باز باران با تَرَنُّم
با کرشمه، با ترحم
می زند بر نیزه داران
می زند بر جان مردم

باز باران قطره قطره
چکه چکه، مثل یک زه
می خورد بر روح خورشید
می خورد بر چوب نیزه

باز قرآن با تَرَنُّم
می تراود از سرِ نی
می خورد بر روح سختِ
اهل فِسق و چوب این نی
باز قرآن با تَرَنُّم....
شاعر: رضا فاریابی
www.tarannomenoor.blogfa.com

*******************
باز باران
با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را

باز باران
با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهر های فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب های ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
واندر این صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر ز ناله
دل شکسته
پای خسته


باز باران
باز هم اینجا عطش
آتش ، شراره
جسمها افتاده بی سر ، پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تخدیده دشت و سینه ها بر پاست طوفان
دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاق ها گردیده نیلی
باز باران ، قطره قطره
می چکد از چوب محمل...
خاک های چادر زینب به آرامی ، شود گِل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
آری آری
باز سنگ و باز باران
آری آری
تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
مشک ساقی
کاش می بارید باران
آه باران !
کی بباری بر تن عطشان یاران ؟
تر کنند از آن گلو را
آه باران ، آه باران

متاسفانه شاعر این شعر رو نمی دونم.
www.tarannomenoor.blogfa.com

*******************
به دل شور محرم داشت باران

هزاران قطره ماتم داشت باران

خودم دیدم، میان دسته آن شب

به روی شانه پرچم داشت باران


و دست مریزاد آقای سید حبیب نظاری با این دوبیتی عاشورایی‌اش

*******************

باز باران با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهرهای فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب‌های ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
باز باران

اگر یادتان بود و باران گرفت....