سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :47
بازدید دیروز :4
کل بازدید :394175
تعداد کل یاد داشت ها : 153
آخرین بازدید : 103/9/13    ساعت : 10:27 ع
درباره
طلبه ی مسافر[77]

وبلاگ بندن شده مثل آش شلّه قلم کار که همه چیز توش پیدا میشه (البته ازهر چمن گلی) از مسافرهای عاشق بگیر تایاد یار و ناگفته های جنگ و دشمنان آشکار وپنهان ... خلاصه هرچی که بخواهی اما نظر شما هم برامون خیلی مهمه چراکه هدف ماجلب رضایت شماست
ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
امکانات دیگر


اوقات شرعی

ابر برچسب ها
امام رضا (ع) 4 ، صله رحم ، ضدآمریکایی ، عباس (ع) انجیل آل محمد ، عکس ، علت شهادت حضرت فاطمه (س) ، علی (ع) ، عید غدیر خم ، غزه دوم ، فضائل خدیجة بنت خویلد ، قبر مادر ، قربان تاغدیر ، کالاهای اسرائیلی ، کلام امام حسین(ع) ، گریه فرشتگان ، ماشا ، محبت پیامبر(ص) به حسن و حسین(ع) ، محرم ، محمد بن عبدالوهاب ، مظلومیت ، منتظر ، منتقم فاطمه(س) ، مولود کعبه ، مومنان در قرآن ، نسل نو و امام صادق ، ونزول سوره مبارکه هل اتی (دهر) یا انسان ، وهابی ، وهبیون تند رو ، [فضائل الزهراء فاطمة(س)] ، 22 بهمن - راهپیمایی بزرگ ، 40 حدیث ، 40 حدیث از امام جواد(ع) ، 40 حدیث زیبا از امام باقر (ع) ، آیت ا... بهجت ، آیت الله بهجت ، ابوذر غِفارى ، اجلاس ژنو ، احمدی نژاد ، اسکن ، اعطای سخاوتمندانه انگشتر ، القاعده ، امام ، امام حسین (ع) ، امام حسین(ع) در کلام دانشمندان ، امام زمان (عج) ، امام صادق(ع) ، امام مهدى (عجل اللّه فرجه) ، امام هادی (ع) ، انتظار عجیب ، انقلاب ازدیدگاه استاد شهید مطهری ، ایرانیان در قرآن ، پاداش مومنان ، پاراچنار ، تروریسم ، توکل ، جنایت ، چشم ، حضرت فاطمه و علی (ع) ، حضرت فاطمه(س) ، خاندان پاک ومطهر ، دنیا گریزان در کلام امام حسین(ع) ، راهیان نور وچند دل نوشته ، ربیع الاول ، رنگ در قرآن ، روز خانواده ، روز شمار محرم ، روز مباهله ، ریاض الجنه ، زهدبی ولایت ، زیارت ، سپاه پاسداران ، سخنان شیرین ، سربازان کوچک اسرائیل ، سواران قیامت ، شادی در قران ، شب قدر ، شفاعت ، شهید احمد کاظمی ، شهید روحانی مهدی شاه آبادی ، شهید کاوه ،


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
آسمانی تاخدا

 

هل أتی

امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) در ایام کودکی بیمار شدند و پیامبر اکرم(ص) به همراه برخی از صحابه از آنان عیادت نمودند و آن گاه پیامبر(ص) به پدرشان حضرت علی(ع) فرمود:اگر برای بهبودی آنان نذری نمایی،امید است خداوند سبحان زودتر شفا عنایت کند.

حضرت علی(ع) گفت:ای رسول خدا(ص) !برای شفای آن دو نذر می کنم که سه روز روزه شکر به جای آورم.حضرت فاطمه زهرا(س)و خدمت کارش فضه نیز به مانند حضرت علی(ع) نذر کردند .

حضرت علی(ع) گفت:ای رسول خدا(ص) !برای شفای آن دو نذر می کنم که سه روز روزه شکر به جای آورم.حضرت فاطمه زهرا(س)و خدمت کارش فضه نیز به مانند حضرت علی(ع) نذر کردند .

چند روزی نگذشت که دو ریحانه رسول خدا(ص) شفا یافتندو حضرت علی(ع) و همسرش فاطمه زهرا(س)قصد کردند که به نذ رشان وفا کرده و سه روز روزه شکر بگیرند .

در آن زمان وضع مادی اکثر مسلمانان، به ویژه خانواده حضرت علی(ع) بسیار پایین بود و به سختی می گذشت.

بدین لحاظ آن حضرت ناچار گردید،از شمعون بن حاریای یهودی، مقداری جو قرض کند و آن را پس از آسیاب کردن،برای پخت نان استفاده کند و یا به روایتی دیگر،برای شمعون یهودی مقداری پشم ریسید و اجرت آن را،سه من جو در یافت کرد.

فاطمه زهرا(س)،آن جو را آسیاب کرد و به سه بخش تقسیم نمود و هر بخشی را برای افطاری  یک روز جدا کرد و سپس آن ها را در سه روز متوالی نان پخت.

آنان از روز بیست و پنجم ذی حجّه شروع کردند به روزه گرفتن و ادا نمودن نذر خویش. حضرت علی(ع) در روز اول، نماز مغرب را با پیامبر (ص) به جا آورد و سپس برای صرف افطار به خانه رفت. ولی همین که در سر سفره نشست، مستمند و بیچاره ای از راه رسید و از آنان غذا طلبید.حضرت علی (ع) فرمود که سهمیه وی را به آن فقیر دهند. فاطمه زهرا(س)،فضه و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز به پیروی از  آن حضرت سهمیه اندک خودرا به فقیر داده و خودشان با آب افطار نمودند و روز بعد را با همین وضع روزه گرفتند. فاطمه زهرا(س)در روز دوم،بخش دیگر آرد را نان پخت و منتظر افطار ماند که او و همسرش و فرزندانش با آن نان افطار کنند. ولی دراین شب نیز یتیمی از راه رسید و در خواست غذا نمود. جملگی سهمیه خود را به یتیم داده و خود با آب افطارکردند و روز سوم را با همان وضع روزه گرفتند.   

به روایتی دیگر،برای شمعون یهودی مقداری پشم ریسید و اجرت آن را،سه من جو در یافت کرد. فاطمه زهرا(س)،آن جو را آسیاب کرد و به سه بخش تقسیم نمود و هر بخشی را برای افطاری  یک روز جدا کرد و سپس آن ها را در سه روز متوالی نان پخت.

 

 

در روز سوم نیز فاطمه زهرا(س)باقی مانده آرد را نان پخت و در سر سفره گذاشت، تا هنگام افطار، همگی از آن تناول کنند،اما در این شب نیز محتاج دیگری فرا رسید. وی اسیر بی بضاعت و گرسنه ای بود که از فرط گرسنگی و در بدری،به خانه امام علی(ع) پناه آورد. در این شب نیز اهل خانه،غذای خود را به اسیر بخشیدند و تنها با آب افطار کردند.

 

روز چهارم،حضرت علی(ع) دست فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) را گرفت و نزد رسول خدا(ص) رفت، در حالی که فرزندانش از شدت گرسنگی می لرزیدند.

پیامبر(ص) از وضعیت آنان پرسید و حضرت علی(ع) ماجرا را برای آن حضرت تعریف  کرد.

پیامبر(ص) آن دو را در آغوش گرفت و به نزد دختر خود، فاطمه(س)آمد و دید وی در محراب عبادتش نشسته و به عبادت مشغول است، ولی چهره مبارکش از گرسنگی زرد و چشمانش گود شده است و کلاً بی حال است.

پیامبر(ص) از دیدن آنان بسیار متأثر و غمگین شد و دست بندگی به سوی پروردگارش بلند کرد و گفت: و اغوثاه،یا الله اهل بیت محمد یموتون جوعاً. یعنی:ای داد،ای خدا!اهل بیت محمد از گرسنگی می میرند.

پیامبر(ص) از دیدن آنان بسیار متأثر و غمگین شد و دست بندگی به سوی پروردگارش بلند کرد و گفت: و اغوثاه،یا الله اهل بیت محمد یموتون جوعاً. یعنی:ای داد،ای خدا!اهل بیت محمد از گرسنگی می میرند.

در همین هنگام جبرئیل امین فرود آمد و عرض کرد: ای رسول خدا(ص) آنچه خداوند متعال در باره اهل بیت توعنایت  کرده است،بنگر.

فرمود:چه چیزی را بنگرم!

جبرئیل امین این سوره را که در شأن فداکاری حضرت(ع) و همسرش فاطمه زهرا(س)و فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) نازل شد،بر آن حضرت قرائت کرد:هَل اَتی عَلَی الاِنسانِ حینٌ مِنَ الدَّهرِ...اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزائاً وَلا شَکوراً...    بنا به روایتی در آن روز برای اهل بیت فداکار پیامبر(ص) غذایی از آسمان فرود آمد و آن را تا هفت روز تناول کردند.

بدین گونه،خداوند سبحان از ایثار و خود گذشتگی حضرت علی(ع) و خانواده بی نظیرش تقدیر کرد و قلب پیامبر(ص) را تسلی بخشید.

 

نقل از موسوی

بخش دین و اندیشه تبیان






برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

      

روز مباهله

 

معنای لغوی و اصطلاحی مباهله

مباهله در اصل از «بَهل» به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است. اما مباهله به معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است. کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.

شرح مختصر واقعه مباهله

مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد. وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.

موقعیت جغرافیایی

بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح علیه السلام گرویده بودند.

دعوت به اسلام

پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم برای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود.

نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به اسقف نجران

مشروح نامه پیامبر به اسقف نجران چنین بود: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. [این نامه ایست] از محمد، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا فرا می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید [تا در برابر این مبلغ، از جان و مال شما دفاع کند] و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود».

عکس العمل نجرانی ها

نمایندگان پیامبر که حامل نامه دعوت به اسلام از جانب پیامبر بودند، وارد نجران شدند و نامه را به اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به مشورت پرداخت. یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها از پیشوایان خود شنیده ایم که روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد ـ که از اولاد اسماعیل است ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی به عنوان هیئت نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد صلی الله علیه و آله وسلم تماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی کنند.

گفتگوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با هیئت نجرانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مذاکره ای که با هیئت نجرانی در مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسی علیه السلام بدون واسطه پدر می دانستند. در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب پیامبر جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، با بیان شباهت تولد حضرت عیسی علیه السلام و حضرت آدم علیه السلام ، یادآوری می کند که آدم را با قدرت بی پایان خود، بدون این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این باشد که مسیح فرزند خداست، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر. اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود، دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.

مباهله، آخرین حربه

خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی علیه السلام می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند. بنابراین پیامبر، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت. خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».

دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله

در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند. نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

در میعادگاه چه گذشت؟

طبق توافق قبلی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش دارد، دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و علی و زهرا علیهماالسلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد. بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.

سخنان ابوحارثه درباره مصالحه

هنگامی که هیئت نجرانی پیامبر را در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد. اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».

سرانجام مباهله

ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم». پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.

مباهله، اثبات صدق دعوت پیامبر

مباهله پیامبر با نصرانیان نجران، از دو جنبه نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد. نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر کسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر به درستی دعوتش می باشد که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.

مباهله، سند عظمت اهل بیت

مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی علیهم السلام بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین علیهماالسلام هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه علیهاالسلام و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی علیه السلام بوده است. این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره دارد که علی علیه السلام در منزلت جان و نفس پیامبر است.

دو روایت در شأن اهل بیت

در کتاب عیون اخبار الرّضا درباره مجلس بحثی که مأمون در دربار خود تشکیل داده بود، چنین آمده است: امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به دنبال نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را با خود به مباهله برد. این مزیّتی است که هیچ کس در آن بر اهل بیت پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که قبل از آن، هیچ کس از آن برخوردار نبوده است».

در کتاب غایة المرام به نقل از صحیح مسلم آمده است: روزی معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: چرا ابوتراب را دشنام نمی گویی؟ گفت: از آن وقت که به یاد سه چیز افتادم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره علی فرمود، از این کار صرف نظر کردم. یکی آن بود که وقتی آیه مباهله نازل شد پیغمبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد و سپس فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی؛ خدایا، اینها خاصّان منند»...

نزول آیه تطهیر در روز مباهله

روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.» در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد: «همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاکِ پاک کند.

اعمال روز مباهله

روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روز مباهله پیامبر با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست. در کتاب شریف مفاتیح الجنان، اعمال مخصوصی بدین شرح برای این روز ذکر شده است:

اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است؛

دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛

سوم: دو رکعت نماز؛

چهارم: دعای مخصوص این روز که به دعای مباهله معروف است و شبیه دعای سحر ماه رمضان می باشد.

هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین به ویژه زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از مولی الموحدین علی علیه السلام که در رکوع نمازش به نیازمند احسان فرمود، سفارش شده است.

بخش هایی از دعای روز مباهله

خداوندا، بر محمد و آل محمد درود فرست و به من شادی و خرّمی، استقامت و گشایش، عافیت و سلامت و کرامت، روزی پاک و فراوان، و هر نعمت و وسعت که نازل شده یا از آسمان به زمین نازل می شود، قسمت کن.

