دارد بر اینکه این سوره بعد از خوابى بود که رسول خدا(ص)دید، و آن خواب این بود که دید بنى امیه بر منبر او بالا مى‏روند، و سخت اندوهناک شد، و خداى تعالى براى تسلیتش این سوره را نازل کرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت‏بنى امیه است).

"انا انزلناه فى لیلة القدر"

ضمیر در"انزلناه"به قرآن برمى‏گردد، و ظاهرش این است که: مى‏خواهد بفرماید همه قرآن را در شب قدر نازل کرده، نه بعضى از آیات آن را، مؤیدش هم این است که تعبیر به انزال کرده، که ظاهر در اعتبار یکپارچگى است، نه تنزیل که ظاهر در نازل کردن تدریجى است.

و در معناى آیه مورد بحث آیه زیر است که مى‏فرماید: "و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (1) ، که صریحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده، چون ظاهرش این است که نخست‏سوگند به همه کتاب خورده، بعد فرموده این کتاب را که به حرمتش سوگند خوردیم، در یک شب و یکپارچه نازل کردیم.

پس مدلول آیات این مى‏شود که قرآن کریم دو جور نازل شده، یکى یکپارچه در یک شب معین، و یکى هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت که آیه شریفه"و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث و نزلناه تنزیلا" (2) ، نزول تدریجى آن را بیان مى‏کند، و همچنین آیه زیر که مى‏فرماید: "و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت‏به فؤادک و رتلناه ترتیلا" (3) .

و بنا بر این، دیگر نباید به گفته بعضى (4) اعتنا کرد که گفته‏اند: معناى آیه"انزلناه" این است که شروع به انزال آن کردیم، و منظور از انزال هم انزال چند آیه از قرآن است، که در آن شب یکباره نازل شد نه همه آن.

و در کلام خداى تعالى آیه‏اى که بیان کند لیله مذکور چه شبى بوده دیده نمى‏شود بجز آیه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (5) که مى‏فرماید: قرآن یکپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آیه مورد بحث معلوم مى‏شود شب قدر یکى از شبهاى ماه رمضان است، و اما اینکه کدامیک از شب‏هاى آن است در قرآن چیزى که بر آن دلالت کند نیامده، تنها از اخبار استفاده مى‏شود، که ان شاء الله در بحث روایتى آینده بعضى از آنها از نظر خواننده مى‏گذرد.

در این سوره آن شبى که قرآن نازل شده را شب قدر نامیده، و ظاهرا مراد از قدر تقدیر و اندازه‏گیرى است، پس شب قدر شب اندازه‏گیرى است، خداى تعالى در آن شب حوادث یک سال را یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏کند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل را مقدر مى‏سازد، آیه سوره دخان هم که در وصف شب قدر است‏بر این معنا دلالت دارد: "فیها یفرق کل امر حکیم امرا من عندنا انا کنا مرسلین رحمة من ربک" (6) ، چون"فرق"، به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است، و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‏اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند.

و از این استفاده مى‏شود که شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالى که قرآن در آن شبش نازل شد نیست، بلکه با تکرر سنوات، آن شب هم مکرر مى‏شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمرى شب قدرى هست، که در آن شب امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیرى و مقدر مى‏شود.

براى اینکه این فرض امکان دارد که در یکى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته قرآن یکپارچه نازل شده باشد، ولى این فرض معنا ندارد که در آن شب حوادث تمامى قرون گذشته و آینده تعیین گردد. علاوه بر این، کلمه"یفرق"به خاطر اینکه فعل مضارع است استمرار را مى‏رساند، در سوره مورد بحث هم که فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نیز فرموده: "ملائکه در آن شب نازل مى‏شوند"مؤید این معنا است.

پس وجهى براى تفسیر زیر نیست که بعضى (7) کرده و گفته‏اند: شب قدر در تمام دهر فقط یک شب بود، و آن شبى بود که قرآن در آن نازل گردید، و دیگر تکرار نمى‏شود.و همچنین تفسیر دیگرى که بعضى (8) کرده و گفته‏اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تکرار مى‏شد، و بعد از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بین برد.و نیز سخن آن مفسر (9) دیگر که گفته: شب قدر تنها یک شب معین در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نیز سخن آن مفسر (10) دیگر که گفته: شب قدر شبى است در تمام سال، ولى در هر سال یک شب نامعلومى است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال‏هاى دیگر در ماههاى دیگر، مثلا شعبان یا ذى القعده واقع مى‏شود، هیچ یک از این اقوال درست نیست.

بعضى (11) دیگر گفته‏اند: کلمه"قدر"به معناى منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامى بوده که به مقام و منزلت آن شب داشته، و یا عنایتى که به عبادت متعبدین در آن شب داشته.

بعضى (12) دیگر گفته‏اند: کلمه"قدر"به معناى ضیق و تنگى است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده‏اند که زمین با نزول ملائکه تنگ مى‏گردد.و این دو وجه به طورى که ملاحظه مى‏کنید چنگى به دل نمى‏زند.

پس حاصل آیات مورد بحث‏به طورى که ملاحظه کردید این شد که شب قدر بعینه یکى از شبهاى ماه مبارک رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احکام مى‏شود، البته منظورمان" احکام"از جهت اندازه‏گیرى است، خواهید گفت پس هیچ امرى از آن صورت که در شب قدر تقدیر شده باشد در جاى خودش با هیچ عاملى دگرگون نمى‏شود؟ در پاسخ مى‏گوییم: نه، هیچ منافاتى ندارد که در شب قدر مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى دیگر محقق شود، چون کیفیت موجود شدن مقدر، امرى است، و دگرگونى در تقدیر، امرى دیگر است، همچنان که هیچ منافاتى ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولى مشیت الهى آن را تغییر دهد، همچنان که در قرآن کریم آمده: " یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب" (13) .

علاوه بر این، استحکام امور به حسب تحققش مراتبى دارد، بعضى از امور شرایط تحققش موجود است، و بعضى‏ها ناقص است، و احتمال دارد که در شب قدر بعضى از مراتب احکام تقدیر بشود، و بعضى دیگرش به وقت دیگر موکول گردد، اما آنچه از روایات بر مى‏آید و به زودى روایاتش از نظر خواننده خواهد گذشت‏با این وجه سازگار نیست.

"و ما ادریک ما لیلة القدر"

این جمله کنایه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اینکه ممکن بود در نوبت دوم ضمیر لیلة القدر را بیاورد، خود آن را تکرار کرد.واضح‏تر بگویم، با اینکه مى‏توانست‏بفرماید: "و ما ادریک ما هى، هى خیر من الف شهر"براى بار دوم و بار سوم خود کلمه را آورد و فرمود: "و ما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر".

"لیلة القدر خیر من الف شهر"

این جمله به طور اجمال آنچه را که در جمله"و ما ادریک ما لیلة القدر"بدان اشاره شده بود، یعنى عظمت آن شب را بیان مى‏کند، و مى‏فرماید: بدین جهت گفتیم آن شب مقامى ارجمند دارد که از هزار شب بهتر است.

و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى که مفسرین تفسیر کرده‏اند بهتر بودنش از حیث فضیلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همین معنا است، چون همه عنایت قرآن در این است که مردم را به سوى خدا نزدیک، و به وسیله عبادت زنده کند، و زنده‏دارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممکن است همین معنا را از آیه سوره دخان نیز استفاده کرد، چون در آنجا شب قدر را پر برکت‏خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (14) .البته در این میان معناى دیگرى نیز هست، که ان شاء الله در بحث روایتى آینده خواهد آمد.

"تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر"

کلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است که از عالم امر است و خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "قل الروح من امر ربى" (15) ، و اذن در هر چیز به معناى رخصت دادن در آن است، و یا به عبارت دیگر اعلام این معنا است که مانعى از این کار نیست.

و کلمه"من"در جمله"من کل امر"به گفته بعضى (16) از مفسرین به معناى باء است.

بعضى (17) دیگر گفته‏اند: به معناى خودش است، یعنى ابتداى غایت، ولى سببیت را هم مى‏رساند، و آیه را چنین معنا مى‏دهد: "ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مى‏شوند".

بعضى (18) دیگر گفته‏اند: باء براى تعلیل به غایت است، و معنایش این است"ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، براى خاطر اینکه هر امرى را تدبیر کنند".

لیکن حق مطلب این است که: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد که آیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" (19) تفسیرش کرده، حرف"من"براى ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم مى‏رساند، و به آیه چنین معنا مى‏دهد: "ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، در حالى که نزولشان را ابتدا مى‏کنند و هر امر الهى را صادر مى‏نمایند".

و اگر منظور از امر مذکور هر امر کونى و حادثه‏اى باشد که باید واقع گردد، در این صورت حرف"من" به معناى لام تعلیل خواهد بود، و آیه را چنین معنا مى‏دهد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند براى خاطر تدبیر امرى از امور عالم.

"سلام هى حتى مطلع الفجر"

در مفردات گفته: کلمه"سلام"و"سلامت"به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (20) .

پس جمله"سلام هى"اشاره است‏به اینکه عنایت الهى تعلق گرفته است‏به اینکه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود که به سوى او روى مى‏آورند، و نیز به اینکه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به این معنا که عذابى جدید نفرستد.و لازمه این معنا آن است که طبعا در آن شب کید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان که در بعضى از روایات هم به این معنا اشاره رفته است.

ولى بعضى (21) از مفسرین گفته‏اند: مراد از کلمه"سلام"این است که: در آن شب ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مى‏دهند.برگشت این معنا هم به همان معناى اول است و این دو آیه یعنى آیه"تنزل الملئکة و الروح"تا آخر سوره در معناى تفسیرى است‏براى آیه قبلى که مى‏فرمود"لیلة القدر خیر من الف شهر".

بحث روایتى

در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت آورده که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل مى‏شده و چون از دنیا مى‏رفتند نزول امر در آن شب تعطیل مى‏شده است؟فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست (22) .

مؤلف: در این معنا روایات زیادى از طرق اهل سنت نیز آمده (23) .

و در مجمع البیان است که از حماد بن عثمان از حسان ابن ابى على نقل شده که گفت: از امام صادق(ع)از شب قدر پرسیدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بیست و یکم و بیست و سوم جستجویش کن (24) .

مؤلف: در معناى این روایات روایاتى دیگر نیز هست، و در بعضى از اخبار تردید بین دو شب شده، یکى بیست و یکم و دیگرى بیست و سوم، مانند روایتى که عیاشى از عبد الواحد از امام باقر(ع)روایت کرده (25) . و از روایاتى دیگر استفاده مى‏شود که شب قدر خصوص بیست و سوم است، و اگر معینش نکرده‏اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نکنند (26) .

و نیز در تفسیر عیاشى در روایت عبد الله بن بکیر از زراره از یکى از دو امام باقر و صادق(ع)آمده که فرمود: شب بیست و سوم همان شب جهنى است، و حدیث جهنى این است که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: منزل من از مدینه دور است، دستورم بده در شب معینى داخل مدینه شوم فرمود: شب بیست و سوم داخل شو (27) .

مؤلف: حدیث جهنى که نامش عبد الله بن انیس انصارى بود، از طرق اهل سنت نیز روایت‏شده، و سیوطى آن را در الدر المنثور از مالک و بیهقى نقل کرده (28) .

و در کافى به سند خود از زراره روایت کرده که گفت: امام صادق(ع) فرمود: تقدیر در نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است (29) .

مؤلف: در این معنا هم روایات دیگرى هست (30) .

پس معلوم شد آنچه همه روایات مختلفى که از ائمه اهل بیت(ع)وارد شده در آن اتفاق دارند این است که: شب قدر تا روز قیامت‏باقى است، و همه‏ساله تکرار مى‏شود، و نیز لیلة القدر شبى از شبهاى رمضان، و نیز یکى از سه شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه است.

و اما از طرق اهل سنت روایات به طور عجیبى اختلاف دارند که به هیچ وجه نمى‏شود بین آنها را جمع کرد، ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم است، و در آن شب بوده که قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر که بخواهد آن روایات را ببیند باید به تفسیر الدر المنثور و سایر جوامع حدیث مراجعه کند.

و در الدر المنثور است که خطیب از ابن مسیب روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص)فرمود: در خواب به من نشان دادند که بنى امیه بر منبرم بالا مى‏روند، و این معنا بر من سخت گران آمد و خداى تعالى در این مناسبت‏سوره"انا انزلناه فى لیلة القدر"را نازل کرد (31) .

مؤلف: نظیر این روایت را خطیب هم در تاریخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذى و ابن جریر، طبرانى، ابن مردویه و بیهقى هم روایتى در معناى آن از حسن بن على نقل کرده‏اند (32) .و در این میان روایات بسیارى در این معنا از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(ع) نقل شده، و در آنها آمده که خداى تعالى لیلة القدر را که بهتر از هزار ماه سلطنت‏بنى امیه است‏به عنوان تسلیت‏به رسول خدا(ص)عطا فرمود (33) .

و در کافى به سند خود از ابن ابى عمیر از عده‏اى راویان از امام صادق(ع) روایت آورده که گفت: بعضى از اصحاب ما امامیه که به نظرم مى‏آید سعید بن سمان بود از آن جناب پرسید: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اینکه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یک شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد (34) .

و در همان کتاب به سند خود از فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت کرده که از امام باقر(ع)از معناى آیه"انا انزلناه فى لیلة مبارکة"سؤال کرد، فرمود بله شب قدر که همه‏ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید مى‏شود شبى است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است که خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "فیها یفرق کل امر حکیم".

آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه‏اى که باید در طول آن سال واقع گردد تقدیر مى‏شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندى که قرار است متولد شود، و یا اجلى که بنا است فرا رسد، و یا رزقى که قرار است(تنگ و یا وسیع)برسد، پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایى است‏حتمى، ولى در عین حال مشیت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است(و خدا با حتمى کردن مقدرات، العیاذ بالله به دست‏خود دست‏بند نمى‏زند).

حمران مى‏گوید: پرسیدم منظور خداى تعالى از اینکه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چیست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زکات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خیر مؤمنین را مضاعف نمى‏کرد، مؤمنین بجایى نمى‏رسیدند، ولى خدا پاداش حسنات ایشان را مضاعف مى‏کند (35) .

مؤلف: منظور امام از اینکه فرمود: "ولى در عین حال مشیت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است"، این است که قدرت خداى تعالى همیشه مطلق است، او هر زمان هر کارى را بخواهد مى‏کند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمى کرده باشد، و خلاصه حتمى کردن یک مقدر قدرت مطلقه او را مقید نمى‏کند، او مى‏تواند قضاى حتمى خود را هم نقض نماید هر چند که هیچ وقت چنین کارى را نمى‏کند.

و در مجمع است که از ابن عباس از رسول خدا(ص)روایت

شده که فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائکه‏اى که ساکن در سدرة المنتهى هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل مى‏شوند، در حالى که جبرئیل به اتفاق سایر سکان نامبرده پرچم‏هایى را به همراه دارند، یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سینا نصب مى‏کنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى در این نقاط نمى‏ماند مگر آنکه جبرئیل به او سلام مى‏کند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت‏خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد (36) .

و در تفسیر برهان از سعد بن عبد الله روایت کرده که به سند خود از ابى بصیر روایت کرده که گفت: با امام صادق(ع)بودم که سخن از پاره‏اى خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود امام مستوجب روح بیشترى مى‏گردد.عرضه داشتم فدایت‏شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائکه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: "تنزل الملئکة و الروح"پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائکه است (37) .

