شاعرک آن دفترش را باز کرد

از لبان تشنه اش آغاز کرد

باز گویی مکر کوفی کار شد

باز گویی آن علی بی یار شد

یکه تازی باز میدان می رود

جان به کف روسوی جانان می رود

تیغ بر حق ، تیغ باحق میزند

باز هم بر قوم ناحق میزند

تیغ ازچشمان نازش شرم داشت

تیغ هم گویی کمی آذرم داشت

چون عدو آن شرم را از تیغ دید

از سر کین او قفا را برگزید

****

 باز صفینی که  اینجا تازه شد

قصه ای نو اینچنین آغازِ شد

روی نی قرآن ناطق را ببین

باز این ،این مکر حاذق را ببین

راس بر نی زاده پاک ولیست

او ولی مطلق و او نه! علیسیت

هرچه دارد نذر بابا کرده او

نامشان را نام آقا کرده او

از علی صغری و کبری ساخته

با علی بر قلب دشمن تاخته

تازه ها را تازه کرده با علی

عشق را آوازه کرده با علی

کربلایش در دل ما باز شد

(یا علی گفتیم عشق آغاز شد)

ما علی گفتیم و لا حول و لا

ما ولا گفتیم علی یعنی ولا