قرار بود از کتاب زیبای تبار انحراف برایتان چند خطی بنگارم شما دوستان خوب بنده نیز پذیرفتید چرا که خواستیم چند خطی نیز از سخترین دشمنان حضرت رسول (ص) بدانیم وبخوانیم

ما به وعده خود وفا کردیم شما نیز کرم کنید وبخوانید ... آری این مطلب در ادامه آیا نمی خواهید از یهود بدانید است          حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه میفرمایند :
ای فرزند عزیزم، هر چند من عمری به درازای تاریخ ندارم، اما در کار و کردار نسل‌های پیشین نیک نگریسته‌ام، در اخبارشان اندیشیده‌ام، در میان آثار به جای مانده‌شان گردیده‌ام، آنچنان که خود یکی از آنان شده‌ام. حتی چون سرگذشت گذشتگان به من انجامیده است، گویی با نخستین تا واپسین فردشان زیسته‌ام.1
تاریخ پژوهی
نگاه به گذشته‌های دور، نه تنها واپس نگری نیست، بلکه استوار کردن قدم در جایگاهی است که آنچه را در پیش روی است و آینده نام دارد، از آنجا روشن‌تر و بهتر می‌توان دید. گذشته از این، آنچه تاریخ‌پژوهانه اسلام را بر آن داشته تا به گذشته‌های دور خویش، عمیق بنگرند، می‌توان در این دلایل خلاصه ساخت:
1.
تأکید قرآن
از میان کتاب‌های آسمانی، قرآن از جهت بیان تاریخ، رهاوردی بزرگ و بی مثال دارد. اصرار قرآن بر بیان مطالب تاریخی، آن هم به حجم یک سوم از آیات (2211 آیه) هر خواننده‌ای را به وجد و شگفتی وامی‌دارد. انسان از خود می‌پرسد: مگر این تاریخ چه اهمیتی دارد و چه می‌کند که پروردگار هستی در آخرین پیام به آفریدة خود، این چنین حال گذشتگانمان را بیان می‌کند و به تأملمان فرا می‌خواند.
علت فراوانی آیات تاریخی در قرآن، تنها بیان قصه و داستان نبوده است. قرآن کتاب ذکر است2 و از حکیم یکتا صادر شده است.
تاریخ مجموعه‌ای است از تجربیات ارزشمند پیشینیان و زیبایی و زشتی، و پیروزی و شکست. مطالعة تاریخِ گذشتگان، عمر انسان را به درازای عمر پیشینیان خواهد ساخت. افزون بر آن، تاریخ که به صورت قصه بیان می‌شود، جاذبة خاصی دارد و تأثیرپذیری آن را دو چندان می‌کند؛ چرا که برای همه قابل درک و تحلیل است؛ اما استدلال‌های عقلی این گونه نیست. قرآن که  کتاب تمام بشر است، با بیان تاریخ، فهم را بر همگان آسان ساخته است. تاریخ مسائل ذهنی بشر را به صورت حسی بیان می‌کند و در روان انسان‌ها، اطمینان‌بخش‌ترین معلومات، آن است که به صورت حسی بیان شده باشد.
2. عبرت از پیشینیان و رهایی از غفلت
 هدف اصلی قرآن از نقل داستان‌های تاریخی، عبور دادن انسان از گذرگاه‌های تاریک و ترسناک و رساندن او به سرزمین روشنایی‌ها و هدایت است. با خواندن داستان‌های قرآن و عبرت‌آموزی از آنها و سرگذشت پیشینیان، پرده‌های غفلت را از مقابل چشمانمان خواهیم درید.3
نقل است که  پیام‌آور اسلام، سورة فصّلت را برای یکی از سرکردگان فساد تلاوت می‌کرد تا به این آیات رسید:
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ. إِذْ جَاءَتْهُمْ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ. فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ. فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَی وَهُمْ لَا یُنْصَرُونَ؛4
 پس اگر اعراض کردند، بگو: شما را از صاعقه‌ای همانند صاعقه‌ای که بر عاد و ثمود فرود آمد می‌ترسانم. آنگاه که رسولان پیش و بعد آنها نزدشان آمدند و گفتند که جز خدای یکتا را مپرستید، گفتند: اگر پروردگار ما می‌خواست فرشتگان را از آسمان نازل می‌کرد. ما به آنچه شما بدان مبعوث شده‌اید ایمان نمی‌آوریم. اما قوم عاد، به ناحق در روی زمین گردنکشی کردند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟ آیا نمی‌دیدند خدایی که آنها را آفریده است، از آنها نیرومندتر است که آیات ما را انکار می‌کردند؟ ما نیز بادی سخت و غرّان در روزهای شوم بر سرشان فرستادیم تا در دنیا عذاب خواری را به آنها بچشانیم. و عذاب آخرت خوارکننده‌تر است و کسی به یاریشان برنخیزد.