مؤلف: روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است، (که ما در اینجا مختصرى از آن را آوردیم)، و در بعضى از آن روایات علامتهایى براى شب قدر ذکر شده، از قبیل این که: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏کند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و لیکن چون این علامتها نه دائمى است و نه اغلب چنین است، لذا از ذکر آن روایات خوددارى نمودیم.

پى‏نوشت‏ها:

1- سوگند به کتاب مبین، ما آن را در شبى مبارک نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

2- ما قرآنى بر تو نازل کردیم که به صورت آیات جدا از هم مى‏باشد، تا آن را تدریجا و با آرامش بر مردم بخوانى.و به طور قطع این قرآن را ما نازل کردیم.سوره اسراء، آیه 106.

3- آنانکه کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد، بله یکباره نازل نکردیم، تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشیم، و بدین منظور آیه آیه‏اش کردیم.سوره فرقان، آیه 32.

4- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

5- سوره بقره، آیه 185.

6- در آن شب هر حادثه‏اى که باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و محدود مى‏گردد، این امرى ست‏خلف ناپذیر، امرى است از ناحیه ما که این ماییم فرستنده رحمتى از ناحیه پروردگارت.سوره دخان، آیه 6.

7- تفسیر قرطبى، ج 20، ص 135.

8- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

9- تفسیر قرطبى، ج 20، ص 135.

10- روح المعانى، ج 30، ص 190.

11 و 12- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

13- خدا هر چه را که از مقدرات بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏کند، و کتاب تغییر ناپذیر نزد او است.سوره رعد، آیه 39.

14- ما آن را در شب مبارکى نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آیه 85.

16 و 17 و 18- روح المعانى، ج 30، ص 196.

19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنین است که وقتى اراده خلقت چیزى را بکند به محض اینکه بگوید باش، موجود مى‏شود.سوره یس، آیه 82.

20- مفردات راغب، ماده"سلم".

21- روح المعانى، ج 30، ص 197.

22- تفسیر البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.

23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

24 و 25 و 26 و 27- مجمع البیان، ج 10، ص 519.

28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.

29- فروع کافى، ج 4، ص 159، ح 9.

30- نور الثقلین، ج 5، ص 627.

31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

33- نور الثقلین، ج 5، ص 621 - 623.

34- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 4.

35- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 6.

36- مجمع البیان، ج 10، ص 520.

37- تفسیر برهان، ج 4، ص 481، ح 1.

تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 559

علامه سید محمد حسین طباطبائى






برچسب ها : شب قدر  , امام رضا (ع) 4  ,

      

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

و لقد کتبنا فی‌الزبور من بعدالذکر ان‌الارض یرثها عبادی الصالحون

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
 زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

بنفسی انت من مغیب لم یخل منا

جانم فدای تو باد که از ما غایبی ولی ما از تو غایب نیستیم و بر ما و بر اعمال ما شاهدی.

موضوع مهدویت و مسئله حکومت جهانی آن حضرت که مأموریت بسط عدل در سراسر کره زمین را دارد از موضوعات و مباحث دل‌انگیز برای بشریت امروز می‌باشد. خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و و رنسانس دوباره اسلام در عرصه سیاست جهانی بشر امروز در زمانی زیست می‌کند که انواع ظلم‌ها و ستم‌ها را تحمل کرده و لی با تبلیغ مخالف آن مورد هجوم واقع می‌شود نوع نگرش امریکا و دیگر قدرتهای جهان تصرف منابع و به تاراج بردن سرمایه‌های دیگر کشورها و ملل است ولی با شعار اعطاء آزادی به دیگر کشورها هجوم می‌برند بنابراین بشریت امروز ظلمی را متحمل می‌شود که شعار ظلمه بسط دمکراسی و آزادی‌ انسان در آن سرزمینهاست. می‌توان گفت به‌دلیل ظلم مضاعف زورمداران و اربابان ثروت در جهان امروز سبب گرایش بیشتر مردم به مباحث مهدویت و ظهور منجی عالم شده است. در نقطه مقابل هم گرایش به منجی موعود در میان بشریت برای صاحبان قدرت و سلطه جهانی بسیار مخاطره‌انگیز و ترس‌آلود است برهمین اساس با این تفکر از تمام جوانب به مخالفت برمی‌خیزند و درصدد تخیلی جلوه دادن آن هستند و حال آنکه قرآن کریم وعده حتمی خداوند متعال را چنین بیان می‌دارد:

یقیناً‌ بدانید که ما در زبور «کتاب حضرت داود(علیه‌السلام)» نوشته‌ایم پس از آنکه این مطلب را در تورات نیز نوشته بودیم: که حتماً ‌بندگان صالح وارث زمین خواهند شد.

این آیة کریمه حکایت‌کننده این مطلب است که در کتابهای آسمانی زبور و تورات و قرآن موضوع حکومت انسانهای شایسته بر سراسر زمین امری حتمی‌الوقوع است زیرا وعده خداوند متعال(حق) است. روزی خواهد آمد که بندگان صالح که از نظر قرآن مسلمین راستین هستند حکومت واحد صالحان را بر همه نقاط زمین برقرار می‌سازند.

با توجه به آیه فوق و آیات دیگر از قبیل آیة ‌55 سوره نور می‌توان دریافت که خداوند حکومت واحد بر سراسر زمین را به مؤمنان و صالحان وعده داده است و این وعده درصورتی تحقق خواهد شد که امام آن صالحان و مؤمنان نیز ظهور کند و رهبری آن جامعه با شعار توحید و یکتاپرستی را برعهده گیرد همچنانکه در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌وعلیه‌وآله) نقل شده است که حضرت فرمودند: حکومت آنها بر سراسر زمین براساس توحید و پرستش خدای یکتا و نفی هرگونه شرک است: فلا یبقی علی وجه‌الارض احد الاقال لااله‌الاالله. با توجه به اوضاع جهانی و ظلم مستمر بر بشریت امروز و از طرفی وظیفه سنگین مسلمانان در عصر حاضر به‌نظر می‌رسد مسلمانان باید بر عهد خود با امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) باقی مانده و بر آن اصرار ورزند تا مقدمات ظهور تکمیل شود و جامعه بشری لایق دیدن آن جمال بی‌مثال شود. تذکر این نکته بسیار ضروری است که کسانی می‌توانند در عصر ظهور به تکلیف و وظائف خویش عمل نمایند که در عصر غیبت به عهد و پیمان‌های خود با امام (علیه‌السلام) عمل کرده‌ باشند. اهم وظائف در زمان حاضر را می‌توان چنین برشمرد:

1. افزایش و تحکیم معرفت بیشتر و عمیق‌تر نسبت به امام(علیه‌السلام):

یوم ندعوا کل اناس بامامهم
اعرف امامک قانک اذا عرفت لم یضرک تقدم هذاالامر او تأخر

2. بازکاوی و شناسائی وظائف و تکالیف خود نسبت به حضرت ولی‌عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)

3. یـاد حضـرت «ولا تنسنا ذکره» و حضـور در مجـالـس و مکـانهـائـی که توسل به حضرت می‌شود

4. دعا برای فرج حضرت: اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم

5. تنها ولایت و سرپرستی او را پذیرفتن و دل و سر به او سپردن

6. دوری از گناهان و انجام فرائض و آراستگی به اخلاق نیکو
مـن سـره ان یـکون مـن اصـحاب القـائم، فلینتظـر ولیعمـل بـالـورع و محـاسن الاخلاق و هو منتظر

7. به مفهوم واقعی انتظار فرج داشتن

افضل اعمال امتی انتظار الفرج من‌الله عزوجل

انتظار، آماده‌باش و تحصیل آمادگی‌های لازم برای رسیدن به اهداف و خواسته‌های موردنظر است. انتظار یک حالت روحی صرف نیست بلکه با توجه به روایاتی که آن را افضل‌الاعمال یا احب‌الاعمال می‌داند یک حالت روحی جاری و ساری است که از معرفت برخاسته و به اقدام و عمل می‌انجامد که بدون جزء ‌اخیر آن حقیقت آن تحقق نمی‌یابد برهمین اساس است که گفته می‌شود: انتظار آمادگی آدمی در سه بعد شناخت،‌ عاطفه و رفتار و تحول در سه حوزه وجودی بینشی و گرایش و عمل انسان است.
طوبی لمن ادرک قائم اهل‌بیتی و مقتد به قبل قیامه...
خوشا به‌حال کسی که قائم از اهل‌بیت را درک کند و قبل از قیامش به او اقتدا و تأسی نماید. باید انسان زندگی خود را بر مدار رضایتمندی حضرت تنظیم نماید،‌ باید مهدی‌زیست بود و از عدالت‌خواهی و بسط و گسترش آن گرفته تا خوراک و پوشاک و زندگی فردی و اجتماعی و جای جای زندگی به او تأسی نمود تا بتوان منتظر واقعی بود.

8. پیروی از ولی‌فقیه زمان:
اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة‌الله علیهم.
در زمان حاضر بیشتر حملات دشمن برعلیه رکن رکین قابل اتکاء در زمان غیبت امام عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) که همان ولایت فقیه و التزام عمل داشتن به زمان او می‌باشد. بر منتظران واقعی فرض است که از دستور امام عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در پیروی از ولی‌فقیه زمان کوشا باشند.

نتیجه‌ آنکه:

اطاعت امام یعنی زمینه ظهور حضرت را فراهم ساختن

اطاعت امام یعنی بسط عدالت و فرهنگ آن در جامعه

اطاعت امام یعنی تلاش در جهت اصلاح خود و جامعه

اطاعت امام یعنی حاکمیت ولایت معصوم(علیه‌السلام) در فکر، اندیشه،‌ عاطفه و احساس با اقدام و عمل براساس آن

اطاعت امام یعنی جلوه و تبلور عینی خواست امام(علیه‌السلام) در سراسر زندگی فردی و اجتماعی

اطاعت امام یعنی برنامه ریزی راهبری نظام در جهت اهداف امام(علیه‌السلام) و قرار گرفتن تمام نهادها و ارکان نظام در همین راستا.

در یک کلام اطاعت امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) یعنی تنظیـم حـرکـت انسـان و جـامعـه به غایت رسیدن به خدا براساس الگوی ارائه شده در قرآن و سنت.

دیشب گله زلفش با باد همی گفتم
صد باد صبا آنجا با سلسله می‌رقصند
 گفتا گنهی بگذر زین فکرت سودائی
این است حریف ای دل تا باد نپیمائی





      

مهدی جان !

 چه انتظار عجیبی   چه  بی خیال نشستیم

نه کوششی نه تلاشی فقط نشسته و کفتیم

خدا کند که بیایی






برچسب ها : انتظار عجیب  , امام رضا (ع) 4  ,

      

محبوب ترینِ مردان و زنان نزد رسول خدا

[أحبّ النساء والرجال إلى رسول اللّه(ص)]

عن ابن بُریدة عن أبیه، قال: کان أحبّ النساء إلى رسول اللّه(ص) فاطمة، ومن الرجال علیّ. وسُئلت عائشة عن أحبّ الناس إلى رسول اللّه(ص) فقالت: فاطمة.38

فاطمه(س)، سرور زنان بهشتى

[سیدة نساء أهل الجنة فاطمة]

عن ابن عباس، قال، قال رسول اللّه(ص): سیدات نساء أهل الجنة بعد مریم ابنة عمران، فاطمة و خدیجة، ثم آسیة امرأة فرعون.

وقال(ص): هذا ملک من الملائکة، استأذن ربّه لیسلم علَیّ ولیزورنى، لم یهبط إلى

____________________________________________

37. همان، ج8، ص435 (ح7890)؛ المعجم الکبیر، ج5، ص251ـ253 (ح5146) و ج8، ص149 (ح1577) و ج11، ص75 (ح11092) و ج24، ص136 (ح364) و ص137 (ح365).

38. المعجم الأوسط، ج8، ص130 (ح7258)؛ المعجم الکبیر، ج22، ص403 (ح1008) و ص404 (ح1009)

 

( 59 )
  • الأرض قبلها، و بشّرنى أنّ حسناً و حسیناً سیدا شباب أهل الجنة، وأمهما سیّدة نساء أهل الجنة.39

    این حدیث از احادیث متواتر نزد هر دو فرقه است.

    فضایل فاطمه زهرا(س)

    [فضائل الزهراء فاطمة(س)]

    مجموعه احادیثى که از طریق اهل سنّت در این موضوع به ما رسیده، به حدّ تواتر مى رسد و فضایل فاطمه بیش از آن است که به شماره در آید و از جمله آنهاست: أنّ النبى(ص) حینما عُرج به إلى السّماء وقف على شجرة من شجر الجنة لم یر أحسن منها، فأکل منها، فصارت نطفة فى صلبه، فلمّا هبط إلى الأرض واقع خدیجة، فحملت بفاطمة، فکان إذا اشتاق إلى رائحة الجنة شمّ رائحة فاطمة.

    و از جمله آنهاست: إنّها طاهرة مطهّرة لا تطمث کما یطمثنَ، وأنها سیّدة نساء الجنة، إنه اذا کان یوم القیامة قیل: یا أهل الجمع غضّوا أبصارکم تمرّ فاطمة بنت محمّد، فتمرّ وعلیها ریطتان خضراوان.40

    خدا از خشم فاطمه خشمناک و از خشنودى اش خشنود مى شود

    [یغضب اللّه لغضب فاطمة(س) ویرضى لرضاها]

    قال رسول اللّه(ص) لفاطمة: إن اللّه یغضب لغضبک ویرضى لرضاک.

    ____________________________________________

    39. المعجم الأوسط، ج2، ص65 (ح111)؛ المعجم الکبیر، ج22، ص402 (ح1003و 1004 و 1005) و ص403 (ح1006) و ج11، ص336 (ح11928).

    40. المعجم الأوسط، ج3، ص196 (ح2407) و ص348 (ح2742) و ج5، ص67 (ح4117) و ج8، ص30 (ح7060) و ص207 (ح7424) و ص330 (ح7671) و ج9، ص66 (ح8137)؛ المعجم الکبیر، ج22، ص397 (ح985) و ص400 (ح999 و 1000) و ص402 (ح1003 ـ 1005) و ص403 (ح1006 ـ 1008) و ص406 (ح1017 ـ 1019) و ص407 (ح1020) و ص225 (ح595).

    ( 60 )
  • وقال(ص) على المنبر: إنّما ابنتى بضعة منى، یریبنى ما أرابها و یؤذینى ما آذاها.

    این حدیث و احادیث هم مضمون آن، نزد هر دو فرقه متواتر است.41

    امام حسن و امام حسین(ع) [الحسنان]

    کتاب هاى هر دو فرقه انباشته از فضایل روشن و مناقب والاى حسن و حسین(ع)، دو سرور جوانان بهشت و فرزندان پیامبر خداست. دو کودکى که پیامبر برگردن خویش سوارشان مى کرد و هرگاه یکى از آنان در میان نماز بر پشت ایشان سوار مى شد، از سر احترام به وى، بلند نمى شد تا فرود آیند. آن دو فرزندى که آیه تطهیر و آیه مودّت در حقشان نازل گشت و مقصود از «ابناءنا/فرزندانمان» در آیه مباهله اند و صدها فضیلت و منقبت دیگر که این مقام، گنجایش شمارش آنها را ندارد.42

    محبت پیامبر(ص) به حسن و حسین(ع)

    [حُبُّ النبى(ص) للحسن والحسین]

    عن أبى هریرة، قال، قال رسول اللّه(ص): من أحب الحسن والحسین فقد أحبنى

    ____________________________________________

    41. المعجم الکبیر، ج11، ص263 (ح11685) و ج22، ص401 (ح1001) و ص404 (ح1010 و 1011 و 1012) و ص405 (ح1013 و 1014).