خداوندا، اگر گناهان چهره مرا نزد تو فرسوده اند و میان من و تو حایل شده اند و حالم را نزد تو دگرگون کرده اند، از تو درخواست می کنم به نور آبرویت که خاموش نشود و به آبروی حبیبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و به آبروی وصیّت علّی مرتضی علیه السلام و به حق اولیائت که آنها را برگزیدی که بر محمد و آل محمد درود بفرستی و هر گناه که کرده ام بیامرزی و مرا در باقی مانده عمرم حفاظت کنی.

خداوندا، من مطیع توام، پس از من خشنود باش. عملم را ختم به خیر کن و ثواب آن را برایم در بهشت مقرّر دار و آنچه خود سزاوار آنی برای من انجام ده، ای سزاوار تقوا و آمرزش. رحمت فرست بر محمد و آل محمد و به رحمت خود به من رحم کن، ای مهربان ترینِ مهربانان.

 

نقل از  آقاجانی






برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

      

 

با نشاط

شادی و نشاط یک ضرورت و نیاز اساسی انسان به شمار می آید. اساس محبان حسنی و پدیده های آن به گونه ای طراحی شده است که در آدمی نشاط ایجاد می کند.

بهار با طراوت، صبح با لطافت، طبیعت با ظرافت، آبشارهای زیبا، طلوع و غروب دلنشین خورشید، گل های رنگارنگ، دیدار دوستان و ... همه و همه شادی آفرین و مسرت بخش است.

یکی از مهم ترین عوامل سلامت جامعه شادی است و بدون شادابی و نشاط، فعالیت های انسان به نتیجه مطلوب نمی رسد.

میان شادی و زندگی رابطه ای مستقیم وجود دارد. یعنی کسی که در ظاهر و باطن شاد است، چهره ای گشاده دارد و از رفتاری خوشایند برخوردار است، امیدواری و پویایی و تفکر منطقی بر وجودش حکم فرماست.

شادی تصمیم گیری را در عرصه های مختلف بر انسان آسان می سازد و بهره مندی از قدرت فکر و عقل را برای او راحت تر می نماید.

انسانی که با اتکا به خداوند شاداب و با نشاط است اولاً از زندگی خویش لذت می برد و ثانیاً وجودش برای دیگران ارزشمند تلقی می شود.

در نتیجه هم شادی موجب زندگی موفق می شود و هم زندگی موفق در شادابی انسان اثر دارد و این رابطه، مستقیم و دو طرفه است .

 

شادی چیست؟

شادمانی عبارتست از پروراندن عالی ترین صفات و خصایص انسانی .شادی یعنی بالندگی، نشاط و حرکت بدون احساس اضطراب و افسردگی و اندوه.

شادی یک نوع احساس رضایتمندی است که موجب سلامتی جسم و روح انسان می شود.وقتی جسم و روح سالم باشد بی تردید عقل و خرد نیز عملکردهای سالمی را برای زندگی انسان تدارک می بیند.

استاد مطهری نیاز به شادی و نشاط را مانند نیاز به غذا می داند که ضرورتی اساسی برای ادامه حیات است.

باید توجه داشت که شادی و نشاط هم در بُعد فردی و هم در بُعد اجتماعی مقوله بسیار اثرگذاری است. جامعه ای که از نشاط برخوردار نباشد، جامعه ای کم تحرک، ناامید و بدون انگیزه خواهد بود و پیامدهای منفی را به دنبال خواهد داشت.

 

انواع شادی<\/h2>

1- شادی های واقعی، عمیق و تعالی بخش: این شادی در وجود انسان نهادنیه می شود و از لذت های حقیقی بدست می آید مانند شادی راز و نیاز عاشقانه با خدا، و ابراز عشق واقعی انسان ها به یکدیگر که شادی های پایدار ایجاد می کند.

2- شادی های گذرا: که به سبب هیجانات موقت و عوامل ساختگی و فعالیت های ظاهری بوجود می آید مانند شادی حاصل از موسیقی های زیان بار.

اصول شاد زیستن

اولین گام به سوی شادی، تغییر نوع نگاه و تفکر ما نسبت به زندگی است. کسانی که زندگی را زیبا می بینند شاداب تر هستند.

انسانی که با اتکا به خداوند شاداب و با نشاط است اولاً از زندگی خویش لذت می برد و ثانیاً وجودش برای دیگران ارزشمند تلقی می شود.

برای شاد بودن انجام بعضی کارها ضروری است از جمله:

نشاط در جبهه

1- در زندگی هدف مثبت و دست یافتنی را دنبال کنید.

2- نظم و انضباط در کار و زندگی داشته باشید.

3- نیمه پر لیوان را ببینید و دائماً نعمت هایی که دارید برای خود مرور کنید.

4- با افراد خوب، موفق و با نشاط ارتباط برقرار کنید.

5- با جسم خود به مهربانی رفتار کنید، ورزش کنید و تفریح داشته باشید.

6- از خوبی های دیگران قدردانی کنید.

7- ارزش های خود را بشناسید و به راحتی آنها را فراموش نکنید.

8- قدر زمان حال را بدانید و شادی خود را موکول به آینده و رسیدن به خواسته هایتان نکنید.

اگر قرار داد شادی شما موکول به دستیابی به اهداف تان باشد در صورت نرسیدن به آن هدف، شادی را تجربه نخواهید کرد. پس هم اکنون با همین امکاناتی که دارید شاد باشید.

9- فعالیت مثبتی برای  خود تعریف کنید تا احساس مفید بودن داشته باشید.

10- خاطرات شیرین و رویدادهای خوش زندگی تان را برای خود و دوستانتان تعریف کنید.

 

شادی و نشاط از نگاه دین<\/h2>

گفته شد که شادابی و طراوت سبب سلامتی روح و جسم انسان می شود هر چیزی که سلامتی انسان را به دنبال داشته باشد و موجب پویایی عقل و ذهن انسان شود تا عملکرد فرد در زندگی بهبود یابد، مورد قبول و حمایت دین است. چرا که بدون پویایی عقل زندگی از رشد و حرکت باز می ایستد و این با هدف آفرینش سازگار نیست. بنابراین چون دین از منبع لایزال حیات سرچشمه می گیرد، پیام آن هم حیات واقعی است و تمام هستی از منظر دین در جنبش و حرکت و بالندگی است و این کاملاً با شادابی و نشاط نوع بشر سازگار است.

اینکه ناامیدی از گناه کبیره شمرده می شود بدان جهت است که ناامیدی انسان را از حرکت باز می دارد. یعنی اولاً انسان به شادی نیاز دارد و ثانیاً ادیان در ذات خود حرکت زا و شادی آفرین هستند. به این جهت در حالات هیچیک از بزرگان دین، افسردگی و ناامیدی دیده نمی شود.

احادیث بسیاری از معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده است که تأکید بسیاری بر شادی و نشاط و سر زندگی دارد. امیرالمومنین علیه السلام فرموده اند: " المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قبله " " مومن شادی اش در چهره اش نمایان و اندوهش در دل پنهان است. هم چنین پیامبر گرامی اسلام در ضمن حدیثی فرموده اند: نشانه آدمیان بهشتی، تبسم همیشگی است.

میان شادی و زندگی رابطه ای مستقیم وجود دارد. یعنی کسی که در ظاهر و باطن شاد است، چهره ای گشاده دارد و از رفتاری خوشایند برخوردار است، امیدواری و پویایی و تفکر منطقی بر وجودش حکم فرماست.

در واقع شادی جزئی از دین داری است. بعضی تصور می کنند که نمی توان هم دین دار بود و هم شادمان! استاد مطهری می گوید این خلاف نظریه اسلام است. یکی از مختصات دین اسلام این است که همه نیازهای روحی، جسمی، مادی و معنوی انسان را در نظر گرفته است.

دین، راه رسیدن به شادی پایدار را نیز معرفی می کند. نداشتن نگرانی و اضطراب و غم و اندوه و رسیدن به اطمینان قلبی، اساس و مبنای هر نوع شادی است و این نمی شود مگر با ایمان به قدرت مطلقی که سرچشمه همه نیکی هاست.

 

شادی در قرآن
قرآن

شادی در قرآن از ریشه " فرح " گرفته شده ست. " فرح " عبارتست از لذت قلب و روح از رسیدن به آنچه که میل دارد.

در آیه 170 سوره مبارکه آل عمران خداوند می فرماید: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ » ؛ به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند.

این شادمانی به خاطر فضل و بخشش الهی است که از آن به عنوان فضیلت اخلاقی یاد شده است. این نوع شادی از بهترین انواع شادی هاست.

هم چنین در سوره رعد آیه 6 خداوند می فرماید: «قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ » ؛ بگو : به فضل خدا و رحمت او شادمان شوند ، زیرا این دو از هر چه می اندوزند بهتر است .

در این آیه خداوند خطاب به بنده اش، تأکید می کند که شاد باش! مفهوم شادی مجموعاً 25 بار با الفاظ مختلف در قرآن آمده است.

 

* آیا شادی اندازه دارد؟<\/h2>

دین اسلام اجازه هر نوع شادی را به شرط اینکه با موازین و احکام الهی منافات نداشته باشد و گناه و فساد به دنبال نداشته باشد، داده است.

امام علیه السلام، سرگرمی های لذت بخش و هدف دار را توصیه می نماید که در آن لذائذ دنیوی نصیبی برای کامیابی باشد و مراقبت شود که در آن به مردانگی و شرافت شما آسیبی نرسد و دچار اسراف و تند روی نشود.

تفریح و سرگرمی های لذت بخش انسان را در اداره زندگی یاری می کند و انسان با کمک آن توان انجام فعالیت های فردی و اجتماعی را می یابد.

معنویت و ارتباط با خداوند بالاترین انرژی مثبت را به فرد می رساند و این ارتباط بی نظیر از اصول مهم شادمانی در زندگی است.

شادی واقعی یعنی لذت بردن از لحظه لحظه  زندگی

 برگرفته ازسایت تبیان

 





برچسب ها : شادی در قران  , امام رضا (ع) 4  ,


      

 

رنگها

خوانندگان جوان که با قرآن کریم مأنوس هستند، اطلاع دارند سوره بقره (گاو ماده) در بردارنده داستانی است که یکی از ارکان آن پیدا کردن گاوی با ویژگیهای خاص و رنگ مخصوص است. سپس کشتن آن گاو و زدن بخشی از آن را به بدن کسی که به ناحق کشته شده بود تا زنده شود و قاتل را معرفی کند.

همچنین می‌دانند که اصطلاحی به نام بهانه های بنی‌اسراییلی داریم. این اصطلاح به همین داستان ربط دارد که علاوه بر قرآن کریم در کتاب مقدس هم در دو سه جا آمده است. نگارنده این سطور در یکی از «نکات قرآنی» که در نشریه «بینات» نوشته است، اشارات مفصل‌تری به آن دارد. داستان گاو در میان قوم بنی اسراییل یعنی یهودیان قدیم در حدود عصر حضرت موسی (ع) رخ داده است. خداوند به پیامبر بنی اسراییل که وحی صریح و قاطع می فرستد که باید گاوی ذبح کنند. بنی اسراییل، شاید تحت تأثیر فشارهای پنهانی قاتل و همدستانش زیر بار ذبح گاو، که می‌توانست هر گاوی باشد، نمی‌رفتند و می‌پرسیدند: این گاو باید پیر باشد یا جوان؟ کاری باشد یا از کار افتاده؟ چه رنگی باشد؟ و غیره.

پیامبر هم از طریق دریافت وحی به آنان جواب می داد تا اینکه سرانجام وصف کاملی از آن به دست داد و به این بهانه‌های بنی‌اسراییلی خاتمه داد.

آنچه به بحث حاضر ارتباط دارد آیه 69 سوره‌بقره است که در میانه‌گیرو دار پاسخ دهی به بهانه‌های بنی‌اسراییلی است:‌« قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یبَینْ لَنا ما لَوْنُها قالَ اِنَّهُ یقُولُ اِنَّها بَقَرَة صَفْراءُ فاقِع لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِینَ؛ گفتند از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند که رنگ آن چیست؛ گفت: او می‌فرماید آن گاوی زرد است که رنگش زرد روشن است [و] بینندگان را شاد می‌کند.»

بحث ما در عبارت «صَفْراءُ فاقِع لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِینَ؛ گاوی است زرد، که رنگش زرد روشن است[و] بینندگان را شاد می‌کند.» است.

همه ما به حس و عیان، بعضی گاوها یا آهوها یا اشیاء زرد خوشرنگ را دیده‌ایم که دیدن آنه حال و حالت خوشی در انسان ایجاد می کند. اینکه رنگها هر کدام معنای خاص و اثر خاص دارند از مسلّمات فرهنگی و یافته‌های علمی است. در قدیم و از قدیم فی المثل رنگ سفید را نشانه‌صلح و صفا و تسلیم می‌شمردند و سیاه را نشانه عزا یا وقار چنانکه رنگ سیاه شعار عباسیان بود. یا سبز را نشانه‌معصومیت می‌انگاشتند (چنانکه شعار بنی هاشم یا سادات بود)، یا سرخ که نشانه انقلابی‌گری و خونخواهی بود.