 آنگاه که این بخش بر آن مفسد تلاوت شد، لرزش شدیدی سراپایش را فرا گرفت و با پریشانی و خودباختگی، پیامبر را سوگند داد که از تلاوت آیات باز ایستد. سپس با حالی دگرگون نزد قوم خود بازگشت؛ چنان که دیگر آثار عناد و استکبار در چهره‌اش نبود.5
3. 
شناخت راه‌های پیشِ رو
قرآن کتاب ذکر است؛ از این روی، تاریخ را نیز بیان کرده تا از آن پند و اندرز بگیریم. امیر مؤمنان(ع) به امام حسن(ع) فرمود:
أَیْ بُنَیَّ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّی عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَی إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَی آخِرِهِمْ؛6
ای فرزند عزیزم، هر چند من عمری به درازای تاریخ ندارم، اما در کار و کردار نسل‌های پیشین نیک نگریسته‌ام، در اخبارشان اندیشیده‌ام، در میان آثار به جای مانده‌شان گردیده‌ام، آنچنان که خود یکی از آنان شده‌ام. حتی چون سرگذشت گذشتگان به من انجامیده است، گویی با نخستین تا واپسین فردشان زیسته‌ام.
انسان می‌تواند از راه رفتة گذشتگان و نتایجی که آنان بدان رسیده‌اند، راه‌های پیشِه رو را بشناسد و راهِ رفته را دوباره نپیماید. تاریخ کوره راه‌ها را برای ما مشخص ساخته است که به بن بست نخوریم. بنابراین با دانستن تاریخ، راهِ رفته و خطرناک گذشتگان را دوباره نخواهیم پیمود.
4.
شناخت دقیق عللِ پدیده‌های امروز
ما ناگزیر از تعامل با جهان امروز هستیم. جهان موجود، معلول جهان گذشته است. اگر دریابیم که چرا جهان امروز این‌گونه شد، می‌توانیم بفهمیم که تغییر ممکن است یا نه، و اگر تغییر ممکن است، چگونه. ولی اگر چرایی وضعیت موجود را نفهمیدیم، مانند پزشکی هستیم که بیماری را نشناخته‌ایم و داروی دیگری به او می‌دهیم. اینکه می‌بینید عالمان الاهی معمولاً در طول تاریخ،
نسخه‌های درست ارائه داده‌اند، به این دلیل است که بیمارشان را به درستی شناخته‌اند.
آن هنگام که امیر مؤمنان(ع) صبر و بردباری پیشه می‌کند، یا آن هنگام که دست به شمشیر می‌برد، در هر دو وضعیت دقیقاً بیمار را شناخته است و نسخة دقیق را به کار می‌برد. یا آن هنگام که علی ابن ابی‌طالب (ع) بر جنگ با معاویه اصرار می‌ورزد، اما پس از شش ماه، امام حسن(ع) طی نامه‌ای به معاویه همة قضیه را پایان می‌دهد و به مدینه بازمی‌گردد، هر دو امام بیمار را می‌شناسند و بر مسیر حوادث حرکت می‌کنند.
به تاریخ دو گونه می‌توان نگریست: 1. نگرش مقطعی؛ در این نوع نگرش، تاریخ را حوادثِ تکه تکه می‌بینیم که هر مقطعی دارای عبرت‌آموزی خاصی است؛ 2. نگرش با رابطة علی و معلولی؛ در این نوع نگرش، تاریخ را زنجیر به هم پیوسته و یک خط می‌پنداریم و حوادث هر دوره‌ای را معلول حوادث دورة پیش می‌دانیم. اگر بپذیریم تاریخ یک زنجیره است و وضعیت امروز ما، معلول زنجیرة پیشین است، برای اینکه به وظیفة خود پی ببریم، باید آن زنجیره را بشناسیم تا راهکار برخورد با این معلول را بیابیم. در این صورت، تاریخ یک ضرورت می‌شود و شناخت وضعیت موجود، تنها با شناخت رویدادهای گذشته به دست می‌آید.