    42. المعجم الصغیر، ج1، ص135 و 257 و ج2، ص45 و 126 و 200؛ المعجم الأوسط، ج1، ص225 (ح339) و ج2، ص 207 (ح1371) و ص319 (ح1554) و ص481 (ح1831) و ص523 (ح1899) و ج3، ص144 (ح2296) و ج4، ص582 (ح3999) و ص545 (ح3929) و ج5، ص418 (ح4829) و ج7، ص362 (ح6704) و ص237 (ح6458) و ص276 (ح6536) و ج8، ص330 (ح7671) و ج9، ص10 (ح8014) و ص66 (ح8137)؛ المعجم الکبیر، ج1، ص115 (ح351) و ص289 (ح917 و 918) و ص292 (ح926) و ص294 (ح931) و ج5، ص234 (ح5107) و ص238 (ح5121) و ج6، ص167 (ح5759) و ص323 (ح6168) و ج10، ص297 (ح10590) و ج11، ص311 (ح11838) و ص316 (ح11856) و ج12، ص185 (ح12837) و ج20، ص38 (ح56) و ص268 (ح635) و ص369 (ح636) و ج19، ص356 (ح833) و ج22، ص274 (ح703) و ص406 (ح1017) و ص423 (ح1041) و ج23، ص373 (ح882).

    ( 61 )
  • ومن أبغضهما فقد أبغضنى.

    و سلمان روایت کرده است که رسول خدا فرمود: من أحب الحسن والحسین أحببته، و من أحببته أحبه اللّه، و من أبغضهما أبغضته، ومن أبغضته أبغضه اللّه.43

    حسن و حسین(ع) پسران رسول خدایند

    [الحسنان أبناء رسول اللّه(ص)]

    آیه مباهله تصریح دارد که منظور از «ابنائنا» همان حسنین(ع) فرزندان پیامبر خدا هستند. خداوند: «قل تعالوا نَدعُ أبنائنا وأبنائکم…» و اسامة بن زید از پدرش روایت مى کند که پیامبر را در حالى دیده است که حسن و حسین را دربر گرفته بود و مى فرمود: هذان ابناى وابنا فاطمة. اللّهم إنّک تعلم أنى أحبّهما.44

    حسن و حسین(ع) سرور جوانان بهشت اند

    [الحسن والحسین، سیدا شباب أهل الجنة]

    عن البراء، قال، قال رسول اللّه(ص): الحسن والحسین، سیّدا شباب أهل الجنة.45

    این حدیث، متواتر است.

    ____________________________________________

    43. المعجم الأوسط، ج5، ص400 (ح4792) و ج7، ص242 (ح6466)؛ المعجم الکبیر، ج6، ص296 (ح6109).

    44. المعجم الصغیر، ج1، ص90 و 199؛ المعجم الأوسط، ج7، ص136 (ح6241)؛ المعجم الکبیر، ج1، ص123 (ح378) و ج10، ص87 (ح9984) و ج22، ص273 (ح701) و ص274 (ح702).

    45. المعجم الأوسط، ج1، ص238 (ح368) و ج3، ص104 (ح2211) و ج5، ص169 (ح4329) و ج6، ص97 (ح5204) و ص299 (ح5640) و ج7، ص155 (ح6282) و ص276 (ح6536)؛ المعجم الکبیر، ج19، ص292 (ح650) و ج22، ص403 (ح1005).

    ( 62 )
  • آن که حسن و حسین و پدر و مادرشان را دوست بدارد

    [من أحب الحسنین و أمهما و أباهما]

    على(ع): إن النبى(ص) أخذ بید الحسن والحسین، فقال: من أحب هذین وأباهما و أمهما کان معى فى درجتى یوم القیامة.46

    خبر دادن جبرئیل از کشته شدن امام حسین(ع)

    [جبرائیل أخبر بقتل الحسین(ع)]

    عن أبى سلمة عن عاءئشة، أن رسول اللّه(ص) أجلس حُسیناً على فخذه. فجاءه جبرائیل(ع)، فقال: هذا ابنک؟ قال: نعم. قال:اُمتک ستقتله بعدک. فدمعت عینا رسول اللّه(ص). قال: إن شئت أریتک تربة الأرض التى یُقتل بها. قال: نعم. فأتاه جبرائیل بترابٍ من تراب الطف.47

    سواران قیامت

    [حدیث الرکبان]

    عن أبى هریرة، قال: قال رسول اللّه(ص): یُحشر الأنبیاء یوم القیامة على الدوابّ لیوافوا من قبورهم المحشر، ویبعث صالح(ع) على ناقته، و یبعث إبناى الحسن والحسین على ناقتى العضباء، و اُبعث على البُراق خطوها عند أقصى طرفها، ویبعث بلال على ناقة من نوق الجنة، فینادى بالأذان محضاً، وبالشهادة حقاً حقاً، حتى إذا قال: «أشهد أن محمّد رسول اللّه» شهد له المؤمنون من الأولین والآخرین، فقُبلت ممن قُبلت، ورُدّت على من رُدّت.48

    ____________________________________________

    46. المعجم الصغیر، ج2، ص70.

    47. المعجم الأوسط، ج7، ص170 (ح6312)؛ المعجم الکبیر، ج8، ص342 (ح8096) و ج23، ص289 (ح637) و ج24، ص54 (ح141).

    48. المعجم الصغیر،ج2، ص126.

    ( 63 )
  • وداع ابن عمر با امام حسین(ع)

    [ابن عمر ودّع الحسین]

    عن الشعبى، قال: لمّا أراد الحسین بن على الخروج إلى العراق، قال له ابن عمر: لاتخرج، فإن رسول اللّه(ص) خُیّر بین الدنیا و الآخرة فاختار الآخرة، وإنّک لن تنالها أنت ولا أحد من ولدک. فلمّا أبى إلاّ الخروج، قال له ابن عُمر: أستودعُک اللّه من مقتول.49

    امام مهدى (عجل اللّه فرجه)

    [الامام المهدى (عجل اللّه فرجه)]

    روایات دلالت کننده بر ظهور و خروج مردى از نسل محمد(ص) متواترند و اینکه او نهمین فرزند حسین(ع) است و در آخر زمان خروج مى کند و زمین را از عدل و داد مى آکند، پس از آنکه از ظلم و جور پر شده است.

    روى عن على بن أبى طالب(ع) أنّه قال للنبى(ص): أ منّا المهدى أم من غیرنا یا رسول اللّه؟ قال: «بل منّا. بنا یختم اللّه کما بنا فتح، وبنا یُستنقذون من الشرک، و بنا یُؤلِّف اللّه بین قلوبهم بعد عداوةٍ بیّنة، کما بنا ألَّف بین قلوبهم بعد عداوةٍ الشّرک». قال على: أمؤمنون، أم کافرون؟ فقال: «مفتون وکافر».50

    ____________________________________________

    49. المعجم الأوسط، ج1، ص355 (ح601).

    50. المعجم الصغیر، ج1، ص37 و ج2، ص148؛ المعجم الأوسط، ج1، ص136 (ح157) و ج1، ص200 (ح287) و ج، ص89 (ح1175) و ص135 (ح1255) و ج6، ص193 (ح5402) و ص327 (ح5695) و ج7، ص425 (ح6826) و ص276 (ح6536) و ص425 (ح6826) و ج9، ص150 (ح8321) و ج10، ص95 (ح9199)؛ المعجم الکبیر، ج10، ص124 (ح10088) و ص161 (ح10208) و ص164 (ح10215ـ 10225) و ص167 (ح10226ـ 10228) و ص168 (ح10229 و10230، ج18، ص51 (ح91) و ج19، ص32 (ح68) و ج22، ص374 (ح937) و ج23، ص267 (ح566).

    ( 64 )
  • کلمات فرج [کلمات الفرج]

    عن أبى إسحاق عن على(ع)، قال: قال لى النبى(ص): «یا على! ألا أعلّمک دُعاءً إذا أنت دعوتَ به غُفر لک، وإن کنت مغفوراً لک؟». قال: «بلى. قال: لا إله إلاّ اللّه العلیّ العظیم، لا إله إلاّ اللّه العلیّ الکریم، لا إله إلاّ ربّ العرش العظیم».51

    این حدیث، مشهور است.

    اصحاب پیامبر(ص)

    [أصحاب الرسول(ص)]

    عن أبى الشعثاء عن بریدة الأسلمى، عن النبى(ص)، قال: «إنّ جبرائیل(ع) أتانى، فقال: إن ربک یُحب من أصحابک أربعة ویأمرک أن تحبهم». فقال بعض أصحابه: سمِّهم لنا یا رسول اللّه! فقال: «أما إن علیّاً منهم». حتى إذا کان من الغد، قالوا: یا رسول اللّه! النّفر الذین أخبرک اللّه أنه یُحبُّهم ویأمرک أن تحبّهم؟ فقال: «أما إنّ علیّاً منهم». فلما کان الیوم الثالث، قالوا: یا رسول اللّه! النفر الذین أخبرک اللّه أنه یحبّهم وأمرک أن تحبّهم؟ فقال: «أما إن علیّاً منهم. على وأبوذر الغفارى و المقداد بن الأسود و سلمان الفارسى».52

    ابوذر غِفارى [أبوذر الغفارى]

    عن مالک بن مرثد، عن أبیه عن أبى ذرّ، قال: قال رسول اللّه(ص): ما تُقلّ الغبراءُ ولا تُظلّ الخضراء من ذى لهجة أصدق من أبى ذر، شبیه عیسى بن مریم.53

    جعفر بن ابى طالب [جعفر بن أبى طالب(ع)]

    عن على بن على الهلالى عن أبیه، قال: دخلت على رسول اللّه(ص) فى شکایته التى

    ____________________________________________

    51. المعجم الصغیر، ج1، ص127 و 270؛ المعجم الأوسط، ج4، ص252 (ح3445).

    52. المعجم الأوسط، ج8، ص71 (ح7142) و ج8، ص280 (ح7565) و ج9، ص44 (ح8096) و ص55 (ح8116)؛ المعجم الکبیر، ج11، ص264 (ح11687).

    53. المعجم الأوسط، ج6، ص69 (ح5144).

    ( 65 )
  • قُبض فیها، فإذا فاطمة عند رأسه، قال: فبکت حتى ارتفع صوتها، فرفع رسول اللّه(ص) طرفه إلیها، فقال: «حبیبتى فاطمة! ما الذى یُبکیک؟» قالت: أخشى الضیعة من بعدک. قال: «یا حبیبتى! أما علمتِ أن اللّه اطَّلع على الأرض اطّلاعة فاختار منها أباک، فبعثه برسالته، ثم اطّلع على الأرض اطلاعة فاختار منها بعلک، وأوحى إلیَّ أن أنکحک إیّاه یا فاطمة! ونحن أهلُ بیت لکم، أعطانا اللّه سبع خصال لم یُعط أحداً قبلنا ولا یُعطى أحداً بعدنا: أنا خاتم النبیّین وأکرم النبیین على اللّه وأحبّ المخلوقین إلى اللّه، وأنا أبوک، ووصیّى خیر الأوصیاء وأحبّهم إلى اللّه، وهو بعلُک، وشهیدنا خیر الشهداء وأحبّهم إلى الله، وهو حمزة بن عبدالمطلب وهو عمّ أبیک وعمّ بعلک، ومنّا من له جناحان أخضران یطیر فى الجنة مع الملائکة حیث یشاء، وهو ابن عمّ أبیک وأخو بعلک، ومنّا سبطا هذه الاُمة، وهما ابناک الحسن والحسین وهما سیدا شباب أهل الجنة، وأبوهما ـ والذى بعثنى بالحق ـ خیر منهما. یا فاطمة والذى بعثنى بالحق، إنّ منهما مهدى هذه الأمة».54

    دفن فاطمه بنت اسد و ترحّم پیامبر بر او

    [فاطمة بنت أسد، دفنها النبى وترحّم علیها]

    عن أنس بن مالک قال: لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم، أمّ على(ص)، دخل علیها رسول اللّه(ص) فجلس عند رأسها، فقال: «رحمک اللّه یا اُمیّ! کنتِ اُمىّ بعد أُمىّ، تجوعین و تشبعینى، و تعرین و تکسوننى، و تمنعین نفسک طیّب الطعام و تطعمینى، تریدین بذلک وجه اللّه والدّار الآخرة». ثم أمر أن تغسّل… ثم خلع قمیصه فألبسها إیّاه و کفنت فوقه… فحفروا قبرها فلما بلغوا اللحد حفره بیده و أخرج ترابه بیده، فلمّا فرغ دخل(ص) فاضطجع فیه، ودعا لها وترحم علیها.55

    ____________________________________________

    54. همان، ج7، ص286 (ح6555) و ص355 (ح6687) و ص471 (ح6928) و ص473 (ح6932) و ص276 (ح6536) و ج8، ص35 (ح7069) و ص330 (ح7671).

    55. همان، ج1، ص152 (ح191) و ج7، ص472 (ح6931).

    ( 66 )
  • فضیلت هاى خدیجه دختر خُوَیلد

    [فضائل خدیجة بنت خویلد]

    پیامبر، هیچ یک از همسرانش را همچون خدیجه ـ سلام اللّه علیه ـ ستایش نکرد. او را این چنین ستود که همراه با فاطمه، برترینْ زنان بهشت اند و این که چهار نفر سرور بانوان اند که خدیجه از جمله آنهاست و در حدیثى دیگر فرمود: او را بر جویى از جویبارهاى بهشت در خانه اى از نى مى بینم که بیهودگى و رنج در آن جایى ندارد و عایشه گفته است: «هرگاه پیامبر خدا خدیجه را یاد مى کرد، از ستایش او و استغفار براى وى خسته نمى گشت» و فضایل و مناقبى دیگر.56

    شفاعت [الشفاعة]

    حدّثنا جابر بن عبداللّه، قال: کان لآل رسول اللّه(ص) خادم تخدمهم یقال لها بَریرة. فلقیها رجلٌ، فقال لها: «یا بریرة! غطیّ شعیفاتک، فإنّ محمداً لن یغنى عنک من اللّه شیئاً». فأخبرت النبى(ص)، فخرج یَجر رداءه محمرة وجْنتاه ـ و کنّا معشر الأنصار نعرف غضبه بجرّ ردائه و حمرة وجنتیه ـ فأخذنا السّلاح، ثم أتیناه، فقلنا: «یا رسول اللّه! مُرنا بما شئت، فوالذى بعثک بالحق، لو أمرتنا بأمّهاتنا وآبائنا وأولادنا لأمضینا قولک فیهم». فصعد المنبر فحمد اللّه وأثنى علیه، وقال: «من أنا؟». فقلنا: «رسول اللّه».قال: «نعم. ولکن مَنْ أنا؟». فقلنا: «أنت محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف». قال: «أنا سیّد ولد آدم ولا فخر، وأوّل من تنشق عنه الأرض ولا فخر، و أوّل من یُنفض التراب عن رأسه ولا فخر، وأوّل داخل الجنة ولا فخر. ما بال أقوام یزعمون أنّ رحمتى لاتنفع؟ لیس کما زعموا. إنى لأشفع وأُشفَّع، حتى أنَّ من أشفع له لَیشْفع فیُشفَّع، حتى إنّ ابلیس لیتطاول فى الشفاعة».57*

    ____________________________________________

    56. المعجم الکبیر، ج23، ص7 (ح1ـ3) و ص8 (ح4ـ7) و ص9 (ح8 ـ11) و ص10 (ح11ـ13) و ص11 (ح14ـ16) و ص12 (ح17ـ20) و ص13 (ح21و 22) و ص14 (ح23) و ص15 (ح24ـ26).