این مسأله در ذیل دو مقوله بررسی می‌شود یکی سمبولیسم رنگها (نماد پردازی و معنای کنایی رنگها) و دیگری روانشناسی رنگ. بحث ما مربوط به روانشناسی رنگ است. از زمانی که قرآن مجید رنگ زرد روشن را شاد کننده بینندگان شمرد تا زمانی که روانشناسی رنگها در روانشناسی (و حتی نقاشی) مورد بحث و فحص علمی قرار گرفت، بیش از 12 ـ 13 قرن گذشته است.

امروزه روانشناسان به ارزش روانی گوناگون رنگها توجه و در آنها تحقیق دارند. مثلاً رنگ اتاق و اثاثیه آسایشگاههای روانی را زرد روشن می‌گیرند؛ زیرا این رنگ را شاد و شادکننده یافته‌اند که اثر آرامش دهنده و تسکین دهنده بر اعصاب و روان بیماران حسّاس و نازک طبع و زود رنج دارد. البته تأثیر این رنگ فقط بر بیماران روانی نیست، بلکه بر همه انسانهاست.

چیزی که مسلّم است این بینش و برداشت راجع به رنگها و این رنگ خاص در فرهنگ زمانه‌وحی و نزول قرآن نمی گنجد و فقط وحی الهی می‌توانسته است بیش از یک هزار سال بر پژوهش علمی رنگها سبقت بگیرد.

 

نویسنده: بهاءالدین خرمشاهی

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان






برچسب ها : رنگ در قرآن  , امام رضا (ع) 4  ,

      

تفسیر سوره قدر

سوره قدر مکى است و پنج آیه دارد

سوره قدر آیات 1 - 5

بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فى لیلة القدر (1) و ما ادراک ما لیلة القدر (2) لیلة القدر خیر من الف شهر (3) تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر (4) سلام هى حتى مطلع الفجر (5).

ترجمه آیات

به نام خداوند رحمان و رحیم.ما این قرآن عظیم الشان را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کردیم(1).

و تو چه مى‏دانى شب قدر چیست؟(2).

شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).

در این شب فرشتگان و روح(یعنى جبرئیل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهى و سرنوشت‏خلق) نازل مى‏شوند(4).

این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه(5).

بیان آیات

این سوره نزول قرآن در شب قدر را بیان مى‏کند، و آن شب را تعظیم نموده از هزار ماه بالاتر مى‏داند، چون در آن شب ملائکه و روح نازل مى‏شوند، و این سوره، هم احتمال مکى بودن را دارد، و هم مى‏تواند مدنى باشد، و روایاتى که درباره سبب نزول آن از امامان اهل بیت (علیهم السلام) و از دیگران رسیده خالى از تایید مدنى بودن آن نیست، و آن روایاتى است که دلالت دارد بر اینکه این سوره بعد از خوابى بود که رسول خدا(ص)دید، و آن خواب این بود که دید بنى امیه بر منبر او بالا مى‏روند، و سخت اندوهناک شد، و خداى تعالى براى تسلیتش این سوره را نازل کرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت‏بنى امیه است).

"انا انزلناه فى لیلة القدر"

ضمیر در"انزلناه"به قرآن برمى‏گردد، و ظاهرش این است که: مى‏خواهد بفرماید همه قرآن را در شب قدر نازل کرده، نه بعضى از آیات آن را، مؤیدش هم این است که تعبیر به انزال کرده، که ظاهر در اعتبار یکپارچگى است، نه تنزیل که ظاهر در نازل کردن تدریجى است.

و در معناى آیه مورد بحث آیه زیر است که مى‏فرماید: "و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (1) ، که صریحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده، چون ظاهرش این است که نخست‏سوگند به همه کتاب خورده، بعد فرموده این کتاب را که به حرمتش سوگند خوردیم، در یک شب و یکپارچه نازل کردیم.

پس مدلول آیات این مى‏شود که قرآن کریم دو جور نازل شده، یکى یکپارچه در یک شب معین، و یکى هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت که آیه شریفه"و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث و نزلناه تنزیلا" (2) ، نزول تدریجى آن را بیان مى‏کند، و همچنین آیه زیر که مى‏فرماید: "و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت‏به فؤادک و رتلناه ترتیلا" (3) .

و بنا بر این، دیگر نباید به گفته بعضى (4) اعتنا کرد که گفته‏اند: معناى آیه"انزلناه" این است که شروع به انزال آن کردیم، و منظور از انزال هم انزال چند آیه از قرآن است، که در آن شب یکباره نازل شد نه همه آن.

و در کلام خداى تعالى آیه‏اى که بیان کند لیله مذکور چه شبى بوده دیده نمى‏شود بجز آیه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (5) که مى‏فرماید: قرآن یکپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آیه مورد بحث معلوم مى‏شود شب قدر یکى از شبهاى ماه رمضان است، و اما اینکه کدامیک از شب‏هاى آن است در قرآن چیزى که بر آن دلالت کند نیامده، تنها از اخبار استفاده مى‏شود، که ان شاء الله در بحث روایتى آینده بعضى از آنها از نظر خواننده مى‏گذرد.

در این سوره آن شبى که قرآن نازل شده را شب قدر نامیده، و ظاهرا مراد از قدر تقدیر و اندازه‏گیرى است، پس شب قدر شب اندازه‏گیرى است، خداى تعالى در آن شب حوادث یک سال را یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏کند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل را مقدر مى‏سازد، آیه سوره دخان هم که در وصف شب قدر است‏بر این معنا دلالت دارد: "فیها یفرق کل امر حکیم امرا من عندنا انا کنا مرسلین رحمة من ربک" (6) ، چون"فرق"، به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است، و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‏اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند.

و از این استفاده مى‏شود که شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالى که قرآن در آن شبش نازل شد نیست، بلکه با تکرر سنوات، آن شب هم مکرر مى‏شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمرى شب قدرى هست، که در آن شب امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیرى و مقدر مى‏شود.

براى اینکه این فرض امکان دارد که در یکى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته قرآن یکپارچه نازل شده باشد، ولى این فرض معنا ندارد که در آن شب حوادث تمامى قرون گذشته و آینده تعیین گردد. علاوه بر این، کلمه"یفرق"به خاطر اینکه فعل مضارع است استمرار را مى‏رساند، در سوره مورد بحث هم که فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نیز فرموده: "ملائکه در آن شب نازل مى‏شوند"مؤید این معنا است.

پس وجهى براى تفسیر زیر نیست که بعضى (7) کرده و گفته‏اند: شب قدر در تمام دهر فقط یک شب بود، و آن شبى بود که قرآن در آن نازل گردید، و دیگر تکرار نمى‏شود.و همچنین تفسیر دیگرى که بعضى (8) کرده و گفته‏اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تکرار مى‏شد، و بعد از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بین برد.و نیز سخن آن مفسر (9) دیگر که گفته: شب قدر تنها یک شب معین در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نیز سخن آن مفسر (10) دیگر که گفته: شب قدر شبى است در تمام سال، ولى در هر سال یک شب نامعلومى است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال‏هاى دیگر در ماههاى دیگر، مثلا شعبان یا ذى القعده واقع مى‏شود، هیچ یک از این اقوال درست نیست.

بعضى (11) دیگر گفته‏اند: کلمه"قدر"به معناى منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامى بوده که به مقام و منزلت آن شب داشته، و یا عنایتى که به عبادت متعبدین در آن شب داشته.

بعضى (12) دیگر گفته‏اند: کلمه"قدر"به معناى ضیق و تنگى است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده‏اند که زمین با نزول ملائکه تنگ مى‏گردد.و این دو وجه به طورى که ملاحظه مى‏کنید چنگى به دل نمى‏زند.

پس حاصل آیات مورد بحث‏به طورى که ملاحظه کردید این شد که شب قدر بعینه یکى از شبهاى ماه مبارک رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احکام مى‏شود، البته منظورمان" احکام"از جهت اندازه‏گیرى است، خواهید گفت پس هیچ امرى از آن صورت که در شب قدر تقدیر شده باشد در جاى خودش با هیچ عاملى دگرگون نمى‏شود؟ در پاسخ مى‏گوییم: نه، هیچ منافاتى ندارد که در شب قدر مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى دیگر محقق شود، چون کیفیت موجود شدن مقدر، امرى است، و دگرگونى در تقدیر، امرى دیگر است، همچنان که هیچ منافاتى ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولى مشیت الهى آن را تغییر دهد، همچنان که در قرآن کریم آمده: " یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب" (13) .

علاوه بر این، استحکام امور به حسب تحققش مراتبى دارد، بعضى از امور شرایط تحققش موجود است، و بعضى‏ها ناقص است، و احتمال دارد که در شب قدر بعضى از مراتب احکام تقدیر بشود، و بعضى دیگرش به وقت دیگر موکول گردد، اما آنچه از روایات بر مى‏آید و به زودى روایاتش از نظر خواننده خواهد گذشت‏با این وجه سازگار نیست.

"و ما ادریک ما لیلة القدر"

این جمله کنایه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اینکه ممکن بود در نوبت دوم ضمیر لیلة القدر را بیاورد، خود آن را تکرار کرد.واضح‏تر بگویم، با اینکه مى‏توانست‏بفرماید: "و ما ادریک ما هى، هى خیر من الف شهر"براى بار دوم و بار سوم خود کلمه را آورد و فرمود: "و ما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر".

"لیلة القدر خیر من الف شهر"

این جمله به طور اجمال آنچه را که در جمله"و ما ادریک ما لیلة القدر"بدان اشاره شده بود، یعنى عظمت آن شب را بیان مى‏کند، و مى‏فرماید: بدین جهت گفتیم آن شب مقامى ارجمند دارد که از هزار شب بهتر است.

و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى که مفسرین تفسیر کرده‏اند بهتر بودنش از حیث فضیلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همین معنا است، چون همه عنایت قرآن در این است که مردم را به سوى خدا نزدیک، و به وسیله عبادت زنده کند، و زنده‏دارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممکن است همین معنا را از آیه سوره دخان نیز استفاده کرد، چون در آنجا شب قدر را پر برکت‏خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (14) .البته در این میان معناى دیگرى نیز هست، که ان شاء الله در بحث روایتى آینده خواهد آمد.

"تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر"

کلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است که از عالم امر است و خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "قل الروح من امر ربى" (15) ، و اذن در هر چیز به معناى رخصت دادن در آن است، و یا به عبارت دیگر اعلام این معنا است که مانعى از این کار نیست.

و کلمه"من"در جمله"من کل امر"به گفته بعضى (16) از مفسرین به معناى باء است.

بعضى (17) دیگر گفته‏اند: به معناى خودش است، یعنى ابتداى غایت، ولى سببیت را هم مى‏رساند، و آیه را چنین معنا مى‏دهد: "ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مى‏شوند".

بعضى (18) دیگر گفته‏اند: باء براى تعلیل به غایت است، و معنایش این است"ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، براى خاطر اینکه هر امرى را تدبیر کنند".

لیکن حق مطلب این است که: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد که آیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" (19) تفسیرش کرده، حرف"من"براى ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم مى‏رساند، و به آیه چنین معنا مى‏دهد: "ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، در حالى که نزولشان را ابتدا مى‏کنند و هر امر الهى را صادر مى‏نمایند".

و اگر منظور از امر مذکور هر امر کونى و حادثه‏اى باشد که باید واقع گردد، در این صورت حرف"من" به معناى لام تعلیل خواهد بود، و آیه را چنین معنا مى‏دهد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند براى خاطر تدبیر امرى از امور عالم.

"سلام هى حتى مطلع الفجر"

در مفردات گفته: کلمه"سلام"و"سلامت"به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (20) .

پس جمله"سلام هى"اشاره است‏به اینکه عنایت الهى تعلق گرفته است‏به اینکه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود که به سوى او روى مى‏آورند، و نیز به اینکه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به این معنا که عذابى جدید نفرستد.و لازمه این معنا آن است که طبعا در آن شب کید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان که در بعضى از روایات هم به این معنا اشاره رفته است.

ولى بعضى (21) از مفسرین گفته‏اند: مراد از کلمه"سلام"این است که: در آن شب ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مى‏دهند.برگشت این معنا هم به همان معناى اول است و این دو آیه یعنى آیه"تنزل الملئکة و الروح"تا آخر سوره در معناى تفسیرى است‏براى آیه قبلى که مى‏فرمود"لیلة القدر خیر من الف شهر".

بحث روایتى

در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت آورده که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل مى‏شده و چون از دنیا مى‏رفتند نزول امر در آن شب تعطیل مى‏شده است؟فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست (22) .

مؤلف: در این معنا روایات زیادى از طرق اهل سنت نیز آمده (23) .

و در مجمع البیان است که از حماد بن عثمان از حسان ابن ابى على نقل شده که گفت: از امام صادق(ع)از شب قدر پرسیدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بیست و یکم و بیست و سوم جستجویش کن (24) .

