آقا سید علی دوران کودکی را در دامان مادر فاضله و پدر روحانی و اهل علم و تقوا و زهد گذراند و به تدریج با ملکات اخلاقی یک خانواده روحانی انس

گرفت و تربیت شد.

 منزل پدری که آقا سید علی در آنجا متولد شدند خانه ای حدود 60-70 متری و در محله فقیر نشین مشهد بود.این منزل فقط یک اتاق و یک زیرزمین

داشت.

آقا سید علی شبهایی را به یاد دارند که در منزل شام نداشتند و با پول خردی که بعضی وقتها مادربزرگشان می داد قدری کشمش یا شیر می خریدند و با نان

می خوردند.

آنوقت ها از لحاظ وضع مالی در فشار بودیم یعنی خانواده مان خانواده مرفهی نبود. پدرم یادم هست روحانی معروفی بود اما خیلی پارسا و گوشه گیر بود لذا

زندگیمان خیلی به سختی می گذشت. در دوران کودکی با زحمت بسیار برای ما کفش خریده بودند که تنگ بود. پدرم دیگر قادر نبود که اینها را عوض بکند

یا کفش دیگر بخردآمدند گفتند که خوب این کفشها را می شکافیم اندازه می کنیم و برایش بند می گذاریم. یک عالمه خوشحال شدیم که کفشهایمان بندی شد

بند گذاشتند اما زشت شدچون بندهایش خیلی فرق داشت چقدر غصه خوردیم و خلاصه چاره دیگری نداشتیم.

با وجود چنین سختی و کمبودهایی  پدر و مادر در تربیت فرزندان خود هیچ گونه کوتاهی روا نمی داشتند.

ما وقتی بچه بودیم همه می نشستیم و مادرم قرآن می خواند خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ می خواند.

ماها دورش جمع می شدیم و برای ما به مناسبت آیه هایی را که در مورد زندگی پیامبران هست می گفت.

من خودم اولین بار زندگی حضرت موسی زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم

شنیدم.

تحصیلات ابتدایی

. آقا سید علی از حدود پنج سالگی آموزش قرآن را در مکتب خانه آغاز کردند و  در هفت سالگی راهی دبستان شدند.مدرسه دارالتعلیم دیانتی اولین مدرسه

اسلامی بود که تشکیل شده بود .

روز اولی که ما را به آن مدرسه بردند من یادم است که از نظر من روز بسیار تیره تاریک بد و ناخوشایند بود.لیکن روز خوبی بود روز شلوغی بود بچه

ها بازی می کردند ما هم بازی می کردیم.

پوشیدن لباس روحانی

آقا سید علی دوره شش ساله دبیرستان را بطور شبانه خواندند و همزمان با آن روزانه هم به تحصیلات طلبگی و علوم دینی در مدرسه نواب پرداختند.

چیزی که حتما می دانم برای شما جالب است این که من همان وقت معمم بودم. یعنی در بین سنین ده و سیزده سالگی قبل از آن هم همین طور از اوایلی که

به مدرسه رفتم با قبا رفتم. مادرم خودش دختر روحانی بود و برادران روحانی هم داشت عمامه پیچیدن را خوب بلد بود. سر ماها عمامه می پیچید و به مدرسه می رفتیم.

                                                                                                                                                                                     برگرفته از جرعه نوش کوثر