    57. المعجم






  • برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

          

  • فضایل امیرمؤمنان در خطبه امام حسن(ع)

    [فضائل أمیرالمؤمنین فى خطبة الحسن(ع)]

    این خطبه را امام حسن(ع) پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) ایراد کرد و در آن، برخى از فضایل ایشان را مانند حدیث غدیر، پرنده بریان شده، پرچم در غزوه خیبر و آن که جبرئیل در سمت راستش و میکائیل در سمت چپش بود، ذکر کرد. سپس به این نکته اشاره کرد که على در همان روزى قبض روح شد که موسى(ع) قبض روح شد و روز عروج عیسى به آسمان و شب نزول قرآن بود، و فضایل و مناقبى دیگر.20

    على صاحب حوض پیامبر

    [علیّ صاحب حوضى]

    عن أبى هریرة و جابر بن عبداللّه، قالا: قال رسول اللّه(ص): على بن أبى طالب صاحب حوضى یوم القیامة؛ فیه أکواب کعدد النجوم. وسعة حوضى ما بین الجابیة وإلى صنعاء.21

    بستن درِ خانه ها جز خانه على

    [سدّ الابواب الاّ باب علیّ]

    عن مصعب عن أبیه، قال: أمَرَ رسول اللّه(ص) بسدّ الأبواب إلاّ باب علیّ(ع). قالوا: یا رسول اللّه! سددت الأبواب کلها إلاّ باب علیّ؟ قال: ما أنا سددت أبوابکم، و

    ____________________________________________

    (ح12101) و ج12، ص97ـ99 (ح12593) و ص113 (ح12634) و ص122 (ح12653) و ص147 (ح12722) و ص420 (ح13549) و ص423 (ح13559) و ج17، ص… (ح82) و ج8، ص109 (ح207) و ج19، ص147 (ح322) و ص148 (ح324) و ج22، ص135 (ح360) و ص200 (ح526) و ص406 (ح1017) و ص415 (ح1026 و 1028) و ج23، ص372 (ح881) و ص373 (ح883) و ص375 (ح887) و ج25، ص68 (ح168).

    20. المعجم الأوسط؛ ج3، ص87 (ح2176).

    21. همان، ج1، ص152 (ح190).

    ( 52 )
  • لکنّ اللّه سدها.22

    بستن درها به فرمان الهى بود تا مردم، فضیلت على(ع) را نزد خدا بدانند. این حدیث، نزد هر دو فرقه متواتر است.

    نشانه بهشت و نشانه دوزخ

    [آیة الجنّة وآیة النار]

    عن عمرو بن الحمق فى حدیث طویل، إلى أن قال: قال رسول اللّه(ص): یا عمرو! هل لک أن أریک آیة الجنة، یأکل الطعام، و یشرب الشراب، و یمشى فى الأسواق؟ قلت: بلى، بأبى أنت. قال: «هذا وقومه آیة الجنة» و أشار إلى على بن أبى طالب(ع). و قال لى: یا عمرو! هل لک أن أریک آیة النار، یأکل الطعام، و یشرب الشراب، و یمشى فى الأسواق؟ قُلت: بلى، بأبى أنت. قال: «هذا وقومه آیة النّار» و أشار إلى رجل. فلمّا وقعت الفتنة، ذکرت قول رسول اللّه(ص) ففررت من آیة النار إلى آیة الجنة. 23

    صحیفه امام على(ع) [صحیفة الامام على(ع)]

    عن الشعبى عن مالک الأشتر، قال: دخلت على على بن أبى طالب(ع) فقلت: یا أمیرالمؤمنین! إنّا إذا خرجنا من عندک سمعنا أحادیث تُحدَّث عنک لا نسمعها عنک. فهل عهد إلیک رسول اللّه(ص) شیئاً سوى کتاب اللّه؟ قال: لا، إلاّ ما فى هذه الصحیفة. ثم دعا جاریته فأتته بالصحیفة فإذا فیها. 24

    حدیث پرچم [حدیث الرایة]

    أعطاها النبى(ص) علیّاً بعد أن لم یبق أحد إلاّ و ذهب بالرایة وعاد خائباً. فقال(ص):

    ____________________________________________

    22. همان، ج2، ص97 (ح1188) و ج4، ص553 (ح3942)؛ المعجم الکبیر، ج2، ص274 (ح2031).

    23.المعجم الأواسط، ج5، ص53 (ح4093).

    24. همان، ج6، ص133 (ح5273).

    ( 53 )
  • سأعطى الرایة غداً رجلاً یُحب اللّه و رسوله، ویُحبه اللّه و رسولُه. [و در حدیث دیگر]: رجلاً یفتح اللّه على یدیه. فبات الناس یذکرون لیلتهم أیّهم یعطیى. فلمّا أصبحوا، غدوا على رسول اللّه(ص). فقال: أین على؟ قالوا: هو هیهنا ـ یا رسول اللّه!ـ أرمد یشتکى عینیه. فأرسل إلیه فبصق فى عینیه و دعا بما شاء اللّه فبرأ حتى لم یکن به وجع، ثم أعطاه الرایة.25

    این حدیث از متواترات است.

    حدیث ولایت [حدیث الولایة]

    عن ابن بریدة، عن أبیه، قال: بعث رسول اللّه(ص) علیّاً أمیراً على الیمن، وبعث خالد بن الولید على الجبل. فقال: إن اجتمعتما فعلیّ على الناس. فالتقوا وأصابوا من الغنائم مالم یُصیبوا مثله، وأخذ علیّ جاریة من الخمس، فدعا خالد بن الولید بریدة، فقال: اغتنمها. فأخبر النبى(ص) بما صنع فقدمت المدینة و دخلت المسجد و رسول اللّه(ص) فى منزله و ناس من أصحابه على بابه. فقالوا: ما الخبر یا بریدة؟ فقلت: خیر، فتح اللّه على المسلمین. فقالوا: ما أقدمک؟ قال: جاریة اخذها علیّ من الخمس، فجئت لأخبر النبى(ص)، قالوا: فأخبره، فإنّه یسقطه من عین رسول اللّه(ص). و رسول اللّه(ص) سمع الکلام، فخرج مغضباً، و قال: ما بال أقوام یتنقّصون علیّاً؟ من یتنقّص علیّاً فقد تنقّصنى، ومن فارق علیّاً فقد فارقنى. إن علیّاً منى وأنا منه. خُلق من طینتى و خُلقت من طینة إبراهیم وأنا أفضل من إبراهیم، ذریّة بعضها من بعض، واللّه سمیع علیم. وذلک یا بریدة! أما علمت أنّ لعلیّ أکثر

    ____________________________________________

    25. همان، ج6، ص368 (ح5785)؛ المعجم الکبیر، ج2، ص275 (ح2036) و ج6، ص205 (ح5877) و ص187 (ح5818) و ص156 (ح5730) و ص231 (ح5950) و ص244 (ح5991) و ج7، ص14 (ح6233) و ص40 (ح6304) و ص89 (ح6421) و ج18، ص237 (ح594و 595) و ص238 (ح596 و 597 و598).

    ( 54 )
  • من الجاریة التى أخذ، وإنّه ولیّکم من بعدى؟ فقلت: یا رسول اللّه! بالصحبة إلاّ بسطت یدک حتى أبایعک على الإسلام جدیداً؟ قال: فما فارقته حتى بایعته على الاسلام.26

    حدیث پرنده [حدیث الطائر]

    از فضایل على بن ابى طالب که مشهور است و نزد هر دو فرقه متواتر، آن است که پرنده اى (پخته شده) را براى پیامبر آوردند. پس فرمود: «اللّهمّ!ائتنى بأحبِ خلقک إلیّ، یأکل معى من هذا الطائر». فجاء علیّ(ع) فدقّ الباب، فأجابه مالک بن أنس أن النبى على حاجة. و هکذا النبى یدعو و علیّ یأتى ثلاث مرات و أنس یردّه. ففى المرة الثالثة، قال له النبى(ص): افتح. فدخل أمیرالمؤمنین. فقال له الرسول(ص): ما حسبک رحمک اللّه؟ فقال: هذه ثلاث عودات، کلّ ذاک یقول لى أنس أنک على حاجة. فقال: یا أنس! ما حملک على ذلک؟ قلت: سمعتُ بدعوتک؛ فأردت أن یکون رجلاً من قومى.27

    على با قرآن است و قرآن با على

    [علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ]

    إنّه مع القرآن و القرآن معه، لا یفترقا حتى یردا علیّ الحوض.28

    این جمله را پیامبر اکرم در مواضع بسیارى فرموده است و به وسیله آن، مقام شامخ على(ع) را بیان مى کند که او با قرآن و قرآن با اوست و از هم جدا نمى گردند تا بر حوض کوثر وارد شوند.

    ____________________________________________

    26. المعجم الأوسط، ج7، ص49 (ح6081).

    27. همان، ج2، ص442 (ح1765) و ج6، ص413 (ح5882) و ج7، ص288 (ح6557) و ج8، ص225 (ح7462)؛ المعجم الکبیر، ج1، ص226 (ح730) و ج7، ص95 (ح6437) و ج10، ص343 (ح10667).

    28. المعجم الصغیر،ج1، ص255.

    ( 55 )
  • هر کس على را دشنام دهد پیامبر را دشنام داده است

    [من سبّ علیّاً فقد سبّ رسول اللّه(ص)]

    عن أبى عبداللّه الجدلى، قال: قالت لى اُمّ سلمة: أیُسبّ رسول اللّه(ص) فیکم على رؤوس الناس؟! فقلت سبحان اللّه، وأنّى یُسبّ رسول اللّه(ص)؟! فقالت: ألیس یُسب على بن أبى طالب ومن یُحبه؟ فأشهد أن رسول اللّه(ص) کان یُحبّه.29

    حدیث باز گرداندن خورشید

    [حدیث ردّ الشمس]

    عن فاطمة بنت الحسین، عن أبیها الحسین(ع)، قال: کان رأس رسول الله فى حجر علیّ و کان یوحى الیه، فلمّا سرّى عنه، قال: یاعلى! صلّیت العصر؟ قال: لا. قال: اللهمّ إنّک تعلم أنّه کان فى حاجتک و حاجة رسولک، فرّدَّ علیه الشمس. [قال:] فَرَدَّها علیه فصلّى و غابت الشمس.30

    حدیث منزلت [حدیث المنزلة]

    تواتر این حدیث به اندازه اى است که مجالى براى انکار و تحریف مخالفان و یا تطبیق آن بر غیر امیرمؤمنان نمى گذارد و پیامبر در مواضع فراوانى به آن تصریح کرده است. از جمله، هنگام عزیمت به جنگ تبوک که امیرمؤمنان را نزد خانواده اش باقى گذاشت و امیرمؤمنان از این کار دلگیر شد؛ زیرا برخى با تمسّک به آن، بر وى خرده گرفتند. از این رو، پیامبر در جواب به آنان فرمود: ألا ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبى بعدى؟31

    ____________________________________________

    29. همان، ج2، ص21؛ المعجم الأوسط؛ ج1، ص228 (ح346) و ج6، ص389 (ح5828) و ج23، ص322 (ح737) و ص323 (ح738).

    30.المعجم الکبیر، ج24، ص147 (ح151و 390) و ص153 (ح391).

    31. المعجم الصغیر،ج2، ص22 و 54؛ المعجم الأوسط، ج2، ص277 (ح1488) و ج5، ص136

    ( 56 )
  • هفتاد عهد پیامبر با على(ع)

    [عهد النبى(ص) سبعین عهداً]

    عن ابن عباس، قال: کُنّا نتحدّث أنّ النبى(ص) عهد إلى على(ع) سبعین عهداً، لم یعهدها إلى غیره.32

    امام على(ع) و حوض کوثر

    [الامام علیّ و حوض الکوثر]

    امیرمؤمنان در دنیا با پیامبر خدا همراه و یار و یاورش بود و در آخرت نیز با او و صاحب حوض اوست. پیامبر خدا فرمود: یا علیّ! معک یوم القیامة عصاً تذود بها المنافقین عن حوضى.33

    حدیث غدیر [حدیث الغدیر]

    از جمله این فضایل، حدیث «مُناشَدة» است.34 این حدیث را پیامبر خدا(ص) در محلى به نام غدیر خم و هنگام بازگشت از حجة الوداع و پس از فرمان آسمانى«یا أیها النبیّ بلّغ ما أنزل الیک من ربک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه یعصمک من الناس» فرمود. از این رو، آنچه را پیامبر(ص) در آن مکان و در زیر تابش سوزان آفتاب فرمود، از سوى

    ____________________________________________

    (ح4206) و ج6، ص161 (ح5331) و ص394 (ح5841) و ص404 (ح5863) و ص264 (ح5565) و ج8، ص435 (ح7890) و ص289 (ح7588)؛ المعجم الکبیر، ج1، ص108 (ح328) و ص110 (ح333 و334) و ج2، ص275 (ح2035) و ج4، ص19 (ح3511 و3513) و ص20 (ح3515) و ص220 (ح4087) و ج5، ص230 (ح5094و 5095) و ص253 (ح5146) و ج9، ص291 (ح647) و ج11، ص74 (ح11087) و ج12، ص18 (ح12341) و ج23، ص377 (ح892) و ج24، ص146 (ح384 و385 و 386) و ص147 (ح387 و388 و 389).

    32. المعجم الصغیر، ج2، ص69.

    33. المعجم الصغیر؛ ج2، ص89؛ المعجم الأوسط، ج6، ص71 (ح5149).

    34. آن را «مناشده» گفته اند؛ چون على(ع) جماعت صحابه را بر آنچه شنیده بودند، گواه مى گرفت.

    ( 57 )
  • خداست. رسول خدا در کنار غدیر «خم»، على را برکشید و دستش را گرفته، به سوى آسمان چنان بالا برد که سپیدى زیر بغل هر دو هویدا شد و فرمود: أیها الناس! من کنت مولاه، فهذا علیٌّ مولاه. اللّهم والِ من والاه وعادِ من عاداه، وانصر من نصره، و اخذل من خذله، وأدرِ الحقّ معه حیثما دار.35

    و همه امت بر درستى این حدیث و نصب على به امارت مؤمنان پس از پیامبر، اتفاق و اجماع دارند.

    نشانه منافق، داشتن بغض على(ع) است

    [علامة المنافق بغض على(ع)]

    عن أبى الزبیر عن جابر، قال: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغضهم علیاً.

    وعن عمران بن الحصین، أن رسول اللّه(ص) قال لعلیّ: لایُحبّک إلاّ مؤمن، ولا یبغضک إلاّ منافق.

    و عن ابن عباس، قال: نظر النبى(ص) إلى علیّ فقال: لایُحبک إلاّ مؤمن، ولا یُبغضک إلاّ منافق. من أحبّک فقد أحبنى، و من أبغضک فقد أبغضنى، و حبیبى حبیب اللّه، و بَغیضى بغیض اللّه، ویل لمن أبغضک بعدى.36

    این حدیث نزد هر دو فرقه متواتر است.