مؤلف: در معناى این روایات روایاتى دیگر نیز هست، و در بعضى از اخبار تردید بین دو شب شده، یکى بیست و یکم و دیگرى بیست و سوم، مانند روایتى که عیاشى از عبد الواحد از امام باقر(ع)روایت کرده (25) . و از روایاتى دیگر استفاده مى‏شود که شب قدر خصوص بیست و سوم است، و اگر معینش نکرده‏اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نکنند (26) .

و نیز در تفسیر عیاشى در روایت عبد الله بن بکیر از زراره از یکى از دو امام باقر و صادق(ع)آمده که فرمود: شب بیست و سوم همان شب جهنى است، و حدیث جهنى این است که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: منزل من از مدینه دور است، دستورم بده در شب معینى داخل مدینه شوم فرمود: شب بیست و سوم داخل شو (27) .

مؤلف: حدیث جهنى که نامش عبد الله بن انیس انصارى بود، از طرق اهل سنت نیز روایت‏شده، و سیوطى آن را در الدر المنثور از مالک و بیهقى نقل کرده (28) .

و در کافى به سند خود از زراره روایت کرده که گفت: امام صادق(ع) فرمود: تقدیر در نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است (29) .

مؤلف: در این معنا هم روایات دیگرى هست (30) .

پس معلوم شد آنچه همه روایات مختلفى که از ائمه اهل بیت(ع)وارد شده در آن اتفاق دارند این است که: شب قدر تا روز قیامت‏باقى است، و همه‏ساله تکرار مى‏شود، و نیز لیلة القدر شبى از شبهاى رمضان، و نیز یکى از سه شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه است.

و اما از طرق اهل سنت روایات به طور عجیبى اختلاف دارند که به هیچ وجه نمى‏شود بین آنها را جمع کرد، ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم است، و در آن شب بوده که قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر که بخواهد آن روایات را ببیند باید به تفسیر الدر المنثور و سایر جوامع حدیث مراجعه کند.

و در الدر المنثور است که خطیب از ابن مسیب روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص)فرمود: در خواب به من نشان دادند که بنى امیه بر منبرم بالا مى‏روند، و این معنا بر من سخت گران آمد و خداى تعالى در این مناسبت‏سوره"انا انزلناه فى لیلة القدر"را نازل کرد (31) .

مؤلف: نظیر این روایت را خطیب هم در تاریخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذى و ابن جریر، طبرانى، ابن مردویه و بیهقى هم روایتى در معناى آن از حسن بن على نقل کرده‏اند (32) .و در این میان روایات بسیارى در این معنا از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(ع) نقل شده، و در آنها آمده که خداى تعالى لیلة القدر را که بهتر از هزار ماه سلطنت‏بنى امیه است‏به عنوان تسلیت‏به رسول خدا(ص)عطا فرمود (33) .

و در کافى به سند خود از ابن ابى عمیر از عده‏اى راویان از امام صادق(ع) روایت آورده که گفت: بعضى از اصحاب ما امامیه که به نظرم مى‏آید سعید بن سمان بود از آن جناب پرسید: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اینکه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یک شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد (34) .

و در همان کتاب به سند خود از فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت کرده که از امام باقر(ع)از معناى آیه"انا انزلناه فى لیلة مبارکة"سؤال کرد، فرمود بله شب قدر که همه‏ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید مى‏شود شبى است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است که خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "فیها یفرق کل امر حکیم".

آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه‏اى که باید در طول آن سال واقع گردد تقدیر مى‏شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندى که قرار است متولد شود، و یا اجلى که بنا است فرا رسد، و یا رزقى که قرار است(تنگ و یا وسیع)برسد، پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایى است‏حتمى، ولى در عین حال مشیت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است(و خدا با حتمى کردن مقدرات، العیاذ بالله به دست‏خود دست‏بند نمى‏زند).

حمران مى‏گوید: پرسیدم منظور خداى تعالى از اینکه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چیست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زکات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خیر مؤمنین را مضاعف نمى‏کرد، مؤمنین بجایى نمى‏رسیدند، ولى خدا پاداش حسنات ایشان را مضاعف مى‏کند (35) .

مؤلف: منظور امام از اینکه فرمود: "ولى در عین حال مشیت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است"، این است که قدرت خداى تعالى همیشه مطلق است، او هر زمان هر کارى را بخواهد مى‏کند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمى کرده باشد، و خلاصه حتمى کردن یک مقدر قدرت مطلقه او را مقید نمى‏کند، او مى‏تواند قضاى حتمى خود را هم نقض نماید هر چند که هیچ وقت چنین کارى را نمى‏کند.

و در مجمع است که از ابن عباس از رسول خدا(ص)روایت

شده که فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائکه‏اى که ساکن در سدرة المنتهى هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل مى‏شوند، در حالى که جبرئیل به اتفاق سایر سکان نامبرده پرچم‏هایى را به همراه دارند، یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سینا نصب مى‏کنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى در این نقاط نمى‏ماند مگر آنکه جبرئیل به او سلام مى‏کند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت‏خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد (36) .

و در تفسیر برهان از سعد بن عبد الله روایت کرده که به سند خود از ابى بصیر روایت کرده که گفت: با امام صادق(ع)بودم که سخن از پاره‏اى خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود امام مستوجب روح بیشترى مى‏گردد.عرضه داشتم فدایت‏شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائکه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: "تنزل الملئکة و الروح"پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائکه است (37) .

مؤلف: روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است، (که ما در اینجا مختصرى از آن را آوردیم)، و در بعضى از آن روایات علامتهایى براى شب قدر ذکر شده، از قبیل این که: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏کند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و لیکن چون این علامتها نه دائمى است و نه اغلب چنین است، لذا از ذکر آن روایات خوددارى نمودیم.

پى‏نوشت‏ها:

1- سوگند به کتاب مبین، ما آن را در شبى مبارک نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

2- ما قرآنى بر تو نازل کردیم که به صورت آیات جدا از هم مى‏باشد، تا آن را تدریجا و با آرامش بر مردم بخوانى.و به طور قطع این قرآن را ما نازل کردیم.سوره اسراء، آیه 106.

3- آنانکه کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد، بله یکباره نازل نکردیم، تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشیم، و بدین منظور آیه آیه‏اش کردیم.سوره فرقان، آیه 32.

4- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

5- سوره بقره، آیه 185.

6- در آن شب هر حادثه‏اى که باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و محدود مى‏گردد، این امرى ست‏خلف ناپذیر، امرى است از ناحیه ما که این ماییم فرستنده رحمتى از ناحیه پروردگارت.سوره دخان، آیه 6.

7- تفسیر قرطبى، ج 20، ص 135.

8- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

9- تفسیر قرطبى، ج 20، ص 135.

10- روح المعانى، ج 30، ص 190.

11 و 12- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

13- خدا هر چه را که از مقدرات بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏کند، و کتاب تغییر ناپذیر نزد او است.سوره رعد، آیه 39.

14- ما آن را در شب مبارکى نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آیه 85.

16 و 17 و 18- روح المعانى، ج 30، ص 196.

19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنین است که وقتى اراده خلقت چیزى را بکند به محض اینکه بگوید باش، موجود مى‏شود.سوره یس، آیه 82.

20- مفردات راغب، ماده"سلم".

21- روح المعانى، ج 30، ص 197.

22- تفسیر البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.

23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

24 و 25 و 26 و 27- مجمع البیان، ج 10، ص 519.

28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.

29- فروع کافى، ج 4، ص 159، ح 9.

30- نور الثقلین، ج 5، ص 627.

31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.

33- نور الثقلین، ج 5، ص 621 - 623.

34- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 4.

35- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 6.

36- مجمع البیان، ج 10، ص 520.

37- تفسیر برهان، ج 4، ص 481، ح 1.

تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 559

علامه سید محمد حسین طباطبائى






برچسب ها : شب قدر  , امام رضا (ع) 4  ,

      

 

منظور قرآن از «قوم دیگر»

قرآن پژوهی

1. «هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ » محمد: 38  آگاه باشید! شما اشخاصى هستید که دعوت مى‌شوید تا در راه خدا انفاق کنید. برخى از شماها بخل مى‌ورزید. هرکس بخل بورزد، به خود بخل کرده و خداوند بى‌نیاز است و شما همه نیازمندید، و هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مى‌آورد. پس آن‌ها مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى‌کنند.

این آیه، که آخرین آیه سوره «محمد» است، پیش از این در آیاتى به امتحان شدن مؤمنان به جهاد و ایستادگى در برابر دشمن و تن ندادن به صلح ذلّت‌بار و اطاعت از خدا و رسول خدا (ص) اشاره شده است. همچنین در آن آیات، از شدت علاقه مسلمانان به مال دنیا سخن به میان آمده و بیان شده است که اگر خدا بخواهد مال شما را بگیرد، حقد و کینه خود را آشکار کرده، از آزمایش الهى نمى‌توانید سالم بیرون بیایید. پس از این مطالب، مى‌فرماید: شما را دعوت مى‌کنیم که انفاق کنید، ولى شما بخل مى‌ورزید و اگر شما اعراض کردید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شما خواهد نمود که مانند شما نخواهند بود.

در این آیه، تصریح شده است که آن‌ها مثل شما نخواهند بود؛ یعنى به هنگام دعوت به جهاد سستى نمى‌کنند و در برابر دشمن تسلیم صلح ذلّت‌بار نمى‌شوند و از انفاق در راه خدا دریغ نمى‌ورزند و مطیع خدا و رسول او هستند.

قرطبى از مفسّران بزرگ اهل سنّت (م 671ق) در تفسیرش از ابوموسى اشعرى نقل کرده است: «هنگامى که این آیه نازل شد، رسول خدا خوشحال گردید و فرمود: این آیه نزد من از همه دنیا محبوب‌تر است.»1

مفسّران در تعیین این گروه با فضیلت و ارزشمند احتمالاتى ذکر کرده‌اند. بعضى ایرانیان را تنها احتمال آیه، و بعضى آنان را به عنوان یکى از احتمالات آیه دانسته‌اند.2 مفسّرانى همچون طبرى، طبرسى، فخر رازى، قرطبى، زمخشرى، ابن کثیر، سیوطى، آلوسى، المراغى و طباطبائى در ذیل این آیه، حدیثى را با اختلاف اندکى از رسول خدا نقل کرده‌اند:

ابوهریره نقل مى‌کند: هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسول‌اللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آن‌ها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ «فَضَربَ رسولُ اللّه 9على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس؛»3 رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفه‌اش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید.

در نقل ابونعیم چنین آمده است: بیش‌ترین بهره اسلام از آنِ ایرانیان است و اگر اسلام در ستاره ثریا باشد، مردانى از ایران آن را به دست مى‌آورند.4همچنین این حدیث با تعبیرات دیگرى مثل ّ«لَو کانَ الدّینُ مَناطا بالثُّری»، ّ«لو کانَ البِرُّ مَنوطا بالثُّرَی»، ّ«لَو کانَ الدّینُ بالثُّری» و «وَ اِنّ الایمانَ لَو کانَ مُعَلّقا بِالعَرش» نیز آمده است.

هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسول‌اللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آن‌ها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟

«فَضَربَ رسولُ اللّه على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس» رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفه‌اش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید

2. «وَ آخرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِمْ وَ هوالعَزیزُ الحکیم» (جمعه: 3و همچنین او) رسول است بر گروهى که هنوز به آن‌ها ملحق نشده‌اند و او عزیز و حکیم است.

در آیات قبل، خداوند به فلسفه بعثت رسول گرامى در تعلیم و تربیت و پرورش و تزکیه انسان‌ها اشاره مى‌کند که این برکات، هم شامل اعراب معاصر رسول خدا مى‌شود و هم شامل انسان‌هاى دیگرى که بعدا جزو پیروان آن حضرت خواهند شد.

مفسّران یکى از احتمالات آیه را ایرانیان دانسته و در ذیل آن، این روایت را نقل کرده‌اند: «از ابوهریره روایت شده است که ما نزد رسول خدا بودیم که سوره "جمعه" نازل شد، آن حضرت شروع به تلاوت کردند و پس از خواندن آیه "و آخرینَ مِنهم لَمّا یَلحقوا..." مردى سؤال کرد: یا رسول‌اللّه، این‌ها چه کسانى هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا این‌که سه بار سؤال کرد. ابوهریره مى‌گوید: سلمان هم در میان ما بود. حضرت دست مبارک خویش را بر شانه سلمان گذاشت فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، حتما مردانى از اینان به آن مى‌رسند.»5

3. «یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأتِىَ اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمنین اَعِزَّةٍ عَلَى الکافِرینَ یُجاهدونَ فى سبیل‌اللّهِ و لا یَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلکَ فضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یَشاء واللّهُ واسِعٌ علیمٌ» (مائده: 54) اى کسانى که ایمان آورده‌اید، هرکس از شما از آیین خود برگردد (به خدا زیانى نمى‌رساند) خداوند جمعیتى را مى‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آن‌ها در راه خدا جهاد مى‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراس ندارند. این فضل خداست که به هر که بخواهد )و شایسته ببیند) مى‌دهد و فضل خدا وسیع و خداوند داناست.