در بحث تاریخ تسلسلی که مد نظر ماست، وقتی تاریخ را خواندید متوجه می‌شوید که یهود، از چه تاریخی سرمایه‌گذاری کرده و در نقاط مختلف حضور یافته و همچنان جلو آمده تا امروز که می‌بینیم در نقطة خاصی جمع شده است. این سیر زنجیرة تاریخ، موضوع خارجی را به شما نشان می‌دهد. این تنها یک تئوری ذهنی نیست. در تاریخ، در خارج علت را می‌یابیم و می‌بینیم که امروز باید با آن چگونه مبارزه کرد. در سیر تاریخ روی زنجیرة آن
 می‌رویم و امتداد زنجیره تا این زمان را می‌یابیم و می‌فهمیم که این زنجیره از کجا شکل گرفته و در برابر ما تجمع یافته است.
  با ورود به داستان‌های قرآن، زنجیره‌ای بودن تاریخ تبیین خواهد شد. خلقت انسان، زمان‌دار است؛ خداوند اول و آخر دوره را می‌داند. از آدم ابوالبشر تا زمان دمیدن اسرافیل در صور، خداوند همه را می‌داند و بشر را با برنامه آورده و بشر باید طبق آن حرکت کند؛ برنامه‌ای که از سوی انبیا ارائه شده و ثابت است، ولی مجریان برنامه زمان‌دار هستند. هر کس مقداری از این برنامه را اجرا می‌کند و پیامبر بعدی آن را تحویل می‌گیرد و ادامه می‌دهد تا به پیامبر خاتم(ص) می‌رسد. هیچ پیامبری نیامده که برنامة پیامبر پیشین را فراموش کند و در مسیری دیگر حرکت کند؛ بلکه دقیقاً در همان برنامة پیشین حرکت کرده و هر پیامبری بر سفرة محصول پیامبر پیشین نشسته است. در زیارت‌های ائمه(ع) آمده است:
 السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله؛7
 سلام بر تو که وارث آدم هستی.
اگر بگویید منظور این است که معصومان(ع) علم آدم(ع) را ارث برده‌اند که امامان معصوم علمشان بیشتر از آدم(ع) است. اگر بگویید اموال حضرت آدم(ع) را ارث برده که این درست نیست. می‌توان گفت منظور این است که برنامه‌ای که آدم(ع) اجرا می‌کرد، از طریق پیامبران بعدی، به امام علی بن ابی‌طالب(ع) و امامان پس از او، ارث رسیده است. بنابراین هر پیامبر سر سفرة کار پیامبر پیشین نشسته است‌ و طاغوتی هم که با پیامبران مقابله می‌کرد، سر سفرة طاغوت پیشین نشسته بود و همین طور تا کنون ادامه دارد. پیامبران در مسیر خویش در پی اجرای برنامه‌های الاهی بوده‌اند، شیطان و طاغوت در مبارزه با مسیر حق، آسوده ننشسته‌اند و همواره در خنثا کردن تلاش پیامبران
تکاپو می‌کردند. این همان رویارویی حق و باطل در تاریخ است که همواره رو به گسترش است و زنجیره‌وار در تاریخ ادامه می‌یابد. پس تاریخ یک زنجیره است.
در بررسی تاریخی که در قرآن کریم نقل شده است، چند کار بایسته است: 1. یافتن تکرارها؛ 2. یافتن ارتباط این تکرارها با هم؛ 3. یافتن علت تکرارها؛ 4. ترسیم خط تاریخی قرآن. به دلیل گسستگی بیان‌ها و فاصله شدن آیات غیر تاریخی، با تلاوت قرآن نمی‌توان به خط تاریخی قرآن پی برد. ریل‌هایی که قطار تاریخ روی آن حرکت می‌کند، به شکل نامنظم در قرآن چیده شده است. اگر بتوانیم این ریل‌ها را به هم متصل کنیم و قطار تاریخ را از اول روی این ریل‌ها در حرکت ببینیم، ایستگاه‌ها، محل فراز و فرودها، ‌محل سقوط و محل بازگشت را خواهیم یافت. آنگاه بهره بردن از این تاریخ آسان‌تر می‌شود.