    ____________________________________________

    35. المعجم الصغیر،ج1، ص64 و 71؛ المعجم الأوسط، ج1، ص229 (ح348) و ج2، ص68 (ح1115) و ص576 (ح1987) و ص208 (ح1373) و ج3، ص69 (ح2130 و 2131) و ص133 (ح2275) و ص100 (ح2204) و ج7، ص129 (ح6228) و ص240 (ح6464) و ص448 (ح6878) و ج9، ص189 (ح8429)؛ المعجم الکبیر، ج3، ص200 (ح3052) و ج4، ص20 (ح3514) و ص207 (ح4052 و 4053) و ص207 (ح4052 و 4053) و ج5، ص185 (ح4968 و 4969) و ص191 (ح4983) و ص4985و4986) و ص196 (ح4996) و ص216 (ح5058) و ص217 (ح5059) و ص219 (ح85065) و ص220 (ح5066) و ص221 (ح5068 و 5069 و 5070 و 5071) و ص229 (ح5092) و ص231 (ح5096 و 5097) و ص241 (ح5128) و ج19، ص291 و 646.

    36. المعجم الأوسط، ج3، ص76 (ح2146) و ص89 (ح2177) و ج5، ص89 (ح4163) و ص377 (ح4748).

    ( 58 )
  • حدیث برادرى [حدیث المؤاخاة]

    متون متواترى از هر دو فرقه شیعه و سنّى بر این نکته رسیده است که پیامبر خدا(ص) میان یارانش (مهاجران و انصار) برادرى ایجاد کرد؛ ولى میان على بن ابى طالب و کسى برادرى ایجاد نکرد. امیرمؤمنان از این نکته شگفت زده شد. از این رو پیامبر خدا به وى گفت: أما ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لیس بعدى نبیّ؟ ألا من أحبّک حُفّ بالأمن والإیمان، ومن أبغضک أماته اللّه میتةً جاهلیّةً، وحوسب بعمله فى الإسلام.37







  • برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

          

    آخرین سخن رسول خدا(ص)

    [آخر ما تکلّم به رسول اللّه(ص)]

    عن ابن عمر قال: کان آخر ما تکلّم به رسول اللّه(ص): أخلفونى فى أهل بیتى.10

    اگرچه این آخرین سخن است؛ اما افزون بر این، پیامبر(ص) خواست که به آن، وصیت هم بکند و برایشان نوشته اى هم بگذارد، آن هنگام که گفت: «برایم دوات و قلم بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید». پس خلیفه دوم گفت: هذیان مى گوید!

    بیعت پیامبر(ص) با انصار و شروط آن

    [النبى(ص) بایع القوم وأخذ علیهم شروطاً]

    عن الحسین بن على، قال: جائت الأنصار تبایع رسول اللّه(ص) على العقبة. فقال: «قم یا علیّ! فبایعهم». فقال: على ما أبایعهم یا رسول اللّه؟ قال: على أن یُطاع اللّه ولا یُعصى، وعلى أن تمنعوا رسول اللّه و أهل بیته و ذریته مما تمنعون منه أنفسکم وذراریکم.11

    دوازده امام که همگى از قریش اند

    [اثنا عشر أمیراً کلّهم من قریش]

    عن جابر بن سَمُرة، عن النبى(ص) قال: لایزال هذا الدین صالحاً لا یضرّه من عاداه أو

    ____________________________________________

    10. المعجم الأوسط، ج4، ص512 (ح3872) و ج6، ص162(ح5334).

    11. همان، ج2، ص443 (ح1766).

     

    ( 48 )
  • ناوأه حتى یملک اثنا عشر أمیراً کلّهم من قریش.12

    این سخن، جز بر امیرمؤمنان، على(ع)، و یازده فرزندش که نُه نفرشان از صُلب حسین(ع) هستند، صدق نمى کند.

    حدیث کسا [حدیث الکساء]

    إنّ رسول اللّه(ص) دخل تحت کساء یمانى هو و على و فاطمة والحسن والحسین(ع) و أخذ بأطرافه و ضمّه فوق رؤوسهم وأهوى بیده الیمنى إلى ربه. فقال: «اللّهم! هؤلاء أهل بیتى. فأذهب عنهم الرّجس، و طهّرهم تطهیراً» ثلاث مرات.13

    این حدیث، نزد هر دو فرقه مشهور است.

    اسلام على(ع)

    عن حبة بن جُوین العُرنى، عن على(ع) أنّه قال: «اللّهمّ! إنّک تعلم أنّه لم یعبدک أحدٌ من هذه الأمّة بعد نبیّها(ص) قبلى ولقد عبدتک قبل أن یعبُدک أحد من هذه الأمة بستّ سنین». وعن ابن عباس قال: أول من أسلم على.14

    روایات متواترى وارد شده که دلالت دارند على(ع) اولین شخصى است که مسلمان شد و در پى رسول خدا، خداى یکتا را پرستید.

    ____________________________________________

    12. همان، ج4 ،ص558 (ح3950)؛ المعجم الکبیر، ج10، ص195 (ح10310).

    13. همان؛ ج6، ص241 (ح5510) و ج8، ص297 (ح7610)؛ المعجم الکبیر، ج9، ص11، (ح8295)؛ و ج23، ص336 (ح779 و 780) و ص334 (ح773) و ص330 (ح759) و ص393 (ح939).

    14. المعجم الأوسط، ج2، ص444 (ح1767) و ج8، ص206 (ح7423)؛ المعجم الکبیر، ج1، ص51 (ح156) و ص399 (ح952) و ج5، ص198 (ح5002) و ص11، ج25 (ح10924) و ص406 (ح12151) و ج18، ص100 (ح181) و ص101 (ح182) و ج19، ص291 (ح648) و ج24، ص122 (ح362).

    ( 49 )
  • تو فقط هشدار دهنده اى و هر قومى راهنمایى دارد

    [إنما أنت منذر و لکل قوم هاد]

    عن على(ع) فى قوله «انّما أنت منذر و لکلّ قوم هاد»15، قال رسول اللّه(ص): المنذر والهاد رجل من بنى هاشم.16

    من شهر دانشم و على درِ آن است

    [انا مدینة العلم وعلى بابها]

    عن ابن عباس، قال: قال رسول اللّه(ص): أنا مدینة العلم وعلى بابها، فمن أراد العلم فلیأته من بابه.17

    این حدیث، متواتر است.

    برایشان (در دلهاى مؤمنان) محبّت مى نهد

    [سیجعل لهم الرحمن ودّا]

    عن ابن عباس، فى قوله «سیجعل لهم الرحمن ودّا» قال: المحبة فى صدور المؤمنین، نزلت فى على بن أبى طالب(ع).18

    فضایل امیرمؤمنان(ع)

    [مناقب أمیرالمؤمنین(ع)]

    فضایل ایشان، شرق و غرب عالم را پرکرده است. از جمله آن فضایل، این حدیث

    ____________________________________________

    15 سوره رعد، آیه 7.

    16. المعجم الصغیر، ج1، ص261؛ المعجم الأوسط؛ ج2، ص213 (ح1383) و ج8، ص383 (ح7776).

    17. المعجم الکبیر، ج11، ص65 (ح11061).

    18. همان، ج12، ص122 (ح12655).

    ( 50 )
  • پیامبر خداست که فرمود: أنا سیدُ ولد آدم و على سیّد العرب. و قال: یا على! إن اللّه ـ تبارک و تعالى ـ زیّنک بزینة لم یزیّن العباد بزینة مثلها. إن اللّه تعالى حبب الیک المساکین والدنوّ منهم، وجعلک لهم إماماً ترضى بهم، وجعلهم لک اتباعاً یرضون بک. فطوبى لمن أحبک وصدق علیک، و ویل لمن أبغضک وکذب علیک. فأمّا من أحبّک… فهم رفقاؤک من جنتک. وأما من أبغضک وکذب علیک فإنّه حق على اللّه أن یوقفهم مواقف الکذّابین.

    و نیز عمر مى گوید: سمعت رسول اللّه(ص) یقول: یا على! یدک مع یدى یوم القیامة؛ تدخل معى حیث أدخل.

    و ابن عباس مى گوید: إن علیّاً کان صاحب رایة رسول اللّه(ص) یوم بدر. وصاحب رایة المهاجرین علیّ فى المواطن کلِّها.

    و بسیارى مناقب دیگر.19

    ____________________________________________

    19. المعجم الأوسط، ج1، ص333 (ح559) و ص388 (ح678) و ج2، ص279 (ح1491) و ص577 (ح1990) و ج3، ص89 (ح2178) و ص104 (ح2212) و ص216 (ح2453) و ص431 (ح2929) و ج4، ص123 (ح3196) و ص477 (ح3808) و ص513 (ح3874) و ص531 (ح3903) و ص532 (ح3904) و ص555 (ح3946) و ج5، ص37 (ح4063) و ص89 (ح4162) و ج6، ص95 (ح5198) و ص234 (ح5494) و ص381 (ح5810) و ص353 (ح5752) و ص393 (ح5838) و ج7، ص276 (ح6536) و ج8، ص71 (ح7142) و ص96 (ح7194) و ص156 (ح7314) و ص351 (ح7717) و ص445 (ح7913) و ص330 (ح7671) و ج9، ص198 (ح8427و 8428) و ص214 (ح8464)؛ المعجم الکبیر، ج1، ص297 (ح941) و ص298 (ح946) و ج2، ص274 (ح2033) و ج4، ص19 (ح3512) و ص205 (ح4046) و ج5، ص220 (ح5067) و ج6، ص263 (ح6044) و ص263 (ح5045) و ص292 (ح6097) و ص325 (ح6174) و ص329 (ح6184) و ج7، ص369 (ح7217) و ج8، ص45 (ح7311) و ص361 (ح8145) و ج10، ص81 (ح9969) و ص82 (ح9970) و ص93 (ح10006) و ص193 (ح10305) و ص205 (ح10341) و ص206 (ح10342و 10343 و10344) و ص226 (ح10397) و ص294 (ح10589) و ص370 (ح10738) و ج11، ص66 (ح11063) و ص73 (ح11084) و ص93 (ح11152 و 11153) و ص94 (ح، 11154) وص97 (ح11164) و ص264 (ح11687) و ص393

    ( 51 )





  • برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

          

    فضایل امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) در «معجم»هاى طَبَرانى

     

    ( 25 صفحه - از 43 تا 67 )

    نویسنده : قبیسى عاملى، هادی
    • هادى قُبَیسى عاملى*

      گردآورى روایات رسیده از طریق اهل سنّت، براى تثبیت و تبیین فضایل و مناقب اهل بیت(ع) همواره مدّ نظر عالمان و محدّثان شیعى بوده است. آثارى همچون «مناقب» ابن شهر آشوب (م558ق) و نیز «أهل البیت فى الکتاب و السنّة» (اولین کتاب از «موسوعة میزان الحکمة») در این راستا تألیف شده اند.

      محقق و کتاب شناس بزرگ معاصر، مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایى، در تداوم این رشته، اقدام به برنامه ریزى براى جمع آورى همه احادیث فضایل، مناقب، مثالب و اکاذیب در تمام کتاب هاى حدیثى اهل سنّت کرد؛ ولى افسوس که در آستانه گردآورى آنها به دیار باقى شتافت. محقق محترم، آقاى هادى قُبَیسى عاملى توفیق یافته است که نشانى احادیث مربوط به موضوع هاى یاد شده را در سه «معجم» کبیر، اوسط و صغیر سلیمان بن احمد طَبَرانى، محدّث بزرگ اهل

      ( 43 )
    • سنّت(م360ق) یافته و با جمع آورى، تدوین و ارائه موضوعى آنها نمونه اى را از طرح مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایى ارائه کند.* گفتنى است اصل اثر جناب قبیسى به زبان عربى است و فصلنامه علوم حدیث براى استفاده همگان، عنوان ها و پاره اى از توضیحات بخش نخست نوشته ایشان را به فارسى ترجمه کرده است. به امید آنکه توفیق الهى با عزم راسخ ایشان یار گردد و این کار به سامان رسد!

      علوم حدیث

      پاداش دوستداران اهل بیت و کیفر دشمنان آنها

      [ثواب من أحب أهل البیت و عقاب من أبغضهم]

      عن أبى لیلى، عن الحسین بن على، أن رسول اللّه(ص) قال: إلزموا مودّتنا أهل البیت. فإنه من لقى اللّه ـ عزّ و جلّ ـ وهو یودّنا، دخل الجنة بشفاعتنا. والذى نفسى بیده، لاینفع عبداً عمله إلاّ بمعرفة حقّنا. [و در حدیث دیگر:] أیها الناس! من أبغضنا أهل البیت، حشره اللّه یوم القیامة یهودیاً، و إن صام وصلّى و زعم أنّه مسلم.1

      گفتنى است که ده ها روایت و بسا بیشتر در این معنا وارد شده است و خداوند، نیل به بهشت را با شفاعت و محبّت و دوستى اهل بیت، همراه کرده است.

      ____________________________________________

      * ویژگى هاى کتاب شناختى متون مورد استفاده محقّق:

      المعجم الصغیر، 2ج، راجعه: عبدالرحمان محمد عثمان، المدینة المنوره: المکتبة السلفیة، 1968م.

      المعجم الأوسط،تحقیق: محمود الطحّان، الریاض: مکتبة المعارف، 1985م، 10ج.

      المعجم الکبیر، تحقیق: حمدى عبدالمجید السلفى، بغداد: الدار العربیة للطباعة، بغداد، 1978م، 25ج.

      1. المعجم الأوسط، ج3، ص76 (ح2146) و ص89 (ح2177) و ص122 (ح2251) و ص204 (ح2426) و ج5، ص13 (ح4014) و ص89 (ح4163) و ص377 (ح4748)؛ المعجم الکبیر، ج6، ص296 (ح6109) و ج10 ص341 (ح10664) و ج23، ص374 (ح885) و ص375 (ح886) و ج24، ص281 (ح713).

      ( 44 )
    • سلام بر آل یاسین

      [سلام على آل یاسین]

      عن ابن عباس: سلام على آل یاسین. قال: فى آل محمّد(ص).2

      هم پایه بودن حرمت اسلام و رسول خدا و خویشانش

      [حرمة الإسلام و حرمتى و حرمة رحمى:]

      عن أبى سعید الخُدرى، أن رسول اللّه(ص) قال: إنّ للّه ـ عزّ و جلّ ـ حُرمات ثلاثاً. من حفظهن، حفظ اللّه له أمر دینه و دُنیاه، و من ضیّعهُنّ، لم یحفظ اللّه له شیئاً. فقیل: و ما هُنّ یا رسول اللّه؟ قال: حرمة الإسلام و حرمتى و حُرمة رحمى.3

      اعلان جنگ پیامبر(ص) به محاربان با اهل بیت(ع) و اعلان صلح به صلحجویان با آنان

      [أنا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم]

      این نص صریح از پیامبر اکرم(ص) در اعلان جنگ به هر کسى است که با اهل بیتش بجنگد و مسالمت با هر کسى است که با آنان مسالمت ورزد.

      زید بن أرقم: أن النبى(ص) قال لعلى و فاطمة والحسن والحسین: أنا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم.4

      این حدیث، مشهور است.

      ____________________________________________

      2. المعجم الکبیر، ج11، ص67 (ح11064).

      3. المعجم الأوسط، ج1، ص162 (ح205)؛ المعجم الکبیر، ج3، ص135 (ح2881).

      4. المعجم الصغیر، ج2، ص3؛ المعجم الأوسط، ج6، ص8(ح5011) و ج8، ص128 (ح7255) و ج5، ص207 (ح5030) و (ح5031).

