«فاطمه‏ى زهرا (ع) مقامى والاتر از آن دارد که سندهاى تاریخى و روایتى به سوى او اشاره کنند، و گرامى‏تر از آن است که شرح حال گونه‏ها به جانب وى راهنما باشند. فاطمه (علیهاالسلام) را همین چهارچوب کافى است که: وى دختر محمد (ص) و همسر على (ع) و مادر حسن و حسین (ع) و بزرگ بانوى جهان است». (1) و در پایان کتابش مى‏گوید: «فاطمه، اى دخت مصطفى! اى روشن‏ترین چهره‏اى که زمین را بر روى دو کتف خود بلند کرد، تو جز دو نوبت براى زمین لبخند نزدى: یک بار در سیماى پدر، آن دم که در بستر آرمیده بود و تو را مژده‏ى قرب وصل مى‏داد لبخند زدى. و لبخندى دیگر، بدان هنگام گرداگرد لبان تو مى‏گردید که جان بر لب داشتى و واپسین دم خویش را فروفرستادى... تو همیشه با محبت زیست کردى، تو با پاکى و پاکدامنى زیستى، براى پاکیزه‏ترین مادرى که دو ریحانه زادى و پروردى و بر قامت آن دو جامه‏اى از خز بخشندگى پوشاندى... تو زمین را همراه با لبخندى استهزاآمیز رها کردى و به ابدیت پیوستى، اى دختر پیامبر! اى همسر على! اى مادر حسن و حسین، و اى بزرگ بانوى بانوان همه جهانها و اعصار» (2)و باز در جاى دیگر مى‏نویسد: «قهرمانى نیرویى نیست که مستند به تن و بازو باشد، یا مستند به تاج و تخت، بلکه قهرمانى چیزى است که منطق عقل، رشد و فهم را به کار گیرد، آنگاه هدف‏ها را تعیین کند و برنامه را ترسیم نماید. و قهرمانى زهرا، چیزى جز این معنى بزرگ نبود. از این رو از هر چه عامل روشنایى دیگران مى‏شد بهره گرفت، بى آنکه بازوان ناتوان و نزار، و پهلوهاى لاغر و نحیف وى در این خواست از مؤثر باشد». (3)

 

1ـ کتاب «فاطمة الزهراء وترٌ فى غمد»، پیشگفتار، ص 3.
2ـ ص 205 ترجمه‏ى همان کتاب.
3ـ ص 211 همان ترجمه.