ایرانیان در قرآن

در این آیه‌شریفه، براى آن قوم مشخصات و صفاتى ذکر شده که عبارتند از:

1- خداوند آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نیز خدا را دوست دارند.

2- در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کفّار عزیز و ناسازگارند.

3- با جان و مال در راه خدا مجاهده و تلاش مى‌کنند.

4- در راه خدا و اجراى احکام اسلام، از ملامت و سرزنش احدى ترس به خود راه نمى‌دهند.

در ذیل این آیه نیز بسیارى از مفسّران و محدّثان بزرگ اسلامى همچون زمخشرى، بیضاوى، فخر رازى، آلوسى، رشید رضا، طبرسى، قرطبى و علّامه طباطبائى با نقل روایتى، آیه را در مورد ایرانیان دانسته و نقل کرده‌اند: «وقتى آیه مبارکه "فسوف یأتى اللّه" نازل شد، از رسول خدا درباره آن قوم سؤال شد. حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ایشان و منسوبان او هستند و سپس فرمود: اگر ایمان از ثریّا آویزان بود، مردانى از فرزند فارس به او دست مى‌یافتند.»6

4. «الاّ تنفُروا یُعَذِّبکُم عذابا اَلیما و یَسْتَبدِل قوما غَیرَکُم ولا تضُرُّوهُ شَیئا واللّهُ على کلِّ شى‌ءٍ قدیر» (توبه: 38) اگر به سوى میدان جهاد حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات دردناکى مى‌کند و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مى‌دهد و هیچ زیانى به او نمى‌رسانید، و خداوند بر هر چیزى تواناست.

آیه پیشین در مذمّت از مسلمانان است که چرا وقتى فرمان جهاد داده مى‌شود، سستى به خرج مى‌دهید؛ چرا زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‌دهید؟ طبق روایات شأن نزول، این آیات در مورد جنگ «تبوک» نازل گردیده‌اند. در روایات اسلامى آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدف‌هاى نظامى خود را پیش از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى‌ساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد «تبوک»، چون مسأله شکل دیگرى داشت، قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با رومیان مى‌رویم؛ زیرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى همانند جنگ با مشرکان مکّه و یا یهود خیبر کار ساده‌اى نبود و مى‌بیست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند. علاوه بر این، فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار بود. از همه گذشته، فصل تابستان و گرما و فصل برداشت غلات و میوه‌ها بود. همه این موارد دست به دست هم داده بودند و رفتن به سوى میدان جنگ را فوق‌العاده بر مسلمانان مشکل مى‌ساختند، تا آن‌جا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر تردید و دودلى نشان دادند. آیات مزبور نازل شدند و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار دادند و آن‌ها را آماده این نبرد بزرگ ساختند.7

بسیارى از مفسّران یکى از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانسته‌اند.8

5. «ان یَشَأ یُذهِبکُم ایُّهَا النّاسُ و یأتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ على ذلکَ قدیر» (نساء: )133 اى مردم، اگر او بخواهد شما را از بین مى‌برد و افراد دیگرى به جاى شما مى‌آورد و خدا بر این کار تواناست.

آیه در سیاق برخى آیات در بى‌نیازى خدا از طاعت مردم و عدم زیان از مخالفت مردم است؛ زیرا آنچه در آسمان و زمین است مِلک اوست. سپس مى‌فرماید: براى خدا هیچ مانعى ندارد که شما را از بین ببرد و جمعیتى آماده‌تر و مصمّم‌تر جانشین شما کند و خداوند بر این کار توانایى دارد.

شیخ طوسى، طبرسى، میبدى، زمخشرى، قرطبى، آلوسى، فیض کاشانى، طبرى و دیگر مفسّران از رسول خدا نقل کرده‌اند: «وقتى این آیه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود، آن جمعیت قوم این مرد، یعنى مردم عجم و فارس هستند.»9

داشتن روحیه حق‌پذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197) هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مى‌کردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مى‌خواند، به آن ایمان نمى‌آوردند. در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمى‌آورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.»

6. «فَاِن یَکفُر بِها هؤلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قوما لَیسوا بِها بکافرین» (انعام: 89اگر مشرکان مکّه ) به کتاب و حکم و نبوّت کفر بورزند، کسان دیگرى را نگهبان آن مى‌سازیم که نسبت به آن کافر نیستند.

این آیه پس از نام بردن از هجده پیامبر و برنامه هدایتى آن‌ها از حکم و داورى و رسالت آمده است، و در این‌که مشارٌالیه «هولاء» کیست و مراد از «قوم» چه کسانى‌اند، مفسّران احتمالاتى داده‌اند: یکى از احتمالات این است که آیه در مقام تسلّاى رسول خدا و تطییب نفس آن حضرت است که کفر و استکبار و عداوت قومش موجب حزن و اندوه و سستى آن حضرت در دعوت نشود؛ زیرا به قومى مأموریت داده شده است که از هدایت الهى پى‌روى کنند و فرامین روشن و نورانى پیامبران را بپذیرند، و آن‌ها نه تنها آن را مى‌پذیرند، بلکه آن را محافظت و نگهبانى مى‌کنند؛ مردمانى که در راه کفر گام برنمى‌دارند و در برابر حق تسلیمند.

قرآن

در این‌که منظور از قوم در آیه شریفه فرشتگان باشند - چنان‌که در بعضى از تفاسیر اهل سنّت آمده - چنین احتمالى از اطلاق «قوم» بعید است. علاوه این‌که آیه در مقام تسلّاى پیامبر در کفر قومش مى‌باشد و ایمان فرشتگان چگونه مى‌تواند تسلّاى آن حضرت در کفر قومش باشد؟ پس منظور از «قوم» انسان‌هایى‌اند که با قبول اسلام، همه توانشان را در خدمت اسلام درخواهند آورد، و طبق نظر مفسّران، یکى از احتمالات در این آیه ایرانیان هستند.10

این آیات بجز آیه اخیر، همگى از آیات سوره‌هاى مدنى‌اند و در اواسط یا اواخر سال‌هاى هجرت رسول خدا 9به مدینه نازل شده‌اند12 و قطعا منظور از این آیات اقوامى نیستند که در زمان پیامبر مسلمان شدند، اما آیه اخیر ( 89سوره انعام) گرچه از آیات سوره‌هاى مکّى است و احتمال دارد که منظور از «قوم» در این آیه، مردم مدینه باشند که بعدا مسلمان شدند، ولى با توجه به این‌که بعضى از قرآن بعضى دیگر را تفسیر مى‌کند («اِنَّ القُرآنَ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بعض») و یا به فرموده امیرمؤمنان : «،اِنَّ القُرآنَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بعض»11به احتمال قوى، منظور همه این آیات یک چیز است: این آیات از قومى خبر مى‌دهند که در آینده نزدیک، مسلمان مى‌شوند و مثل اعراب مسلمان نخواهند بود، و طبق روایات یاد شده، آن قوم ایرانیان هستند. این روایات با تعبیرات متفاوتى از رسول خدا نقل شده‌اند که در بعضى آمده است: «لو کان الایمان» و در بعضى دیگر: «لو کان الدین»، و در یکى: «لو کان العلم» و در دیگرى: «لو کان الاسلام»، و در برخى: «لو کان الخیر» یا ّ«لو کان البر» که همه این‌ها حکایت از حقیقت‌جویى و حق‌پذیرى و دانش‌جویى و فضیلت‌خواهى ایرانیان دارند. همچنین دلالت دارند بر این‌که آن‌ها به دور از عصبیّت جاهلى و حمیّت قومى، حقیقت را در هر جا بیابند، مى‌پذیرند و به سوى هر عمل خیر و نیکى مى‌شتابند.

داشتن روحیه حق‌پذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197)هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مى‌کردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مى‌خواند، به آن ایمان نمى‌آوردند.

در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمى‌آورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.12»

همچنین امام رضا (ع)در روایتى از فاصله گرفتن تدریجى بسیارى از بستگان رسول خدا (قریش، بنى‌عباس و حتى برخى از بنى‌هاشم و علویان به خاطر منازعات سیاسى) از اسلام و نزدیک شدن فرزندان عجم به اسلام خبر داد: «خداوند تبارک و تعالى از وقتى که پیامبر قبض روح شد تا به امروز، بر فرزندان عجم به این دین منّت مى‌گذارد و آن را از بستگان پیغمبر مى‌گرداند. پس به آن‌ها مى‌بخشد و از این‌ها دریغ مى‌دارد.»13

روایات فراوانى در حق‌پذیرى، دانش‌جویى، دین‌دارى، جهاد و فداکارى ایرانیان در برابر حقیقتى که آن را باور کرده‌اند وارد شده است که به نقل یک روایت جامع بسنده مى‌شود: در روایتى، رسول خدا، سلمان فارسى را مخاطب قرار داده، فرمود: اى سلمان، اگر دین در ثرّیا باشد، جمعى از اهل فارس آن را به دست مى‌آورند. سپس چند خصلت از فضایل آنان را بیان کرد: «آنان از سنّت من پى‌روى مى‌کنند، به دنبال آثار من بوده، از آن متابعت مى‌نمایند، و آنان بر من بسیار صلوات مى‌فرستند.» اکنون این ویژگى شعار شیعه است. سپس به سلمان دستور داد که سه دسته را دوست بدارد: «مجاهدان در راه خدا، سنگرنشینان و حافظان مرزهاى اسلامى، و جنگجویانى را که در میدان جنگ با دشمن به نبرد مشغولند.»14

آیات و روایات یادشده در بیان ویژگى‌هاى ایرانیان، همگى از این حکایت دارند: قومى که خبر از اسلام او داده شده، ایمانش واقعى و اظهاراتش خالصانه است، نه ساختگى و ریاکارانه و پوششى بر آیین شرک‌آلود اجداد و گذشتگانشان باشد.

 

به نقل ازسید ابوالحسن حسینى ادیانى

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان

 

 


 

 

 

1. احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص .6078

2. تفسیر طبرى، ج 26ص / 42تفسیر ابن کثیر، ج 6ص / 320روح المعانى، ج 26ص / 82مجمع‌البیان، ج 9ص / 108المیزان، ج 18ص / 250واحدى نیشابورى، الوسیط، ج 4ص / 130تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6ص / 139الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 248ابن جوزى، زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 7ص / 157الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص / 6078تفسیر البیضاوى، ج 4ص / 125روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 7ص / 314کشف‌الاسرار و عدّة الابرار، ج 9ص / 198کشاف، ج 4ص / 331الدرّ المنثور، ج 6ص / 67تفسیر المراغى، ج 27ص / 79تفسیر کنزالحقائق و بحرالغرائب، ج 12ص / 253تفسیر گازر، ج 9ص / 122تاریخ اصفهان، ج 1و2و 3و / 4الصافى، ج 5ص / 32التبیان، ج 9ص / 109التفسیر الکبیر، ج 27و 28ص / 76مستدرک حاکم، ج 2ص /458سنن‌ترمذى، ج 5ص /383نورالثقلین،ج 5ص.46

3. فُرْسْ (forc) کلمه‌اى است عربى که مورّخان اسلامى و عرب‌زبانان بر ایرانیان اطلاق کرده‌اند؛ همان‌گونه که «عجم» را نیز در مورد ایشان به کار برده‌اند... (غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسى، ج 2ص 1876واژه «فُرس».)

4. ابونعیم، تاریخ اصفهان، ج 1ص / 4تقى هندى، کنزالعمّال، ج 12ص 90ح .34126

5. صحیح بخارى، ج 6ص / 189صحیح مسلم، ج 4ص 1973و / 2546سنن ترمذى، ج 56. ص 413و / 414 دةالقارى، ج 19ص / 235فتح البارى، ج 8ص / 492مجمع‌البیان، ج 6ص / 96زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 8ص / 20الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 364رَوحِ‌الجِنان و رُوح‌الجَنان، ج 19ص / 194کشف‌الاسرار و عدةالابرار، ج 10ص / 99کشاف، ج 4ص / 530تفسیر المراغى، ج 28ص / 96تفسیر طبرى، ج 28ص / 62تفسیر ابن کثیر، ج 7ص / 7الجامع لاحکام القرآن، ج 18ص / 93تاریخ اصفهان، ج 1ص / 2الدرالمنثور، ج 6ص / 215تفسیر الصافى، ج 5ص / 172تفسیر فى ظلال القرآن، جزء 28ص / 96تفسیر گازر، ج 10ص / 867تفسیر کنزالدّقائق و بحر الغرائب، ج 13ص .247

6. تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 132کشف‌الاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 147کشاف، ج 1ص / 646تفسیرالکبیر، ج 12ص 9و / 20روح‌المعانى، ج 6ص / 163المنار، ج 6ص / 436نورالثقلین، ج 1ص / 632مجمع‌البیان، ج 2ص / 122الجامع لاحکام القرآن، ج 8ص / 93المیزان، ج 5ص .388

7. جامع‌البیان، ج 9و 10ص / 93روح‌المعانى، ج 10- 12ص / 85تفسیرالکبیر، ج 16ص / 59مجمع‌البیان، ج 5و 6ص / 31تفسیر قرطبى، ج 5ص .2979

8. تفسیر البیضاوى، ج 3ص / 82تفسیر غرائب القرآن، ج 3ص / 47کشف‌الاسرار و عدّةالابرار، ج 4ص / 131تفسیر الکشاف، ج 2ص / 271الجامع لاحکام القرآن، ج 5ص / 2979المنار، ج 10ص / 425مجمع‌البیان، ج 5ص / 31تفسیر نمونه، ج 7ص .417

9. مجمع‌البیان، ج 3ص / 122التبیان، ج 3ص / 352کشّاف، ج 1ص / 574الجامع لاحکام القرآن، ج 3ص / 979تفسیرالصافى، ج 1ص / 403المیزان، ج 5ص / 104تفسیر روح‌المعانى، ج 5ص / 148جامع‌البیان، ج 5و 6ص / 205تفسیر غرائب القرآن، ج 2ص / 512کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 2ص .720

10. کشّاف، ج 2ص / 43کشف‌الاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 418تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 171روح‌المعانى، ج 7ص / 187المنار، ج 7ص .594

11. سید محمدباقر حجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، ص 399و .401

12. نهج‌البلاغه، خطبه .18

13. تفسیر القمى، ج 2ص / 124تفسیر شریف لاهیجى، ج 3ص / 397تفسیر نورالثقلین، ج 4ص /165تفسیرالصافى، ج 2ص / 226المیزان، ج 15ص .332

14. بحارالانوار، ج ص .304 48






برچسب ها : ایرانیان در قرآن  , امام رضا (ع) 4  ,

      

قرآن

خداوند متعال در کتاب عظیمش قرآن اوصاف مؤمنان را در بیانی موجز و کوتاه  چنین بیان میکند و میفرماید:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکلُونَ» 1 مؤمنان، همان کسانى‏اند که چون خدا یاد شود دل هایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکل مى‏کنند.