      ( 45 )
    • آیه تطهیر [آیة التطهیر]

      این آیه، هنگامى که پیامبر خدا(ص) و اهل بیتش (یعنى فاطمه و همسر و پسرانش حسن و حسین) داخل عباى یمنى شدند، درباره آنان نازل شد.

      حدیث، مفصل و در محل خود مذکور است.5

      نزول آیه، درباره اهل بیت، از مسلّمات است و دوست و دشمن و دور و نزدیک بدان معترف اند،

      آیه مودّت [آیة المودّة]

      عن ابن عباس، قال: لمّا نزلت «قل لا أسألکم علیه أجراً إلاّ المودّة فى القربى» قالوا: یا رسول اللّه! ومن قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودّتهم؟ قال: على و فاطمة و ابناهما.6

      حدیث ثقلین [حدیث الثقلین]

      پیامبر(ص) این حدیث را در مواضع متعدد، از جمله: هنگام حج و روز عرفه و مناسبت هایى دیگر فرموده است و در آن، مقام و منزلت اهل بیت(ع) را تبیین کرده و آنان را هم سنگ قرآن و کفه مقابل آن دانسته، آنجا که فرموده است:

      إنّى تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه و عترتى أهل بیتى. ما إن تمسّکتم بهما، لن تضلّوا

      ____________________________________________

      5. المعجم الصغیر، ج1، ص65 و 135؛ المعجم الأوسط، ج2، ص491 (ح1847) و ج3، ص87 (ح2176) و ص136 (ح2281) و ج4، ص271 (ح3480) و ص479 (ح3811) و ج8، ص297 (ح7610) و ج9، ص58 (ح8123)؛ المعجم الکبیر، ج9، ص11 (ح8295) و ج22، ص66 (ح160) و ص200 (ح525) و ص402 (ح1002) و ج23، ص249 (ح503) و ص281 (ح612) و ص286 (ح627) و ص396 (ح947) و ص357 (ح839) و ص337 (ح783) و ص334 (ح773) و ص333 (ح768 و 769) و ص334 (ح770 و 771) و ص227 (ح750).

      6. المعجم الصغیر، ج1، ص76؛ المعجم الأوسط، ج3، ص87 (ح2176) و ج6، ص354 (ح5754)؛ المعجم الکبیر، ج3، ص39 (ح2641) و ج11، ص444 (ح12259).

      ( 46 )
    • بعدى أبداً. فانظروا کیف تخلفونى فیهما.7

      این حدیث، نزد هر دو فرقه (شیعه و اهل سنّت) متواتر است.

      حدیث سفینه [حدیث السفینة]

      شیعه و سنّى، این روایت را با الفاظ گوناگون نقل کرده اند، مانند:

      مثل أهلى فیکم کمثل سفینة نوح فى قوم نوح، من رکبها نجا ومن تخلّف عنها هلک.

      ومثل أهل بیتى مثل باب حطة، من دخله غُفر له.8

      صلوات بر پیامبر و خاندانش(ع)

      [الصلاة على النبى وآله(ع)]

      قال رسول اللّه(ص): لاتصلّوا علیّ الصلاة البتراء. قیل یا رسول اللّه: وما الصلاة البتراء؟ قال: أن تقولوا: «اللّهم صلّ على محمّد» ولا تقولوا: «وآل محمّد».9

      ____________________________________________

      7. المعجم الصغیر، ج1، ص131 (ح135)؛ المعجم الأوسط، ج4، ص262 (ح3463) و ص328 (ح3566) و ج5، ص380 (ح4754)؛ المعجم الکبیر، ج3، ص200 (ح3052) و ص63 (ح2679 ـ 2681) و ج5، ص170 (ح4921 ـ 4923) و ص185 (ح4969) و ص190 (ح4980 ـ 4982) و ص205 (ح5025 و 5026) و ص206 (ح5028) و ص210 (ح5040).

      8. المعجم الصغیر، ج1، ص139 و ج2، ص22؛ المعجم الأوسط؛ ج4، ص283 (ح3502) و ج6، ص186 (ح5386) و ص251 (ح5532) و ص406 (ح5866)؛ المعجم الکبیر، ج3، ص37 (ح2636) و ج12، ص34 (ح12388).

      9. المعجم الصغیر، ج1، ص86؛ المعجم الأوسسط، ج1، ص408 (ح725) و ج3، ص188 (ح2389) و ص279 (ح2606) و ص280 (ح2608) و ص456 (ح7992) و ج5، ص243 (ح4478) و ج7، ص429 (ح6834)؛ المعجم الکبیر، ج5، ص249 (ح5143) و ج19، ص116 (ح241 و 242) و ص123 (ح266) و ص124 (ح267ـ 269) و ص125 (ح271 و 272) و ص126 (ح273 و 274) و ص127 (ح275 ـ 277) و ص128 (ح278 و 279 و 280 و281 و 283) و ص130 (ح284 ـ 286) و ص131 (ح287 ـ 289) و ص132 (ح290 ـ 292) و ص154 (ح341 و 342).

      ( 47 )
    • و این، همان گونه که آشکار است، نص صریح در پذیرفته نشدن صلوات بر پیامبر بدون درود فرستادن برخاندانش است و روایات هر دو فرقه در این موضوع، متواتر است.

      ح5078) و ص383 (ح5813) و ج5، ص275 (ح4543)؛ المعجم الکبیر، ج24، ص434 (ح1060).






    برچسب ها : شفاعت  , فضائل خدیجة بنت خویلد  , ابوذر غِفارى  , امام مهدى (عجل اللّه فرجه)  , سواران قیامت  , محبت پیامبر(ص) به حسن و حسین(ع)  , [فضائل الزهراء فاطمة(س)]  , امام رضا (ع) 4  ,

          

     

    منظور قرآن از «قوم دیگر»

    قرآن پژوهی

    1. «هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ » محمد: 38  آگاه باشید! شما اشخاصى هستید که دعوت مى‌شوید تا در راه خدا انفاق کنید. برخى از شماها بخل مى‌ورزید. هرکس بخل بورزد، به خود بخل کرده و خداوند بى‌نیاز است و شما همه نیازمندید، و هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مى‌آورد. پس آن‌ها مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى‌کنند.

    این آیه، که آخرین آیه سوره «محمد» است، پیش از این در آیاتى به امتحان شدن مؤمنان به جهاد و ایستادگى در برابر دشمن و تن ندادن به صلح ذلّت‌بار و اطاعت از خدا و رسول خدا (ص) اشاره شده است. همچنین در آن آیات، از شدت علاقه مسلمانان به مال دنیا سخن به میان آمده و بیان شده است که اگر خدا بخواهد مال شما را بگیرد، حقد و کینه خود را آشکار کرده، از آزمایش الهى نمى‌توانید سالم بیرون بیایید. پس از این مطالب، مى‌فرماید: شما را دعوت مى‌کنیم که انفاق کنید، ولى شما بخل مى‌ورزید و اگر شما اعراض کردید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شما خواهد نمود که مانند شما نخواهند بود.

    در این آیه، تصریح شده است که آن‌ها مثل شما نخواهند بود؛ یعنى به هنگام دعوت به جهاد سستى نمى‌کنند و در برابر دشمن تسلیم صلح ذلّت‌بار نمى‌شوند و از انفاق در راه خدا دریغ نمى‌ورزند و مطیع خدا و رسول او هستند.

    قرطبى از مفسّران بزرگ اهل سنّت (م 671ق) در تفسیرش از ابوموسى اشعرى نقل کرده است: «هنگامى که این آیه نازل شد، رسول خدا خوشحال گردید و فرمود: این آیه نزد من از همه دنیا محبوب‌تر است.»1

    مفسّران در تعیین این گروه با فضیلت و ارزشمند احتمالاتى ذکر کرده‌اند. بعضى ایرانیان را تنها احتمال آیه، و بعضى آنان را به عنوان یکى از احتمالات آیه دانسته‌اند.2 مفسّرانى همچون طبرى، طبرسى، فخر رازى، قرطبى، زمخشرى، ابن کثیر، سیوطى، آلوسى، المراغى و طباطبائى در ذیل این آیه، حدیثى را با اختلاف اندکى از رسول خدا نقل کرده‌اند:

    ابوهریره نقل مى‌کند: هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسول‌اللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آن‌ها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ «فَضَربَ رسولُ اللّه 9على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس؛»3 رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفه‌اش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید.

    در نقل ابونعیم چنین آمده است: بیش‌ترین بهره اسلام از آنِ ایرانیان است و اگر اسلام در ستاره ثریا باشد، مردانى از ایران آن را به دست مى‌آورند.4همچنین این حدیث با تعبیرات دیگرى مثل ّ«لَو کانَ الدّینُ مَناطا بالثُّری»، ّ«لو کانَ البِرُّ مَنوطا بالثُّرَی»، ّ«لَو کانَ الدّینُ بالثُّری» و «وَ اِنّ الایمانَ لَو کانَ مُعَلّقا بِالعَرش» نیز آمده است.

    هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسول‌اللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آن‌ها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟

    «فَضَربَ رسولُ اللّه على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس» رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفه‌اش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید

    2. «وَ آخرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِمْ وَ هوالعَزیزُ الحکیم» (جمعه: 3و همچنین او) رسول است بر گروهى که هنوز به آن‌ها ملحق نشده‌اند و او عزیز و حکیم است.

    در آیات قبل، خداوند به فلسفه بعثت رسول گرامى در تعلیم و تربیت و پرورش و تزکیه انسان‌ها اشاره مى‌کند که این برکات، هم شامل اعراب معاصر رسول خدا مى‌شود و هم شامل انسان‌هاى دیگرى که بعدا جزو پیروان آن حضرت خواهند شد.

    مفسّران یکى از احتمالات آیه را ایرانیان دانسته و در ذیل آن، این روایت را نقل کرده‌اند: «از ابوهریره روایت شده است که ما نزد رسول خدا بودیم که سوره "جمعه" نازل شد، آن حضرت شروع به تلاوت کردند و پس از خواندن آیه "و آخرینَ مِنهم لَمّا یَلحقوا..." مردى سؤال کرد: یا رسول‌اللّه، این‌ها چه کسانى هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا این‌که سه بار سؤال کرد. ابوهریره مى‌گوید: سلمان هم در میان ما بود. حضرت دست مبارک خویش را بر شانه سلمان گذاشت فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، حتما مردانى از اینان به آن مى‌رسند.»5

    3. «یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأتِىَ اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمنین اَعِزَّةٍ عَلَى الکافِرینَ یُجاهدونَ فى سبیل‌اللّهِ و لا یَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلکَ فضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یَشاء واللّهُ واسِعٌ علیمٌ» (مائده: 54) اى کسانى که ایمان آورده‌اید، هرکس از شما از آیین خود برگردد (به خدا زیانى نمى‌رساند) خداوند جمعیتى را مى‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آن‌ها در راه خدا جهاد مى‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراس ندارند. این فضل خداست که به هر که بخواهد )و شایسته ببیند) مى‌دهد و فضل خدا وسیع و خداوند داناست.

    ایرانیان در قرآن

    در این آیه‌شریفه، براى آن قوم مشخصات و صفاتى ذکر شده که عبارتند از:

    1- خداوند آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نیز خدا را دوست دارند.

    2- در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کفّار عزیز و ناسازگارند.

    3- با جان و مال در راه خدا مجاهده و تلاش مى‌کنند.

    4- در راه خدا و اجراى احکام اسلام، از ملامت و سرزنش احدى ترس به خود راه نمى‌دهند.

    در ذیل این آیه نیز بسیارى از مفسّران و محدّثان بزرگ اسلامى همچون زمخشرى، بیضاوى، فخر رازى، آلوسى، رشید رضا، طبرسى، قرطبى و علّامه طباطبائى با نقل روایتى، آیه را در مورد ایرانیان دانسته و نقل کرده‌اند: «وقتى آیه مبارکه "فسوف یأتى اللّه" نازل شد، از رسول خدا درباره آن قوم سؤال شد. حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ایشان و منسوبان او هستند و سپس فرمود: اگر ایمان از ثریّا آویزان بود، مردانى از فرزند فارس به او دست مى‌یافتند.»6

    4. «الاّ تنفُروا یُعَذِّبکُم عذابا اَلیما و یَسْتَبدِل قوما غَیرَکُم ولا تضُرُّوهُ شَیئا واللّهُ على کلِّ شى‌ءٍ قدیر» (توبه: 38) اگر به سوى میدان جهاد حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات دردناکى مى‌کند و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مى‌دهد و هیچ زیانى به او نمى‌رسانید، و خداوند بر هر چیزى تواناست.

    آیه پیشین در مذمّت از مسلمانان است که چرا وقتى فرمان جهاد داده مى‌شود، سستى به خرج مى‌دهید؛ چرا زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‌دهید؟ طبق روایات شأن نزول، این آیات در مورد جنگ «تبوک» نازل گردیده‌اند. در روایات اسلامى آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدف‌هاى نظامى خود را پیش از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى‌ساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد «تبوک»، چون مسأله شکل دیگرى داشت، قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با رومیان مى‌رویم؛ زیرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى همانند جنگ با مشرکان مکّه و یا یهود خیبر کار ساده‌اى نبود و مى‌بیست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند. علاوه بر این، فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار بود. از همه گذشته، فصل تابستان و گرما و فصل برداشت غلات و میوه‌ها بود. همه این موارد دست به دست هم داده بودند و رفتن به سوى میدان جنگ را فوق‌العاده بر مسلمانان مشکل مى‌ساختند، تا آن‌جا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر تردید و دودلى نشان دادند. آیات مزبور نازل شدند و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار دادند و آن‌ها را آماده این نبرد بزرگ ساختند.7

    بسیارى از مفسّران یکى از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانسته‌اند.8

    5. «ان یَشَأ یُذهِبکُم ایُّهَا النّاسُ و یأتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ على ذلکَ قدیر» (نساء: )133 اى مردم، اگر او بخواهد شما را از بین مى‌برد و افراد دیگرى به جاى شما مى‌آورد و خدا بر این کار تواناست.

    آیه در سیاق برخى آیات در بى‌نیازى خدا از طاعت مردم و عدم زیان از مخالفت مردم است؛ زیرا آنچه در آسمان و زمین است مِلک اوست. سپس مى‌فرماید: براى خدا هیچ مانعى ندارد که شما را از بین ببرد و جمعیتى آماده‌تر و مصمّم‌تر جانشین شما کند و خداوند بر این کار توانایى دارد.

    شیخ طوسى، طبرسى، میبدى، زمخشرى، قرطبى، آلوسى، فیض کاشانى، طبرى و دیگر مفسّران از رسول خدا نقل کرده‌اند: «وقتى این آیه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود، آن جمعیت قوم این مرد، یعنى مردم عجم و فارس هستند.»9

    داشتن روحیه حق‌پذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197) هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مى‌کردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مى‌خواند، به آن ایمان نمى‌آوردند. در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمى‌آورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.»

    6. «فَاِن یَکفُر بِها هؤلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قوما لَیسوا بِها بکافرین» (انعام: 89اگر مشرکان مکّه ) به کتاب و حکم و نبوّت کفر بورزند، کسان دیگرى را نگهبان آن مى‌سازیم که نسبت به آن کافر نیستند.