در تکرار برخی داستان‌های قرآن، علل گوناگونی را برشمرده‌اند. برخی خاورپژوهان و دین‌کاوان، این تکرارها را مخل فصاحت و بلاغت قرآن دانسته و نتیجه گرفته‌اند که تکرارها، نشان می‌دهد که محمد[ص] تحت تأثیر حالات نفسانی مختلف خود، کلماتی برانگیخته که گاه مکرر و گاه نیز ناهمسان‌اند. ابوبکر باقلانی در پاسخ به این شبهه آورده است: آوردن یک قصه با الفاظ گوناگون به گونه‌ای که معنا و پیام دگرگون نشود، خود، کاری است بس دشوار که تجلی‌گر فصاحت و بلاغت قرآن است و از صورت‌های تحدّی آن به شمار می‌رود؛ چرا که ناتوانی بشر را از آوردن چنین تکرار اعجازینی اعلان می‌دارد.8
فلسفة تاریخ
ما در تاریخ در پی دو چیز هستیم: 1. عبرت؛ بنابراین، اینکه تعداد فرزندان آدم(ع) چقدر بوده یا فرزندان ایشان چند بار مریض شدند و قامت آنها چقدر بوده، همانند ما بوده‌اند یا نه؛ چیزهایی نیستند که عبرت‌پذیر باشند؛ 2. یافتن
علل حوادث و شناخت کامل‌تر امروز؛ اگر به دنبال یافتن وضعیت موجود هستیم و اعتقاد داریم که مسائل در طول تاریخ شکل گرفته تا به امروز رسیده، می‌خواهیم در پی علل شکل‌گیری آن باشیم؛ بنابراین هر چیزی را که در این شکل‌گیری مؤثر بوده، بررسی می‌کنیم و به چیزهایی که در این شکل‌گیری مؤثر نبوده است، کاری نداریم.
 رویارویی حق و باطل عبرت‌آموز است و خط را برای ما مشخص می‌کند. این رویارویی از نخست تا کنون یک جریان دنباله‌دار بوده است و فرماندهی هنوز در دو طرف باقی است:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمْ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنْ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛9
خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکی‌ها به روشنی می‌برد؛ ولی آنان که کافر شده‌اند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنی به تاریکی‌ها می‌کشد. اینان جهنمیان‌اند و همواره در آن خواهند بود.
فرماندهی جبهه حق، خدا و فرماندهی جبهه باطل، طاغوت است. اصل طاغوت شیطان است. شیطان تجربة پیشین را به پیروان خویش منتقل کرده و مسیر را به آنان نشان داده است تا با بهره‌گیری از امکاناتی که در اختیار دارند، به پیش حرکت کنند. خداوند متعال نیز چنین کرده است. در این صورت، می‌توان تاریخ را پیش‌بینی کرد؛ همان گونه که قرآن آن را برای ما پیش‌بینی کرده است:
 وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛10
و فرجام نیک از آن پرهیزگاران است.
بنابراین از اول تاریخ هر چه پیش برویم، اوضاع حق بهتر می‌شود. اگر کلان تاریخ را نگاه کنید، همیشه حق را رو به پیشرفت می‌بینید.
رویارویی حق و باطل در تاریخ
رویارویی حق و باطل از آغاز تاریخ تا کنون آن همواره بوده و خواهد بود. آنگاه که پیامبران با آیات الاهی می‏آمدند، گروهی با آنکه می‌دانستند آنچه پیامبران آورده‏اند حق است، به مخالفت متعصبانه با آنها بر می‏خاستند:
کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛11
مردم یک امت بودند، پس خدا پیامبران بشارت دهنده و ترساننده را فرستاد و بر آنها کتاب بر حق نازل کرد، تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند میانشان حکم کند، ولی جز کسانی که کتاب بر آنها نازل شده و حجت‌ها آشکار گشته بود، از روی حسدی که نسبت به هم می‏ورزیدند در آن اختلاف نکردند و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقیقتی که اختلاف می‏کردند راه نمود که خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت می‏کند.
از آیات قرآن چنین برمی‏آید که این اختلاف و جدایی، قانون و قاعده اجتماع است و اگر نباشد، شگفت‌آور است:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ؛12
و اگر پروردگار تو خواسته بود، همه مردم را یک امت کرده بود، ولی همواره گونه‏گون خواهند بود.
قرآن وجود دشمنان و مخالفان سرسخت برای هر پیامبر را، سنتی طبیعی و تغییرناپذیر می‏داند و می‏فرماید:
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً؛13
این چنین هر پیامبری را از میان مجرمان دشمنی پدید آوردیم و پروردگار تو برای راهنمایی و یاری تو کافی است.....  ادامه دارد باما باشید تا بخوانید