نکاتی که هنوز برای ما تازگی دارد و عمق بصیرت اندیشمند اسلامی شهید مطهری که پیرامون بیداری اسلامی است
با مطالعه آثار مختلف ایشان می توان زمینه های بیداری اسلامی را در سه بعد گرایشی، بینشی و الگوپذیری خلاصه کرد. با این توضیح که باید در این سه بعد اتفاقاتی رخ دهد تا نتیجه آن یعنی بیداری حاصل گردد.
1- بعد انگیزشی
مهمترین نکته ای که شهید بزرگوار مطهری در این بعد بر آن تاکید دارند مساله احساس شخصیّت است. اگر ملّتی احساس شخصّیّت ننماید هیچگاه دست به قیام و انقلاب نخواهد زد. در اینجا مطالبی از ایشان را که بیانگر اهمّیت و آثار احساس شخصِت و در مقابل، بیانگر خطرات خودباختگی است، مرور می کنیم:
بالاترین سرمایه
مسأله احساس شخصیت مسأله بسیار مهمى است. از این سرمایه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت و منش کند، براى خودش ایده آل داشته باشد و نسبت به اجتماعهاى دیگر حس استغنا و بىنیازى داشته باشد، یک اجتماع اینطور فکر کند که خودش و براى خودش فلسفه مستقلّى در زندگى دارد و به آن فلسفه مستقلّ زندگى خودش افتخار و مباهات کند، و اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنى همین که اجتماع از خودش فلسفهاى در زندگى داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. واى به حال آن اجتماعى که این حس را از دست بدهد! این یک مرض اجتماعى است.
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 ص : 53
در جایی دیگر می فرماید:
حیات ملت به این است که آن ملت شخصیتى را در خودش احساس کند. اى بسا ملتهاى عالِم که شخصیت ندارند، واى بسا ملتهاى جاهل که شخصیت خودشان را حفظ کردهاند. اگر الجزایریها بعد از صد و پنجاه سال مبارزه توانستند استعمار فرانسه را به زانو درآورند و به استقلال برسند، براى این بود که در آنها یک حماسه و یک احساس منش وجود داشت. اگر در آن طرف مشرق زمین، ملت دیگرى دارد با قویترین و ثروتمندترین ملتهاى جهان مبارزه مىکند، چرا مبارزه مىکند؟ آیا عدد یا ثروتش با آنها مبارزه مىکند؟ ابداً؛ احساس شخصیت و منش آن ملت مبارزه مىکند، مىگوید: من تو را به آقایى قبول ندارم، من یا باید زنده باشم روى پاى خودم باشم و کسى بر من حکومت نکند و یا باید نباشم.
همان ص : 58
احساس شخصیّت و حماسه
«بعضى روحیهها فاقد حماسهاند و بعضى داراى حماسهاند، و گفتیم که حماسه، نوعى احساس شخصیت است در مقابل دیگران افرادى هستند در دنیا عارى و خالى از حماسه؛ در خود، همه احساس حقارت و تبعیّت و شکست خوردگى مىکنند، هیچ فکر و عقیده قابل دفاعى در روح آنها وجود ندارد، اگر دفاع کند فقط از مال و جان خود دفاع مىکند، اما چیز دیگر قابل تعلّق و قابل دفاعى ندارد از وطن و قومیت و نژاد و زبان و دین و آئین و حریت و کرامت ذاتى»
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17ص 636
«گاهى یک جامعه در مقابل جامعه دیگر خودش را مىبازد، خودباخته مىشود، مستسبَع مىشود. گاهى یک جامعه جامعه دیگر را از روى زرنگى با عواملى که دارد خودباخته مىکند. نیرنگ بزرگ استعمار با کشورهاى مستعمره و کشورهاى استعمارزده همین است، کوشش مىکند که کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خودش و ایمان به حیثیت خودش را از دست بدهد؛ به فرهنگ خود، دین خود، ملیت خود، کتابهاى خود، پیشوایان خود، به تاریخ گذشته خود و به هر چه که دارد بىاعتقاد شود، بگوید همه آن هیچ و پوچ بوده، ما که چیزى نیستیم، ما که هیچ هستیم، هر چه هست آنها هستند. این بزرگترین نیرنگ استعمار است؛ بىاعتقاد کردن، بىایمان کردن یک ملت به شخصیت و هویت اجتماعى خودش. کارى مىکند این ملت، «بد» ى که از ناحیه استعمار بیاید بر «خوب» ى که از ناحیه خودش باشد ترجیح مىدهد.»
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج24 ص : 215
در همین راستا استاد مطهری بزرگترین هدیه یک ربر به ملت خود را همین احساس شخصیت و "ایمان به خود" معرفی می نماید:
«بزرگترین هدیهاى که یک رهبر به ملتش مىتواند بدهد «ایمان به خود» است، یعنى آن ملت را به خودش مؤمن کند. یک رهبر ممکن است هدیهاى که به مردمش مىدهد هدیه مادى باشد، ممکن است هدیه سیاسى باشد، استقلال سیاسى به ملت خودش بدهد. ممکن است ایمان به رهبر باشد یعنى ملت معتقد شود که رهبر ما رهبر خیلى بزرگى است. ولى اینها آنقدر مهم نیست که هدیهاى که یک رهبر به ملتش مىدهد این باشد که این ملت را به خودش مؤمن و معتقد کند که بگوید من نباید زیر بار دشمن بروم، زیر بار استبداد بروم، زیر بار استعمار بروم، من از خودم تاریخ دارم، از خودم فرهنگ دارم، من هیچ احتیاجى ندارم که از غرب الگو بگیرم»
مجموعهآثار ج24 ص : 217