    این آیه پس از نام بردن از هجده پیامبر و برنامه هدایتى آن‌ها از حکم و داورى و رسالت آمده است، و در این‌که مشارٌالیه «هولاء» کیست و مراد از «قوم» چه کسانى‌اند، مفسّران احتمالاتى داده‌اند: یکى از احتمالات این است که آیه در مقام تسلّاى رسول خدا و تطییب نفس آن حضرت است که کفر و استکبار و عداوت قومش موجب حزن و اندوه و سستى آن حضرت در دعوت نشود؛ زیرا به قومى مأموریت داده شده است که از هدایت الهى پى‌روى کنند و فرامین روشن و نورانى پیامبران را بپذیرند، و آن‌ها نه تنها آن را مى‌پذیرند، بلکه آن را محافظت و نگهبانى مى‌کنند؛ مردمانى که در راه کفر گام برنمى‌دارند و در برابر حق تسلیمند.

    قرآن

    در این‌که منظور از قوم در آیه شریفه فرشتگان باشند - چنان‌که در بعضى از تفاسیر اهل سنّت آمده - چنین احتمالى از اطلاق «قوم» بعید است. علاوه این‌که آیه در مقام تسلّاى پیامبر در کفر قومش مى‌باشد و ایمان فرشتگان چگونه مى‌تواند تسلّاى آن حضرت در کفر قومش باشد؟ پس منظور از «قوم» انسان‌هایى‌اند که با قبول اسلام، همه توانشان را در خدمت اسلام درخواهند آورد، و طبق نظر مفسّران، یکى از احتمالات در این آیه ایرانیان هستند.10

    این آیات بجز آیه اخیر، همگى از آیات سوره‌هاى مدنى‌اند و در اواسط یا اواخر سال‌هاى هجرت رسول خدا 9به مدینه نازل شده‌اند12 و قطعا منظور از این آیات اقوامى نیستند که در زمان پیامبر مسلمان شدند، اما آیه اخیر ( 89سوره انعام) گرچه از آیات سوره‌هاى مکّى است و احتمال دارد که منظور از «قوم» در این آیه، مردم مدینه باشند که بعدا مسلمان شدند، ولى با توجه به این‌که بعضى از قرآن بعضى دیگر را تفسیر مى‌کند («اِنَّ القُرآنَ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بعض») و یا به فرموده امیرمؤمنان : «،اِنَّ القُرآنَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بعض»11به احتمال قوى، منظور همه این آیات یک چیز است: این آیات از قومى خبر مى‌دهند که در آینده نزدیک، مسلمان مى‌شوند و مثل اعراب مسلمان نخواهند بود، و طبق روایات یاد شده، آن قوم ایرانیان هستند. این روایات با تعبیرات متفاوتى از رسول خدا نقل شده‌اند که در بعضى آمده است: «لو کان الایمان» و در بعضى دیگر: «لو کان الدین»، و در یکى: «لو کان العلم» و در دیگرى: «لو کان الاسلام»، و در برخى: «لو کان الخیر» یا ّ«لو کان البر» که همه این‌ها حکایت از حقیقت‌جویى و حق‌پذیرى و دانش‌جویى و فضیلت‌خواهى ایرانیان دارند. همچنین دلالت دارند بر این‌که آن‌ها به دور از عصبیّت جاهلى و حمیّت قومى، حقیقت را در هر جا بیابند، مى‌پذیرند و به سوى هر عمل خیر و نیکى مى‌شتابند.

    داشتن روحیه حق‌پذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197)هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مى‌کردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مى‌خواند، به آن ایمان نمى‌آوردند.

    در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمى‌آورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.12»

    همچنین امام رضا (ع)در روایتى از فاصله گرفتن تدریجى بسیارى از بستگان رسول خدا (قریش، بنى‌عباس و حتى برخى از بنى‌هاشم و علویان به خاطر منازعات سیاسى) از اسلام و نزدیک شدن فرزندان عجم به اسلام خبر داد: «خداوند تبارک و تعالى از وقتى که پیامبر قبض روح شد تا به امروز، بر فرزندان عجم به این دین منّت مى‌گذارد و آن را از بستگان پیغمبر مى‌گرداند. پس به آن‌ها مى‌بخشد و از این‌ها دریغ مى‌دارد.»13

    روایات فراوانى در حق‌پذیرى، دانش‌جویى، دین‌دارى، جهاد و فداکارى ایرانیان در برابر حقیقتى که آن را باور کرده‌اند وارد شده است که به نقل یک روایت جامع بسنده مى‌شود: در روایتى، رسول خدا، سلمان فارسى را مخاطب قرار داده، فرمود: اى سلمان، اگر دین در ثرّیا باشد، جمعى از اهل فارس آن را به دست مى‌آورند. سپس چند خصلت از فضایل آنان را بیان کرد: «آنان از سنّت من پى‌روى مى‌کنند، به دنبال آثار من بوده، از آن متابعت مى‌نمایند، و آنان بر من بسیار صلوات مى‌فرستند.» اکنون این ویژگى شعار شیعه است. سپس به سلمان دستور داد که سه دسته را دوست بدارد: «مجاهدان در راه خدا، سنگرنشینان و حافظان مرزهاى اسلامى، و جنگجویانى را که در میدان جنگ با دشمن به نبرد مشغولند.»14

    آیات و روایات یادشده در بیان ویژگى‌هاى ایرانیان، همگى از این حکایت دارند: قومى که خبر از اسلام او داده شده، ایمانش واقعى و اظهاراتش خالصانه است، نه ساختگى و ریاکارانه و پوششى بر آیین شرک‌آلود اجداد و گذشتگانشان باشد.

     

    به نقل ازسید ابوالحسن حسینى ادیانى

    شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان

     

     


     

     

     

    1. احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص .6078

    2. تفسیر طبرى، ج 26ص / 42تفسیر ابن کثیر، ج 6ص / 320روح المعانى، ج 26ص / 82مجمع‌البیان، ج 9ص / 108المیزان، ج 18ص / 250واحدى نیشابورى، الوسیط، ج 4ص / 130تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6ص / 139الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 248ابن جوزى، زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 7ص / 157الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص / 6078تفسیر البیضاوى، ج 4ص / 125روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 7ص / 314کشف‌الاسرار و عدّة الابرار، ج 9ص / 198کشاف، ج 4ص / 331الدرّ المنثور، ج 6ص / 67تفسیر المراغى، ج 27ص / 79تفسیر کنزالحقائق و بحرالغرائب، ج 12ص / 253تفسیر گازر، ج 9ص / 122تاریخ اصفهان، ج 1و2و 3و / 4الصافى، ج 5ص / 32التبیان، ج 9ص / 109التفسیر الکبیر، ج 27و 28ص / 76مستدرک حاکم، ج 2ص /458سنن‌ترمذى، ج 5ص /383نورالثقلین،ج 5ص.46

    3. فُرْسْ (forc) کلمه‌اى است عربى که مورّخان اسلامى و عرب‌زبانان بر ایرانیان اطلاق کرده‌اند؛ همان‌گونه که «عجم» را نیز در مورد ایشان به کار برده‌اند... (غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسى، ج 2ص 1876واژه «فُرس».)

    4. ابونعیم، تاریخ اصفهان، ج 1ص / 4تقى هندى، کنزالعمّال، ج 12ص 90ح .34126

    5. صحیح بخارى، ج 6ص / 189صحیح مسلم، ج 4ص 1973و / 2546سنن ترمذى، ج 56. ص 413و / 414 دةالقارى، ج 19ص / 235فتح البارى، ج 8ص / 492مجمع‌البیان، ج 6ص / 96زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 8ص / 20الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 364رَوحِ‌الجِنان و رُوح‌الجَنان، ج 19ص / 194کشف‌الاسرار و عدةالابرار، ج 10ص / 99کشاف، ج 4ص / 530تفسیر المراغى، ج 28ص / 96تفسیر طبرى، ج 28ص / 62تفسیر ابن کثیر، ج 7ص / 7الجامع لاحکام القرآن، ج 18ص / 93تاریخ اصفهان، ج 1ص / 2الدرالمنثور، ج 6ص / 215تفسیر الصافى، ج 5ص / 172تفسیر فى ظلال القرآن، جزء 28ص / 96تفسیر گازر، ج 10ص / 867تفسیر کنزالدّقائق و بحر الغرائب، ج 13ص .247

    6. تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 132کشف‌الاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 147کشاف، ج 1ص / 646تفسیرالکبیر، ج 12ص 9و / 20روح‌المعانى، ج 6ص / 163المنار، ج 6ص / 436نورالثقلین، ج 1ص / 632مجمع‌البیان، ج 2ص / 122الجامع لاحکام القرآن، ج 8ص / 93المیزان، ج 5ص .388

    7. جامع‌البیان، ج 9و 10ص / 93روح‌المعانى، ج 10- 12ص / 85تفسیرالکبیر، ج 16ص / 59مجمع‌البیان، ج 5و 6ص / 31تفسیر قرطبى، ج 5ص .2979

    8. تفسیر البیضاوى، ج 3ص / 82تفسیر غرائب القرآن، ج 3ص / 47کشف‌الاسرار و عدّةالابرار، ج 4ص / 131تفسیر الکشاف، ج 2ص / 271الجامع لاحکام القرآن، ج 5ص / 2979المنار، ج 10ص / 425مجمع‌البیان، ج 5ص / 31تفسیر نمونه، ج 7ص .417

    9. مجمع‌البیان، ج 3ص / 122التبیان، ج 3ص / 352کشّاف، ج 1ص / 574الجامع لاحکام القرآن، ج 3ص / 979تفسیرالصافى، ج 1ص / 403المیزان، ج 5ص / 104تفسیر روح‌المعانى، ج 5ص / 148جامع‌البیان، ج 5و 6ص / 205تفسیر غرائب القرآن، ج 2ص / 512کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 2ص .720

    10. کشّاف، ج 2ص / 43کشف‌الاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 418تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 171روح‌المعانى، ج 7ص / 187المنار، ج 7ص .594

    11. سید محمدباقر حجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، ص 399و .401

    12. نهج‌البلاغه، خطبه .18

    13. تفسیر القمى، ج 2ص / 124تفسیر شریف لاهیجى، ج 3ص / 397تفسیر نورالثقلین، ج 4ص /165تفسیرالصافى، ج 2ص / 226المیزان، ج 15ص .332

    14. بحارالانوار، ج ص .304 48






    برچسب ها : ایرانیان در قرآن  , امام رضا (ع) 4  ,

          

    فضایل و مناقب امام حسین(ع)

    کتاب: سیره معصومان، ج 4، ص 80

    نویسنده: سید محسن امین

    ترجمه: على حجتى کرمانى

    امام حسین (ع) در سایه عنایت و تربیت رسول الله (ص)، فصیح‏ترین مرد عرب قرار گرفت.پدرش امیر المؤمنین (ع)، کسى که سخن او پس از پیامبر (ص) بالاتر از کلام مخلوق و پایین‏تر از کلام خالق بود.مادرش فاطمه زهرا (س) که خود از چشمه نطق و بیان پدرش رسول خدا (ص) سیراب گشته بود.بنابراین جاى شگفتى نیست، که بگوییم هیچ کس در فصاحت و بلاغت به پایه آن حضرت نمى‏رسید.خطابه او در روز عاشورا که مصائب و مشکلات سراسر وجودش را احاطه کرده و غم و اندوه از هر سو وى را در تنگنا قرار مى‏داد، با این وصف هرگز نلرزید و اضطراب و پریشانى به خود راه نداد، و این خود نشانگر آن است که بیان او فصیح‏تر و سخن او بلیغ‏تر از هر کس بوده است، و در اجتماع مردم کوفه با دلى قوى و قلبى ثابت و بیانى گویا به سخن پرداخت، چنان که گویى بیانش چون سیلى است خروشان که دشمن را از پا در مى‏آورد.سخنى که در بلاغت و رسایى کلام تا آن زمان هرگز شنیده نشده و بعدا نیز شنیده نخواهد شد.تا آنجا که دشمن او با شنیدن سخنان کوبنده او مردم را از این امر بازداشت و گفت: واى بر شما .او فرزند همان پدر است.به خدا قسم، چنانچه یک بار دیگر بدین ترتیب براى شما سخن بگوید، هرگز قادر به آزار و یا محاصره او نخواهید بود.

    قهرمان مبارزه با ظلم و ستم

    امام حسین (ع) تنها قهرمانى است که در مبارزه با ستم و مقاومت در برابر ظلم و آسان شمردن مرگ در راه حق و عزت و شرافت انسانى گوى سبقت را از دیگران ربوده است، و درباره او ضرب المثلها ساخته و در یاد او قهرمانانى به وجود آمده است.در بزرگى و بلندى مقام والاى او، کتابها طبع و نشر شده و خطابه‏ها ایراد گردیده و اشعار بسیارى سروده‏اند.

    او بزرگ مردى است که هر فرد آزاده‏اى که داراى همتى بلند باشد و در هر عصر و زمان بخواهد در برابر ظلم و بیدادگرى ایستادگى کند شایسته است که از آن حضرت پیروى نماید و در مکتب وى درس زندگى بیاموزد، و آن کس که از ذلت و خوارى گریزان و پذیراى ظلم و ستم نیست مى‏بایست در جاده آن حضرت گام سپارد.

    فداکارى و از خود گذشتگى امام حسین (ع) چنان بود که عقول را به حیرت واداشت و دلها را به دهشت انداخت و نفوس بشرى را از خود بى خود ساخت و قلبها را اسیر خود کرد.

    کدام قهرمانى را مى‏شناسید که در بزرگى و بلندى مقام و در مبارزه با ستم این گونه در برابر ظلم بایستد و هرگز سستى به خود راه ندهد.کدام بزرگ‏مردى را سراغ دارید که این چنین عقول و ارواح و قلوب جهانیان را مسخر خود سازد.در میان ملل جهان هرگز همانند او و حتى مشابه این پیشواى بزرگ دیده نشده است.

    چنان که مى‏بینیم، در قرنهاى عدیده و نسلهاى متوالى عظمت امام حسین بن على (ع) جهانیان را به شگفتى و حیرت واداشته، تا آنجا که نداى الهى او همچنان جاوید و سرمدى باقى مانده است.او که به تاریخ مبارزه و جهاد مردان حق جلوه ابدى و شکوه جاودانى بخشید، از بیعت با یزید بن معاویه امتناع ورزید، بدین علت که وى را مردى میگسار و سرگرم کنیزان و رامشگران و بازى با میمونها مى‏دانست و امام معتقد بود کسى که به کفر و الحاد تظاهر کند و دین را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد، هرگز شایسته حکومت بر مسلمانان نخواهد بود.چنان که به مروان بن حکم مى‏فرماید: زمانى که امت اسلامى به این مصیبت گرفتار آید و مردى چون یزید حکومت مسلمین را در دست گیرد با اسلام باید خداحافظى کرد، و در جاى دیگر به برادر خود محمد بن حنفیه مى‏گوید:

    به خدا سوگند، چنانچه در تمام جهان براى من هیچ گونه جایگاه و پناهگاهى وجود نداشت، باز هم اعلام مى‏کردم که زیر بار بیعت با یزید بن معاویه نخواهم رفت.

    ذکر این نکته لازم است که آن حضرت، موقعى این سخن را بیان داشت که اگر با یزید بیعت مى‏کرد، امکانات فراوان و لذایذ بى‏شمارى در اختیارش قرار مى‏دادند و به تعظیم و تکریم وى مى‏پرداختند.ایادى حکومت وى را گرامى مى‏داشتند و هرگز با اراده و فرمان او مخالفت نمى‏کردند، و این، بدان جهت بود که یزید، به مقام و منزلت او در میان مسلمین به خوبى آگاه بود.از یک سو از مخالفت با او به شدت در هراس بود، و از سوى دیگر هشدار معاویه که قبلا به فرزند خود یزید درباره امام حسین (ع) داده و وى را از مخالفت با امام بر حذر داشته بود، او را نگران مى‏ساخت.