"و جل" همان حالت خوف و ترسى است که به انسان دست مى دهد که سرچشمه آن یا به خاطر درک مسئولیت ها و احتمال عدم قیام به وظائف لازم در برابر خدا مى باشد، و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است .

گاه مى شود انسان به دیدن شخص بزرگى که راستى از هر نظر شایسته عنوان عظمت است مى رود. شخص دیدار کننده گاهى آنچنان تحت تاثیر مقام پر عظمت او قرار مى گیرد، که احساس یکنوع وحشت در درون قلب خویش مى نماید، تا آنجا که به هنگام سخن گفتن لکنت زبان پیدا مى کند

و حتى گاهى حرف خود را فراموش مى نماید، هر چند آن شخص بزرگ نهایت محبت و علاقه را به او و همه دارد، و کار خلافى نیز از این شخص ‍ سرنزده است ، این نوع ترس ، بازتاب و عکس العمل درک عظمت است .

قرآن مجید مى گوید: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»2 ؛ اگر این قرآن را بر کوهى فرومى‏فرستادیم، یقیناً آن [کوه‏] را از بیم خدا فروتن [و] از هم پاشیده مى‏دیدى .

و نیز در سوره فاطر مى خوانیم : تنها بندگان عالم و آگاه از عظمت خدا، از او مى ترسند .

و به این ترتیب پیوندى میان آگاهى و خوف ، همواره بر قرار است ، بنابراین اشتباه است ، که ما سرچشمه خوف و خشیت را تنها عدم انجام وظایف بدانیم .

سپس دومین صفت آنها را چنین بیان مى کند: آنها همواره در مسیر تکامل پیش مى روند و لحظه اى آرام ندارند، و هنگامى که آیات خدا بر آنها خوانده شود بر ایمانشان افزوده مى شود (و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا)

نمو و تکامل ، خاصیت همه موجودات زنده است ، مؤ منان راستین ، ایمانى زنده دارند، که نهالش با آبیارى از آیات خدا روز بروز نمو بیشتر و گل ها و شکوفه ها و میوه هاى تازه ترى پیدا مى کند، آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمى زنند، و در یک حال رکود و یکنواختى مرگبار نیستند، هر روز که نو مى شود فکر و ایمان و صفات آنها هم نو مى شود.

سومین صفت بارز آنها این است که تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل مى کنند (و على ربهم یتوکلون )

افق فکر آنها آنچنان بلند است که از تکیه کردن بر مخلوقات ضعیف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه مى گیرند و هر چه مى خواهند و مى طلبند، از اقیانوس بیکران عالم هستى ، از ذات پاک پروردگار مى خواهند، روحشان بزرگ و سطح فکرشان بلند، و تکیه - گاهشان تنها خدا است .

خدا مى خواهد همه انسان ها  بى آنکه تحت برنامه جبر قرار گیرند  با میل و اراده خود راه حق را بپویند، لذا از یکسو ارسال رسل مى کند، و انبیا را با کتاب هاى آسمانى مى فرستد، و از سوى دیگر "ایمان" را محبوب انسان ها قرار مى دهد، آتش عشق حقطلبى و حق جوئى را در درون جان ها شعله ور مى سازد،

کدام توکل؟
کودک و توکل

مفهوم توکل آنچنانکه بعضى از تحریف کنندگان پنداشته اند، چشم پوشى از عالم اسباب و دست و روى دست گذاشتن و به گوشه اى نشستن نیست ، بلکه مفهومش خود سازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به این و آن و ژرفنگرى است ، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات ، عین توکل بر خدا است ، زیرا هر تأثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است .

 از صفات روحانى و نفسانى مؤ منان راستین مى گوید: آنها در پرتو احساس مسئولیت و درک عظمت پروردگار و همچنین ایمان فزاینده و بلندنگرى توکل ، از نظر عمل داراى دو پیوند محکمند، پیوند و رابطه نیرومندى با خدا و پیوند و رابطه نیرومندى با بندگان خدا آنها کسانى هستند که نماز را (که مظهر رابطه با خداست ) بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ایم در راه بندگان خدا انفاق مى کنند «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»3

تعبیر به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز مى خوانند بلکه کارى مى کنند که این رابطه محکم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبیر مما رزقناهم (از آنچه به آنها روزى داده ایم ) تعبیر وسیعى است که تمام سرمایه هاى مادى و معنوى را در بر مى گیرد، آنها نه تنها از اموالشان بلکه از علم و دانششان ، از هوش و فکرشان ، از موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبى که در اختیار دارند در راه بندگان خدا مضایقه نمى کنند.

 

پاداش مؤمنان

آنها درجات مهمى نزد پروردگارشان دارند  درجاتى که میزان و مقدار آن تعیین نشده و همین ابهام دلالت بر فوق العادگى آن دارد.به علاوه آنها مشمول مغفرت و رحمت و آمرزش او خواهند شد و روزی هاى کریم یعنى مواهب بزرگ و مستمر و همیشگى که نقص و عیبى در آن راه ندارد و حد و حسابى براى آن نیست در انتظارشان مى باشد .

یکى دیگر از مواهب بزرگ الهى به مؤ منان این است که : «وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»4 ؛ لیکن خدا ایمان را براى شما دوست‏داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت. آنان [که چنین‏اند] ره‏یافتگانند.

در حقیقت این تعبیرات اشاره لطیفى است به "قانون لطف"  آنهم (لطف تکوینى). وقتى شخص حکیم کارى را مى خواهد تحقق بخشد زمینه هاى آن را از هر نظر فراهم مى سازد، این اصل در مورد هدایت انسان ها نیز کاملا صادق است .

خدا مى خواهد همه انسان ها  بى آنکه تحت برنامه جبر قرار گیرند  با میل و اراده خود راه حق را بپویند، لذا از یکسو ارسال رسل مى کند، و انبیا را با کتاب هاى آسمانى مى فرستد، و از سوى دیگر "ایمان" را محبوب انسان ها قرار مى دهد، آتش عشق حقطلبى و حق جوئى را در درون جان ها شعله ور مى سازد، و احساس نفرت و بیزارى از کفر و ظلم و نفاق و گناه را در دلها مى آفریند.

و به این ترتیب هر انسانى فطرتا خواهان ایمان و پاکى و تقوا است و بیزار از کفر و گناه .

ولى کاملا ممکن است در مراحل بعد این آب زلالى که از آسمان خلقت در وجود انسانها ریخته شده ، بر اثر تماس با محیطهاى آلوده ، صفاى خود را از دست دهد، و بوى نفرت انگیز گناه و کفر و عصیان گیرد.

یعنى اگر این موهبت الهى (عشق به ایمان و نفرت از کفر و گناه ) را حفظ کنید، و این پاکى و صفاى فطرت را آلوده نسازید، رشد و هدایت بیشک در انتظار شماست .

این حکم اختصاص به یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) ندارد، بلکه یک قانون همگانى است که هر کس در هر عصر و زمان صفاى فطرت خویش را حفظ کند اهل نجات و هدایت است . محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان از مواهب بزرگ الهى بر بشر است .

 

نقل از فاطمه محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

1- سوره انفال آیه 2.

2- الحشر آیه 21.

3- سوره انفال آیه 2.

4- سوره حجرات آیه 7.

با برسی تفسیر نمونه جلد های: 7-8-14-15-16






برچسب ها : مومنان در قرآن  , توکل  , پاداش مومنان  , امام رضا (ع) 4  ,

      

انسان موجودى است ‏سالک و پویا به سوى معبود حقیقى خویش و از هر راهى که برود و هر مسیرى را که در زندگى انتخاب کند، سرانجام به لقاى معبود خویش مى‏رسد:

« یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (انشقاق/‏6 )؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج ‏به سوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد.»

با توجه به این آیه اگر انسان راه ایمان، خود سازى و تهذیب نفس را بپوید جمال و مهر خداوند را ملاقات مى‏کند، اما اگر راه کفر و آلودگى را در پیش گیرد، جلال و قهر او را می بیند. بنابراین اگر مقصد و غایت ‏سلوکش لقاى محبت و مهر خدا باشد، باید راه تهذیب نفس و عبادت حقیقى را در پیش گیرد و از هواى نفس بگریزد و در طریقت انس با معبود گاهى به گوشه‏اى خلوت پناه ببرد و دور از همه عنوان‏ها و تعلقات مادى، لختى بر حال زار خویش بگرید و با سوز دل و اشک چشم، کدورت و زنگار را از چهره  جان خود بزداید و در زاد و توشه آخرت اندیشه کند.

ادیان الهى با توجه به همین نیاز روحى، با آن که انسان را به حضور در جامعه و شرکت در فعالیت‏هاى اجتماعى فرا مى‏خوانند، فرصت هایى را نیز براى خلوت نمودن او با خداوند فراهم نموده‏اند، یکى از این فرصت‏ها «اعتکاف‏» است.

اعتکاف در لغت ‏به معنى اقامت کردن و ماندن در جایى و ملازم بودن با چیزى است، ولى در شرع اسلام، اقامت در مکانى مقدس به منظور تقرب جستن به خداوند متعال است.

اعتکاف فرصت ‏بسیار مناسبى است تا انسانى که در پیچ و خم‏هاى زندگی مادى غرق شده، خود را بازیابد و به قصد بهره بردن از ارزش‏هاى معنوى از علایق مادى دست ‏بکشد و خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را در راه راست ثابت نگهدارد تا بتواند به دریاى بیکران انس و مهر خداوند که یکسره مغفرت و رحمت است، متصل شود.

در اعتکاف مى‏توان خانه دل را از اغیار تهى کرد و نور محبت‏ خدا را در آن جلوه گر ساخت؛ مى‏توان خود را وقف عبادت کرد و لذت میهمان شدن بر سر سفره احسان و لطف الهى چشید؛ مى‏توان زمام دل و جان را به دست‏ خدا سپرد و همه اعضا و جوارح را در حصار اراده حق به بند کشید؛ (1) مى‏توان به خویشتن پرداخت و معایب و کاستى‏هاى خود را شناخت و در جست و جوى معالجه بود؛ مى‏توان نامه عمل را مرور کرد و به فکر تدارک و جبران فرصت‏هاى از دست رفته بود؛ مى‏توان به مرگ اندیشید و خود را براى حضور در پیشگاه خداى «ارحم الراحمین‏» آماده کرد.

آرى! "اعتکاف" فصلى است ‏براى گریستن، براى ریزش باران رحمت، براى شستن آلودگى‏هاى گناه، براى تطهیر صحیفه اعمال، براى نورانى ساختن دل و صفا بخشیدن به روح.

پیشینه اعتکاف

اعتکاف مخصوص دین اسلام نیست ‏بلکه در ادیان الهى دیگر نیز وجود داشته و در اسلام استمرار یافته است، اگر چه ممکن است در شرع مقدس اسلام پاره‏اى از خصوصیات و احکام و شرایط آن تغییر یافته باشد. درباره حدود و شرایط این عبادت در دیگر ادیان، اطلاعات قابل توجهى در اختیار ما نیست. مرحوم علامه مجلسى در «بحارالانوار» به نقل از طبرسى آورده است که: «حضرت سلیمان (ع) در مسجد بیت المقدس به مدت یک سال و دو سال، یک ماه و دو ماه و کمتر و بیشتر اعتکاف مى‏کرد و آب و غذا براى آن حضرت فراهم مى‏شد و او در همان جا به عبادت مى‏پرداخت.» (2)

برخى از آیات قرآن نیز دال بر این است که اعتکاف در ادیان الهى گذشته وجود داشته است. خداوند متعال مى‏فرماید:

«... و عهدنا الى ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتى للطائفین والعاکفین والرکع السجود( بقره/ ‏125)؛ به حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) سفارش نمودیم تا خانه‏ام را براى طواف کنندگان، معتکفان و نمازگزاران تطهیر کنند.»

از این آیه استفاده مى‏شود که در زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) عبادتى به نام اعتکاف وجود داشته و پیروان دین حنیف گرداگرد کعبه معتکف مى‏شده‏اند.

حضرت مریم (س) آن گاه که به افتخار ملاقات با فرشته الهى نایل آمد، از مردم فاصله گرفت و در خلوت به سر برد تا در مکانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه به راز و نیاز با خداى خود بپردازد و چیزى او را از یاد محبوب غافل نکند.

به همین جهت طرف شرق بیت المقدس را که شاید محلى آرام ‏تر و یا از نظر تابش آفتاب پاک ‏تر و مناسب ‏تر بود برگزید. (3)

مرحوم علامه طباطبائى (ره) در المیزان مى‏نویسد: هدف حضرت مریم (س) از دورى نمودن از مردم، بریدن از آنان و روى آوردن به سنت اعتکاف بوده است. (4)

برخى از روایات اهل سنت هم نشان مى‏دهد که در دوران جاهلیت هم عملى عبادى به عنوان اعتکاف در میان مردم رایج ‏بوده است. (5)

علامه حلى در کتاب «تذکرة الفقهاء» به مشروعیت اعتکاف در ادیان پیشین تصریح نموده است. (6)

از زمانى که پیامبراسلام (ص) اعتکاف را به مسلمانان آموزش داد، این سنت اسلامى در میان مسلمانان رواج پیدا کرد.

در حال حاضر مراسم اعتکاف در دهه پایانى ماه مبارک رمضان در بسیارى از کشورهاى اسلامى از جمله عربستان ( به ویژه شهر مکه) با شکوه خاصى برگزار مى‏شود. همه ساله خیل عظیم مسلمانان، که بخش قابل توجهى از آنان را جوانان تشکیل مى‏دهند، از سراسر جهان به سوى مسجدالحرام مى‏شتابند و در کنار خانه خدا معتکف مى‏شوند و حتى بسیارى از زائران خانه خدا به منظور دستیابى به فضیلت اعتکاف در دهه آخر ماه رمضان، این ایام پر برکت را براى انجام عمره مفرده برمى‏گزینند.

شبیه این مراسم در مسجدالنبى و در کنار مرقد مطهر پیامبر(ص) برگزار مى‏شود. مسجد کوفه در عراق نیز سال‏هاى متمادى، محل برپایى مراسم اعتکاف در دهه آخر ماه مبارک رمضان بوده است. انبوه شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت (ع) در این مسجد مقدس معتکف مى‏شده‏اند و بسیارى از عالمان بزرگ شیعه نیز همراه با مردم در این مراسم شرکت مى‏کرده‏اند.

اعتکاف در کشور ایران تاریخچه‏اى پرفراز و نشیب دارد در هر عصرى که عالمان برجسته دینى به اعتکاف اهتمام ورزیده‏اند، مردم مسلمان نیز از آنان پیروى کرده و به اعتکاف بها داده‏اند.

در عصر صفوى، در سایه تلاش‏هاى دو عالم بزرگ آن زمان، مرحوم شیخ بهایى (1030- 952 ه.ق) و شیخ لطف الله میسى عاملى اصفهانى (متوفاى 1032 یا 1034 ه.ق)، اعتکاف در شهرهاى ایران، به ویژه قزوین و اصفهان، رونق خاصى یافته است.

خوشبختانه اکنون در بسیارى از شهرهاى کشورمان مراسم اعتکاف در روزهاى 13، 14 و 15 ماه رجب (ایام البیض) برگزار مى‏شود. این سنت‏ حسنه ابتدا در شهر مقدس قم، توسط عالم ربانى میرزا مهدى بروجردى صورت گرفت و رفته رفته در شهرهاى دیگر رواج یافت.

ارزش معنوى اعتکاف

انقطاع از مادیات و امور دنیوى و ملازمت مسجد و دوام ذکر و عبادت خدا، به تنهایى و بدون اعتکاف نیز داراى ارزشى والا و اهمیتى فراوان است که در این زمینه آیات، روایات و احادیث زیادى را با چنین مضمونى مى‏توان یافت، اما اهمیت اعتکاف به طور مشخص در قرآن و احادیث مورد تاکید قرار گرفته است.

در بنیاد اولین خانه توحید (کعبه) به دست دو پیامبر الهى، حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام سخن از عهد و پیمانى به میان مى‏آید که از جانب خداوند، جهت تطهیر«بیت الله‏» براى طواف کنندگان، معتکفین و نمازگزاران از آنان گرفته شده است.

مطالعه در تعالیم ادیان الهى نشان مى‏دهد که همواره شیوه‏هایى از درون‏ گرایى و دورى از جمع در ادیان آسمانى وجود داشته است.

اعتکاف در قرآن

از کلام وحى استفاده مى‏شود که در میان بنى اسرائیل نوعى روزه همراه با سکوت (صمت‏) رایج‏ بوده است. (7) حضرت موسى(ع) با آن که مسئولیت ‏سنگین رهبرى و هدایت امت را بر دوش داشت، براى مدت زمانى آنان را رها کرد و براى خلوت کردن با محبوب خویش به خلوتگاه  کوه طور شتافت. او در پاسخ به پرسش پروردگار فرمود:

"... و عجلت الیک رب لترضى (طه/ 84 )؛ پروردگارا به سوى تو آمدم تا از من راضى شوى."

قرآن مجید در جایى دیگر از« رهبانیت‏» و گوشه ‏گیرى پیروان حضرت عیسى(ع) سخن به میان آورده، و مى‏فرماید:

«... و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها... (حدید/ 27)؛ و رهبانیتى را که خود ابداع نمودند از این رو برایشان مقرر نمودیم تا خشنودى خداوند را کسب کنند. پس حق آن را چنان که باید مراعات نکردند.»

مفسر بزرگ قرآن، علامه طباطبائى (ره) فرموده است: « لحن آیه شریفه نشان مى‏دهد که خداوند، ابتدائا رهبانیت را بر پیروان حضرت عیسى (ع) مقرر ننموده، ولى آن را مورد تایید قرار داده است.» (8) هر چند آنان به دلیل این که در رهبانیت زیاده روى نمودند و حد و مرز آن را مراعات نکردند، مورد نکوهش خداوند قرار گرفتند.

اسلام با پیش بینى عبادتى به نام «اعتکاف‏» که در واقع نوعى خلوت و درون گرایى است، براى ساختن انسان‏ها و جلوگیرى از آفت ‏خدا فراموشى و خود فراموشى، چاره اندیشى نموده است. این‏ها همه نشان مى‏دهد با آن که روح تعالیم ادیان، دعوت به جمع و اجتماع است، انسان به برنامه هایى که او را با درون خود پیوند دهد نیز محتاج است.

راز این امر روشن است؛ معمولا حضور پیوسته و دائمى در عرصه اجتماع و کار و تلاش عملى، رفته رفته روحیه عمل گرایى را در انسان تقویت مى‏کند.

پیدایش این روحیه چه بسا انسان را از درون تهى مى‏کند تا آن جا که به چیزى جز عمل بیشتر نیندیشد. شخص عمل گرا و عمل زده حتى گاه فرصت نمى‏یابد نتایج کارها و تلاش‏هاى خود را هم به درستى ارزیابى کند. لذا اعتکاف زمینه مناسبى است تا انسان به کاوش درباره انگیزه‏ها و روحیات خویش بپردازد و براى رفع نقصان و تکامل آن بکوشد. بنابراین اعتکاف با ویژگى هایى که اسلام براى آن در نظر گرفته، پاسخى است ‏به این نیاز روحى، و فرصتى است مغتنم براى رو آوردن به خود و خدا.

اعتکاف در احادیث

میزان توجه پیامبر(ص) به برپایى اعتکاف، بسیار در خور دقت و تامل است. خداوند متعال، پیامبر خویش را به داشتن خلق و خویى عظیم و بزرگ ستوده است.

«و انک لعلى خلق عظیم( قلم/ ‏4)؛ و در حقیقت تو به اخلاق نیکو وعظیم آراسته هستى.»

با این حال، آن حضرت با وجود مسئولیت ‏بزرگ اجتماعى که بر دوش داشت، خود را از اعتکاف بى نیاز نمى‏دانست.

چنان که در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است: "رسول خدا در دهه آخر ماه مبارک رمضان در مسجد معتکف مى‏شدند و براى آن حضرت خیمه‏اى که از مو بافته شده بود، در مسجد برپا مى‏شد. پیامبر(ص) براى اعتکاف آماده مى‏شدند و بستر خویش را جمع مى‏کردند." (9)

در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) آمده است: « کانت ‏بدر فى شهر رمضان و لم یعتکف رسول الله (ص) فلما ان کان من قابل اعتکف عشرین. عشرا لعامه و عشرا قضاء لما فاته (10)؛ جنگ بدر در ماه رمضان رخ داد، از این رو رسول خدا موفق به اعتکاف نشدند. آن حضرت در ماه رمضان سال آینده  یک دهه را به عنوان همان سال اعتکاف نمودند و یک دهه را نیز به عنوان قضاى سال قبل.»

رسول خدا افزون بر اهتمام عملى نسبت ‏به اعتکاف، با بیان فضایل و پاداش بزرگ آن، مؤمنان را به انجام این عمل تشویق مى‏نمودند. در حدیثى از آن حضرت آمده است: «اعتکاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتین و عمرتین (11)؛ یک دهه اعتکاف در ماه رمضان همچون دو حج و دو عمره است.»

گرچه این حدیث ناظر به اعتکاف به مدت ده روز و در ماه مبارک رمضان است، ولى اعتکاف در کمتر از این مدت (به شرط آن که از سه روز کم ‏تر نباشد) در غیر ماه مبارک رمضان مخصوصا «ایام البیض‏» به اندازه خود فضیلت و ثواب دارد.

زمان اعتکاف

اعتکاف از نظر زمان محدود به وقت ‏خاص نیست؛ تنها از آن رو که لازمه اعتکاف، روزه گرفتن است، باید در زمانى اعتکاف شود که شرعا بتوان روزه گرفت. پس هر گاه روزه گرفتن صحیح باشد، اعتکاف نیز صحیح است، ولى بهترین زمان براى اعتکاف دهه آخر ماه مبارک رمضان، و ایام البیض ماه رجب است. اعتکاف در دهه آخر ماه رمضان، با آماده سازى انسان براى درک لیلة القدر و بهره بردارى از فیض این شب گرانقدر، بى‏ارتباط  نیست. در کشور ما اکنون اعتکاف در سه روز از ماه رجب بیش از اعتکاف در دهه پایانى ماه رمضان رواج دارد؛ و این سه روز از چند نظر حائز اهمیت است:

اول آن که ماه رجب، ماه حرام است و از روایات استفاده مى‏شود که اعتکاف در ماه‏هاى حرام، نسبت‏ به دیگر ماهها از فضیلت ‏بیشترى برخوردار است.

ثانیا: روزه در ماه رجب داراى فضیلتى خاص است، زیرا ماه رجب ماه  بزرگى است که مردم حتى در جاهلیت نیز حرمت آن را  پاس مى‏داشتند. اسلام نیز بر احترام و منزلت آن افزود. (12) ظاهرا چنین رفتار و باورى نسبت‏ به ماه رجب از دیگر ادیان الهى در میان مردم به جاى مانده بود.

مالک بن انس ( پیشواى مذهب مالکى) گفته است: سوگند به خدا، چشمانم تاکنون کسى را که از نظر وارستگى، فضیلت و عبادت و پرهیزگارى برتر از امام صادق (ع) باشد، ندیده است. من به حضور ایشان مى‏آمدم و او مرا مورد توجه قرار مى‏داد و احترام مى‏نمود. روزى به ایشان عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! پاداش کسى که یک روز از ماه رجب را با ایمان و اخلاص روزه بگیرد، چیست؟ امام صادق (ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از جدش و ایشان از رسول خدا (ص) برایم روایت کرد که هر کس یک روز از ماه رجب را از سر ایمان و اخلاص روزه بگیرد، گناهانش آمرزیده مى‏شود. (13)

بر پایه حدیثى دیگر از پیامبر (ص) هر کس سه روز از ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند میان او و آتش جهنم به اندازه هفتاد سال راه فاصله مى‏اندازد. پروردگار مهربان به کسى که سه روز از ماه رجب را روزه گرفته، خطاب مى‏کند که حق تو بر من واجب شد و دوستى و ولایتم برایت ‏حتمى شد. اى فرشتگان! در حضور شما شهادت مى‏دهم که گناهان بنده‏ام را آمرزیده‏ام. (14)

علاوه بر روایاتى که به طور عام نسبت ‏به فضیلت روزه ماه رجب تاکید مى‏نماید، درباره روزه گرفتن در روزهاى 13، 14 و 15 و انجام عمل «ام داود» نیز تاکید شده است.