    امام حسین بن على (ع) که بر تمام علایق و لذایذ حیات پانهاده و هدفش مبارزه با ظلم بود، از این امر امتناع ورزید و زیر بار بیعت با یزید نرفت و فرمود:

    ما اهل بیت پیامبر و منبع وحى و رسالت هستیم و خاندان ما مرکز رفت و آمد فرشتگان است .خداوند ما را در آفرینش بر دیگران مقدم داشت، و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد .در حالى که یزید مردى فاسق و شرابخوار و قاتل است، و هرگز کسى همانند من با یک چنین فردى بیعت نخواهد کرد.

    بدین ترتیب امام حسین (ع) با خانواده، همسر و فرزندان خود از مدینه خارج گشت و راه اصلى را در پیش گرفت.اهل بیت آن حضرت به وى گفتند، بهتر است از راه دیگرى حرکت کنید تا از دستیابى دیگران مصون باشید.امام (ع) از این امر خوددارى کرد.بزرگوارى او بالاتر از این بود که ناتوانى و هراسى از خود نشان دهد.پس در پاسخ آنها گفت: به خدا قسم، هرگز از راه اصلى خارج نخواهم شد، تا آنچه را که اراده خداوندى است انجام گیرد.

    زمانى که حر بن یزید ریاحى در برابر امام حسین (ع) ایستاد و گفت: من به تو هشدار مى‏دهم، چنانچه جنگ را آغاز کنى، ما نیز مبارزه خواهیم کرد، و جان خود را از دست خواهى داد، آن حضرت قاطعانه پاسخ مى‏دهد و به وى خاطر نشان مى‏سازد که مرگ در راه حق و رسیدن به عزت و شرف از هر چیز آسان‏تر است، و ادامه داده به وى مى‏گوید: تو مرا به مرگ تهدید مى‏کنى.آیا کار شما بدینجا کشیده که به کشتن من اقدام کنید؟

    باز هم مى‏گویم پاسخ من همان است که برادر اوس گفته است.به این ترتیب که وى تصمیم گرفت به یارى رسول الله ص برود.در این اثنا پسر عمویش وى را از کشته شدن بیم داد و گفت: به کجا مى‏روى؟ تو در این راه کشته خواهى شد.پس در پاسخ پسر عموى خود اشعارى به این شرح گفت:

    سامضى و ما بالموت عار على الفتى

    اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما

    اقدم نفسی لا ارید بقاءها

    لتلقى خمیسا فی الوغى و عرمرما

    فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

    کفى بک ذلا ان تعیش فترغما

    به من مى‏گویید، مرو، اما خواهم رفت.مى‏گویید کشته مى‏شوم.مگر مردن براى یک جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد براى آقایى و ریاست کشته بشود که مى‏گویند به هدفش نرسید.اما براى آن کسى که به منظور اعلاى کلمه حق و در راه حق کشته مى‏شود که ننگ نیست.زیرا در راهى قدم برمى‏دارد که صالحین و بندگان شایسته خدا قدم برداشته‏اند.پس چون در راهى قدم برمى‏دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت و گناهکار مانند یزید مخالفت مى‏کند بگذار کشته بشود.

    من جان خود را فدا مى‏کنم و هرگز بقاى آن را خواستار نیستم، و به زودى در میدان جنگ شرکت خواهم کرد.شما مى‏گویید کشته مى‏شوم یکى از این دو حال بیشتر نیست، یا زنده مى‏مانم یا کشته مى‏شوم.چنانچه زنده ماندم پشیمان نیستم و کسى نمى‏گوید، تو چرا زنده ماندى.و اگر در این راه کشته بشوم، احدى در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد، اگر بداند که در چه راهى رفته‏ام.در حالى که براى بدبختى و ذلت تو کافى است که زندگى بکنى اما دماغت را به خاک بمالند.

    حسین بن على (ع) فرمود: با صراحت مى‏گویم.وحشت و ترس از مرگ براى من هرگز معنى و مفهومى ندارد و به خاطر پایدار ماندن مبانى شرف و فضیلت و پیروز گرداندن حق و عدل چیزى را آسان‏تر از مرگ نمى‏یابم.

    مرگ در راه عزت و شرف را حیات جاوید مى‏بینم و زندگى با ذلت و خوارى چیزى جز مرگ نخواهد بود.

    و باز ادامه داده مى‏گوید: آن کس که مرا از کشته شدن بیم مى‏دهد چه خطا و اشتباه بزرگى مرتکب شده و چه گمان نابجایى دارد.شرافت و عزت و همت من بالاتر از آن است که با ترس و وحشت از مرگ تن به ذلت و خوارى دهم، و خود را از میدان مبارزه با ظلم و ستم دور سازم .و باز بدانها خاطر نشان مى‏سازد که بالاترین اقدامى که مى‏توانید انجام دهید کشتن من است، و من مى‏گویم، مرگ در راه خدا چه گوارا و شیرین است، اما نابودى مجد و بزرگوارى و عزت من، براى شما هرگز امکان پذیر نخواهد بود.پس بدین ترتیب مرا از کشته شدن چه باک؟

    او کسى است که مى‏فرماید: «موت فی عز خیر من حیاة فى ذل»

    مردن با عزت و شرافت از زندگى با ذلت به مراتب بهتر است.

    از شعارهاى روز عاشوراى امام حسین (ع) در واقعه کربلا یکى این است:

    الموت خیر من رکوب العار

    و العار اولى من دخول النار

    و الله من هذا و ذا جارى

    مرگ بهتر از ننگ و ننگ نیز به مراتب بهتر از آتش است، خداوند بر هر یک از این دو ناظر خواهد بود.

    و آنگاه که در کربلا وى را از هر طرف به محاصره درآورده و به او پیشنهاد مى‏کنند که تسلیم حکومت شود و بیعت با یزید را گردن نهد.وى با تندى مى‏گوید: به خدا قسم که من هرگز بیعت با یزید را نمى‏پذیرم.من هرگز نه دست ذلت به شما مى‏دهم و نه مانند بردگان فرار مى‏کنم.

    آرى این حسین بن على است که مرگ را بر زندگى با ذلت ترجیح مى‏دهد، و براى رهایى از ننگ کشته شدن را انتخاب مى‏کند.او در مقابل لشگر دشمن مى‏ایستد و فریاد مى‏زند این زنازاده پسر زنا زاده (عبید الله زیاد) مرا بر سر دوراهى نگاه داشته است.مرگ یا ذلت.آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم! هرگز من تن به خوارى نمى‏دهم.خدا و رسول و کسانى که در دامانهاى پاکیزه تربیت یافته‏اند، پستى را نمى‏پسندند.دور باد ذلت از کسانى که صاحب روح منیع و بینى غیرتمندند.ما هرگز بندگى فرومایگان را بر قتلگاه کریمان و رادمردان اختیار نمى‏کنیم و مرجح نمى‏داریم.

    امام حسین (ع) با فداکارى و جانبازى به سوى مرگ مى‏رود.فرزندان و کودکان و خانواده خود را همراه مى‏برد، تا با جانبازى و وفادارى به عهد خود از دین جدش با آغوشى باز و روحى بخشنده و گذشت و بى آنکه کمترین تردیدى به خود راه دهد، پاسدارى و نگهبانى کند.و چنان که گویى سخنش از دل برمى‏خیزد در برابر دشمن مى‏ایستد و مى‏گوید:

    ان کان دین محمد لم یستقم

    الا بنفسى فیا سیوف خذینى

    چنانچه دین محمد ص جز با کشتن من پایدار نمى‏ماند، پس اى شمشیرها بر فرق من فرود آیید .

    مداینى مى‏گوید: موقعى که امام حسن (ع) با معاویه پیمان صلح را امضا کرد.امام حسین (ع) رو کرد به او و گفت: این قرار داد براى من سخت ناگوار است.بهتر آن بود که همان روش پدرم على (ع) را به اجرا در مى‏آوردى.تا آنجا که برادرم به ناچار به این امر تن در داد .و صلح با معاویه را پذیرفت.و من هرگز خوشنود نبوده و همانند کسى که بینى او را ببرند و او درد و رنج را تحمل کند، از برادر خود اطاعت و پیروى کردم و از جان و دل پذیرفتم .ابن ابى الحدید مى‏نویسد:

    سرور آزادگان و قهرمان مبارزه با ظلم و ستم و تنها کسى که درس بزرگوارى و علو همت به همه انسانها بیاموخت، و در برابر زندگى توأم با ذلت، مرگ در سایه شمشیر را انتخاب کرد، ابو عبد الله حسین بن على بن ابى طالب (ع) بود.هر چند که به وى پیشنهاد کردند و گفتند که خود و یارانش در امان خواهند بود.اما او زیر بار این ذلت نرفت و ننگ را از خود دور ساخت.او با اینکه به خوبى مى‏دانست که ابن زیاد وى را نخواهد کشت.با این وصف بکوشید تا از دیدار با ابن زیاد، همراه با خوارى به شدت دورى جوید.و این تنها حسین بن على (ع) بود که زیر بار ستم نرفت و مرگ را برگزید.و من از یحیى بن زید علوى بصرى که خود عالمى وارسته بود شنیدم که مى‏گفت: اشعار ابى تمام که گویند درباره محمد بن حمید طائى سروده بایستى اذعان کرد که حسین بن على (ع) را در نظر داشته است:

    و قد کان فوت الموت سهلا فرده

    الیه الحفاظ المر و الخلق الوعر

    و نفس تعاف الضیم حتى کأنه

    هو الکفر یوم الروع او دونه الکفر

    فأثبت فی مستنقع الموت رجله

    و قال لها من تحت اخمصک الحشر

    تردى ثیاب الموت حمرا فما اتى

    لها اللیل الا و هی من سند س خضر

    ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه نیز آورده است:

    کدام قهرمانى را مى‏شناسید که همانند حسین بن على (ع) این گونه از خود شجاعت و شهامت نشان داده باشد.چنان که درباره‏اش گفته‏اند، در واقعه کربلا آنگاه که همه برادران و فرزندان و یاران خود را از دست داد، با این وصف چون شیر مى‏غرید و سواران نامى را به خاک هلاکت مى‏انداخت.کدام قهرمانى را مى‏شناسید که اندکى زیر بار ستم نرفته باشد و همانند او در برابر ستمگران تسلیم نگردد.و با اینکه به وى امان دادند، باز هم جهت نابودى ستم و ستمگران در میدان نبرد بر دشمن بتازد.فرزندان و برادران و یاران خود را در این راه فدا کند، و سرانجام خود نیز به شهادت برسد.

    حسین بن على (ع) بزرگ مردى است که باید قوم عرب وى را پیشواى خود قرار دهند و همه کس درس شهامت و مبارزه با ظلم را از آن حضرت بیاموزند.

    شجاعت امام حسین (ع)

    اما درباره شجاعت و دلیرى امام حسین (ع) همین بس که نه تنها تا کنون نظیر آن از هیچ سردار جنگى و هیچ قائد و پیشوایى دیده نشده بلکه در آینده و الى الابد نیز دیده نخواهد شد.

    او کسى بود که در میدان نبرد همچنان با پایدارى و استقامت به مبارزه پرداخت و در نبردى عظیم با ظلم و کفر و تحمل رنج و ناراحتى بسیار دشمن را نابود ساخت و سرانجام خود نیز به شهادت رسید.برخى از راویان درباره او گفته‏اند: در بلندى مقام و شخصیت انسانى در هیچ دوره و زمانى مانند حسین بن على (ع) دیده نشده است.وى با اینکه فرزندان و خاندان و یارانش به شهادت رسیده و از هر سو درمانده گشته بود، با این وصف خود با قلبى استوار و روحى قوى و شهامتى بى نظیر جنگ را ادامه مى‏داد.به خدا قسم هرگز در گذشته و حال همانند او دیده نشده است.

    هر چه افراد دشمن وى را محاصره مى‏کردند و کار را بر او سخت‏تر مى‏ساختند، او نیز با شمشیر بران خود از چپ و راست به آنان هجوم مى‏برد و بر قلب دشمن مى‏تاخت، چنان که گویى همه آنها چون گوسفندانى از برابر آن حضرت مى‏گریختند او بر صفوف دشمن حمله مى‏برد، و آنها نیز همچون دسته‏هاى ملخ به اطراف میدان نبرد مى‏گریختند.

    او بود که در لحظات پایان جنگ در حالى که سراسر بدنش مجروح گشته و از اسب بر زمین افتاده بود، باز هم با پاى پیاده همچون سوارى شجاع نبرد را ادامه و افراد دشمن را به شدت در فشار و سختى قرار داد و پهلوانان را ناتوان ساخت.در این اثنا رو کرد به سپاه دشمن و گفت: آیا این همه جمعیت سزاوار است که بر یک نفر حمله برید؟

    اوست که در لحظات بین مرگ و زندگى، چنان بیم و هراسى در میان پهلوانان انداخت، و آنگاه که خولى، تصمیم گرفت که سر مبارک آن حضرت را از تن جدا سازد، ترس و وحشت وى را فرا گرفت و لرزه بر اندامش افتاد و ضعف و ناتوانى بر وجودش مستولى شد.

    شاعر معروف، سید حیدر حلى درباره او چنین مى‏گوید:

    عفیرا متى عاینته الکماة

    یحتطف الرعب الوانها

    فما اجلت الحرب عن مثله

    قتیلا یجبن شجعانها

    امام حسین (ع) تنها کسى است که هرگونه رنج و مصیبت را با شکیبایى و صبر تحمل کرد و در برابر نیزه‏ها و شمشیرها و خنجرها بایستاد.زره آن حضرت از شدت پرتاب تیرها همچون پوست خار پشت گشته بود، تا آنجا که گویند یکصد و بیست نیزه بر لباس آن حضرت وجود داشت و بر بدن مطهرش سى و سه تیر و سى و چهار زخم در اثر ضربت شمشیر دیده مى‏شد






    برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

          
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >



    پیامهای عمومی ارسال شده

    + با سلام ما باچند مطلب تازه و زیبا منتظر شماییم یاعلی مدد



    + سلام ما باچند مطلب تازه و زیبا منتظر شماییم یاعلی مدد

    + سلام دوستان 4 فضیلت بسیار زیبا زود بیا که هنوز از دست ندادی منتظر قدوم شما هستیم یاعلی

    + سلام دوستان 4 فضیلت بسیار زیبا زود بیا که هنوز از دست ندادی

    + نگاه شیعه به بعثت حضرت رسول (ص) نکته اساسى که قرآن در نزول وحى به پیغمبر بازگو مى‏کند، و متاسفانه کسى توجه نکرده، که در روز بعثت فقط آغاز سوره «علق» بر پیغمبر نازل شد. ما پس از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیدیم که ...

    + سلام حتما بما سری بزنید که شما نیز حتما مشتری پارسی بلاگ خواهید شد

    + اعتکاف در ادیان گذشته بما سری بزنید یاعلی مسافر عاشق

    + با سلام و تسلیت ایام فاطمیه به همگی دوستان به نظر شما علت شهادت و قبر و منتقم حضرت فاطمه (س) کی و کجاست؟ پس حتما سری بما بزنید یاعلی مدد

    + بهجت عارفان این مرد خداهم قبل از ظهور آقایمان رفت

    + من را در کنار یکی از درهای بهشت به خاک بسپارید؛ در کنار قبر حسین خرازی بازندگی شهید بزرگوار احمدکاظمی آپم یادت نره زود بیا