مکان اعتکاف

اعتکاف از نظر مکان محدودیت ‏خاص دارد. نظریه معروف آن است که اعتکاف تنها در یکى از مساجد چهارگانه ( مسجدالحرام، مسجدالنبى، مسجد کوفه و مسجد بصره ) جایز است. امام رضا (ع) فرموده‏اند: «اعتکاف لیلة فى مسجد الرسول و عند قبره یعدل حجة و عمرة (15)؛ یک شب اعتکاف در مسجد پیامبر و نزد قبر او معادل یک حج و یک عمره است.»

ولى گروهى از فقها اعتکاف در مسجد جامع هر شهر و منطقه را نیز روا دانسته‏اند. (16)

البته در مورد مسجد جامع نیز برخى برآنند که باید به قصد رجاء و به امید این که شاید مطلوب درگاه الهى باشد، اعتکاف نمود. (17) اعتکاف در سایر مساجد مانند مسجد محله و بازار تنها به نظر شمار اندکى از فقیهان شیعه جایز است. (18) مقصود از مسجد جامع در هر شهر و منطقه، مسجدى است که معمولا مردم بیشترى در آن جا گرد مى‏آیند (19)؛ به عبارت دیگر، مسجدى که اغلب اوقات بیشتر از سایر مساجد جمعیت داشته باشد. (20)

شیخ لطف الله میسى اصفهانى در کتاب «رساله اعتکافیه‏» به نقل احادیثى در باب اعتکاف پرداخته و ضمن بیان احادیث، شواهدى را در جواز اقامه اعتکاف در مسجد جامع، نصب قبه و نیز احیاى دهه آخر ماه رمضان ذکر مى‏کند.

روشن است که در محل اعتکاف اختلافى در میان فقهاى شیعه وجود دارد. این اختلاف ناشى از این روایت است که اعتکاف در مسجدى جایز است که امام عدل، جماعتى در آن برگزار کرده باشد. برخى از فقها صرفا همین چند مسجد ( کوفه، بصره، مدینه و مکه) را براى اعتکاف جایز شمرده‏اند و برخى دیگر مساجد دیگر را نیز براى اعتکاف مجاز شمرده‏اند.

از این دسته دوم، گروهى تنها مساجد جامع را معین کرده اند و برخى همه مساجد جماعات را. شیخ لطف الله بر این باور بوده که در تمامى مساجد جامع و حتى جماعت اعتکاف جایز است، ولى درباره روایتى که «امام عدل‏» را مطرح کرده چنین اظهار مى‏کند که مقصود از امام عدل، اعم از امام معصوم و غیر معصوم است. شیخ تاکید دارد که اصولا سؤال درباره مساجد بغداد بوده و روشن است که وجه عدل نمى‏توانسته ارتباطى با امام معصوم براى اقامه نماز در آن مساجد داشته باشد.

وى با اشاره به آراء برخى از فقهاى متقدم در این که تنها در مساجد اربعه اعتکاف رواست، اسامى جمعى از علماى عصر خود را که اغلب علماى جبل عامل هستند، ذکر کرده و رأى آنان را چنین دانسته که در هر مسجد جامعى اعتکاف جایز است. از جمله آنان مرحوم شیخ بهایى است که در هنگام تالیف این رساله در قید حیات بوده است و نیز شیخ على بن عبدالعالى میسى، جد نویسنده، و نیز شهید ثانى و بسیارى دیگر. (21)

در این جا ممکن است این پرسش مطرح شود که با توجه به آثار سازنده اعتکاف آیا بهتر نیست اعتکاف در هر مسجدى را جایز بدانیم تا همگان به آسانى بتوانند از این عبادت بهره‏مند شوند؟

در پاسخ باید گفت: عبادت‏هاى دینى کاملا توقیفى هستند؛ بدین معنا که شرایط و احکام آن را باید از متون اسلامى و دستورهاى شرعى اخذ کرد. هرگاه از ادله معتبر استفاده شود که محل اعتکاف، مسجد جامع است، نمى‏توان از روى ذوق و سلیقه شخصى در شرط عبادت تصرف نمود و دامنه آن را توسعه داد.

اساسا برخى عبادت‏ها از نظر مکان، داراى محدودیت ‏خاصى هستند.

مثلا مراسم و اعمال حج‏ باید در مکان‏هاى معینى انجام شود؛ از این رو انجام دادن اعمال حج در غیر از محل‏هاى مقرر بى‏ معناست.

در مورد اعتکاف نیز هرگاه با ادله معتبر ثابت‏ شود که جایگاه آن مسجد جامع است، مى‏فهمیم که شارع مقدس این عبادت را تنها در این ظرف مکانى معین از ما خواسته است. البته در تشریع این حکم حتما مصالحى مورد نظر بوده است که شاید عقل ما نتواند به طور یقین بدان دست‏ یابد. شاید اسلام با منحصر نمودن اعتکاف در مسجد جامع بخواهد نوعى کنترل بر کمیت و کیفیت آن وجود داشته باشد و در کنار این عبادت، ارزش‏هاى دیگرى مانند وحدت و همراهى و همدلى نیز مطرح شود. (22)

انسان معتکفى که به آداب اعتکاف پایبند است در هر موردى از نماز خواندن، دعا کردن، اندیشیدن، شب زنده دارى و گریستن، به گنجینه هایى از رحمت‏ خاص خدا دست مى‏یابد که گرانبهاترین سرمایه زندگانى و بهترین زاد و توشه آخرت او خواهد بود.

هم چنین گاهى خداوند به خاطر تأدیب انسان‏ها یا به خاطر عقوبت آنان نسبت ‏به ستمکارى‏ها و معاصى روز افزون شان، اراده نزول عذاب مى‏کند و بلایى چون خشکسالى یا زلزله یا بیمارى عمومى و مانند آن را تقدیر مى‏نماید، ولى عمل صالح گروهى از آنان باعث دفع بلا می گردد و به گونه‏اى که خود نیز متوجه نیستند از تحقق عذاب و عقاب الهى جلوگیرى مى‏کنند: «... و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون(انفال/ ‏33)؛ و خداوند آنان را عذاب نمى‏کند تا زمانى که استغفار مى‏کنند.»

اعتکاف خالصانه جمع کثیرى از مردم جامعه ما، مى‏تواند چنین نقشى را در اجتماع اسلامى داشته باشد؛ یعنى زمانى که قدرناشناسى مردم نسبت‏ به نعمت‏هاى الهى اوج مى‏گیرد و غفلت از خدا به شکل‏هاى گوناگون در بین مردم رواج مى‏یابد و پول‏ پرستى و شهوترانى، بخش عظیمى از جامعه را از عبادت خدا دور و به حقوق دیگران بى ‏توجه مى‏سازد، خطر نزول بلا نزدیک مى‏شود؛ اما گریه‏ها و تضرع‏ها و نمازها و روزه‏هاى معتکفین، رحمت‏ خدا را بر مى‏انگیزاند و به آبروى آنان، عاصیان نیز در امان مى‏مانند.

مقابله با تهاجم فرهنگ بیگانه

در فرهنگ اسلامى روى آوردن به اعتکاف، علاوه بر بهره بردارى از فیض معنوى آن، جهاد مقدس نیز هست؛ زیرا این مراسم عبادى - معنوى، نقش بسیار مهمى در رویارویى با نفوذ فرهنگ بیگانه ایفا مى‏کند.

جوانى که در مراسم اعتکاف، طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را مى‏چشد، لذت‏هاى مادى و شهوانى در دیدگانش، حقیر و بى‏ارزش مى‏شود و به آسانى در گرداب فساد و باورهاى ضد دینى گرفتار نمى‏شود.

از سوى دیگر، چنین مراسمى خود پیامى عملى و درسى عبرت‏آمیز براى مردم است. حضور جمعى از مؤمنان در مسجد براى عبادت، در حقیقت نوعى دعوت به خدا پرستى و دین مدارى است و آثار سازنده‏اى بر جامعه خواهد داشت، از همین رو، در رویارویى با تهاجم فرهنگى دشمن نباید نقش مؤثر سنت هایى که در باور عمومى مردم ریشه‏هاى عمیق دارند، نادیده گرفته شود. بى‏تردید مساجد، حسینیه‏ها، تکایا، هیئت‏هاى مذهبى، زیارت و اعتکاف، نقش مهمى در تربیت جامعه و گسترش فرهنگ دینى ایفا کرده و مى‏کنند. این مقوله‏ها با آثار مثبت جانبى که دارند، اهرم‏هاى توانمندى در مقابله با فرهنگ بیگانه‏اند.

در دوران ما تهاجم دشمن ابعادى گسترده یافته، ولى این حرکت استعمارى، دست کم ریشه‏اى چند صد ساله دارد و همین پدیده‏هاى سنتى هم چون اعتکاف، مردم ما را در طول سال‏هاى متمادى در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه مصونیت ‏بخشیده است؛ (23) اما اهمیت آن و نقش به سزایى که در تصفیه و تزکیه انسان دارد براى بسیارى از مسلمانان ناشناخته مانده است.

از این رو جا دارد مبلغان اسلامى بیش از پیش بر نقش مهم آن تاکید ورزند تا این سنت دیرینه محمدى آن گونه که شایسته است، جایگاه خود را در جامعه اسلامى حفظ کند.

در عصر ما که زندگى ماشینى و پیچیدگى‏هاى آن، دیده‏گان انسان را به خود خیره کرده، روابط اجتماعى گسترده شده و خلاصه دامنه سرگرمى انسان به جلوه‏ها و مظاهر مادى توسعه یافته است، تاکید بر نقش سازنده اعتکاف، ضرورتى دو چندان مى‏یابد؛ زیرا اعتکاف انس با معشوق است که زمینه را براى گسستن فرد از سرگرمى‏هاى پوچ فراهم مى‏آورد؛ انسان را با خداوند پیوند مى‏دهد و از آفت ‏خدا فراموشى و از خود بیگانگى نگه مى‏دارد.

پى‏نوشت‏ها:

1. عطار نیشابورى، تذکرة الاولیاء، ص‏785.

2. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏14، ص‏141.

3. تفسیر نمونه، ج‏13، ص‏33.

4. علامه طباطبائى، المیزان، ج‏14، ص‏34.

5. سید مرتضى، المسائل الناصریات، ص‏119.

6. علامه حلى، تذکرة الفقهاء، ج‏6، کتاب اعتکاف، ص‏239.

7. حرعاملى، وسائل الشیعه؛ ج‏7، ص‏116.

8. المیزان، ج‏19، ص‏173.

9. حرعاملى، وسائل الشیعه، ج‏7، ص‏397، روایت‏1.

10. همان، روایت 2.

11. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، کتاب الاعتکاف، ص ‏188.

12. شیخ صدوق، فضائل الاشهرالثلاثة، ص‏24، روایت‏12.

13. همان، ص‏38، روایت‏16.

14. همان، ص‏25، بخشى از روایت‏12.

15. بحارالانوار، ج ‏98، ص‏151.

16. سید محمد کاظم طباطبائى، العروة الوثقى، کتاب الاعتکاف، ص‏399.

17. امام خمینى (ره)، تحریرالوسیله، ج‏1، ص‏305.

18. شیخ محمد حسن نجفى، جواهرالکلام، ج‏17، ص‏170.

19. همان، ص‏171.

20. آیة الله گلپایگانى، مجمع المسائل، ج‏1، ص‏154.

21. فصلنامه فرهنگ اصفهان، شماره 1، پائیز 1374، ص‏38. رحیم نوبهار، اعتکاف؛ سنت محمدى، صص‏78 و 88 .

22. بحارالانوار، ج‏33، ص‏542 .

23. اعتکاف، سنتى محمدى، صص‏50 و 51 .






برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

      



پیامهای عمومی ارسال شده

+ با سلام ما باچند مطلب تازه و زیبا منتظر شماییم یاعلی مدد



+ سلام ما باچند مطلب تازه و زیبا منتظر شماییم یاعلی مدد

+ سلام دوستان 4 فضیلت بسیار زیبا زود بیا که هنوز از دست ندادی منتظر قدوم شما هستیم یاعلی

+ سلام دوستان 4 فضیلت بسیار زیبا زود بیا که هنوز از دست ندادی

+ نگاه شیعه به بعثت حضرت رسول (ص) نکته اساسى که قرآن در نزول وحى به پیغمبر بازگو مى‏کند، و متاسفانه کسى توجه نکرده، که در روز بعثت فقط آغاز سوره «علق» بر پیغمبر نازل شد. ما پس از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیدیم که ...

+ سلام حتما بما سری بزنید که شما نیز حتما مشتری پارسی بلاگ خواهید شد

+ اعتکاف در ادیان گذشته بما سری بزنید یاعلی مسافر عاشق

+ با سلام و تسلیت ایام فاطمیه به همگی دوستان به نظر شما علت شهادت و قبر و منتقم حضرت فاطمه (س) کی و کجاست؟ پس حتما سری بما بزنید یاعلی مدد

+ بهجت عارفان این مرد خداهم قبل از ظهور آقایمان رفت

+ من را در کنار یکی از درهای بهشت به خاک بسپارید؛ در کنار قبر حسین خرازی بازندگی شهید بزرگوار احمدکاظمی آپم یادت نره زود بیا