سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :48
کل بازدید :394183
تعداد کل یاد داشت ها : 153
آخرین بازدید : 103/9/14    ساعت : 11:18 ع
درباره
طلبه ی مسافر[77]

وبلاگ بندن شده مثل آش شلّه قلم کار که همه چیز توش پیدا میشه (البته ازهر چمن گلی) از مسافرهای عاشق بگیر تایاد یار و ناگفته های جنگ و دشمنان آشکار وپنهان ... خلاصه هرچی که بخواهی اما نظر شما هم برامون خیلی مهمه چراکه هدف ماجلب رضایت شماست
ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
امکانات دیگر


اوقات شرعی

ابر برچسب ها
امام رضا (ع) 4 ، صله رحم ، ضدآمریکایی ، عباس (ع) انجیل آل محمد ، عکس ، علت شهادت حضرت فاطمه (س) ، علی (ع) ، عید غدیر خم ، غزه دوم ، فضائل خدیجة بنت خویلد ، قبر مادر ، قربان تاغدیر ، کالاهای اسرائیلی ، کلام امام حسین(ع) ، گریه فرشتگان ، ماشا ، محبت پیامبر(ص) به حسن و حسین(ع) ، محرم ، محمد بن عبدالوهاب ، مظلومیت ، منتظر ، منتقم فاطمه(س) ، مولود کعبه ، مومنان در قرآن ، نسل نو و امام صادق ، ونزول سوره مبارکه هل اتی (دهر) یا انسان ، وهابی ، وهبیون تند رو ، [فضائل الزهراء فاطمة(س)] ، 22 بهمن - راهپیمایی بزرگ ، 40 حدیث ، 40 حدیث از امام جواد(ع) ، 40 حدیث زیبا از امام باقر (ع) ، آیت ا... بهجت ، آیت الله بهجت ، ابوذر غِفارى ، اجلاس ژنو ، احمدی نژاد ، اسکن ، اعطای سخاوتمندانه انگشتر ، القاعده ، امام ، امام حسین (ع) ، امام حسین(ع) در کلام دانشمندان ، امام زمان (عج) ، امام صادق(ع) ، امام مهدى (عجل اللّه فرجه) ، امام هادی (ع) ، انتظار عجیب ، انقلاب ازدیدگاه استاد شهید مطهری ، ایرانیان در قرآن ، پاداش مومنان ، پاراچنار ، تروریسم ، توکل ، جنایت ، چشم ، حضرت فاطمه و علی (ع) ، حضرت فاطمه(س) ، خاندان پاک ومطهر ، دنیا گریزان در کلام امام حسین(ع) ، راهیان نور وچند دل نوشته ، ربیع الاول ، رنگ در قرآن ، روز خانواده ، روز شمار محرم ، روز مباهله ، ریاض الجنه ، زهدبی ولایت ، زیارت ، سپاه پاسداران ، سخنان شیرین ، سربازان کوچک اسرائیل ، سواران قیامت ، شادی در قران ، شب قدر ، شفاعت ، شهید احمد کاظمی ، شهید روحانی مهدی شاه آبادی ، شهید کاوه ،


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
آسمانی تاخدا

امام حسین (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه به دنیا آمد. رسول خدا (ع) نام این فرزند زهرا (س) را حسین نهاد وی مورد علاقه شدید پیامبر خدا(ص) بود و آن حضرت دربارة او فرمود: ?حسین منی و انا من حسین....? و در آغوش پیامبر بزرگ شد. هنگام رحلت رسول خدا، شش ساله بود در دوران پدرش علی بن ابی طالب (ع) نیز از موقعیت والایی برخوردار بود، علم، بخشش، بزرگواری، فصاحت، شجاعت، تواضع، دستگیری از بینوایان، عفو و حلم و .... از صفات برجسته این حجت الهی بود. در دوران خلافت پدرش در کنار آن حضرت بود و در سه جنگ ?جمل?، ?صفین? و ?نهروان? شرکت داشت.پس از شهادت پدرش که امامت به حسن بن علی (ع) رسید همچون سربازی مطیع رهبر و مولای خویش و همراه برادر بود پس از انعقاد پیمان صلح (صلح امام حسن (ع) با معاویه حاکم شام) با برادرش و بقیه اهل بیت (ع) از کوفه به مدینه آمدند. با شهادت امام مجتبی (ع) در سال 49 یا 50 هجری (که به دست همسرش جعده، دختر اشعث بن قیس الکندی مسموم شد و پس از چهل روز به شهادت رسید. معاویه با توطئه به ازدواج درآوردن یزید با جعده این کار را تدارک دید). بار امامت به دوش سیدالشهدا قرار گرفت. در آن دوران ده ساله که معاویه بر حکومت مسلط بود، امام حسین (ع) همواره یکی از معترضین سرسخت نسبت به سیاستهای معاویه و دستگیریها و قتلهای او بود و نامه های متعددی در انتقاد از رویه معاویه در کشتن حجربن عدی و یارانش و عمروبن حمق خزاعی که از وفاداران به علی (ع) بودند و اعمال ناپسند دیگر او نوشت. در عین حال حسین بن علی (ع) یکی از محورهای وحدت شیعه و از چهره های برجسته و شاخصی بود که مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه اموی (حکومتی که از سال 41 هجری با معاویه اولین خلیفه اموی شروع می شود و تا سال 132 هجری ادامه می یابد) از نفوذ شخصیت او بیم داشت با مرگ معاویه در سال 60 هجری یزید به والی مدینه نوشت که از امام حسین (ع) به نفع او بیعت بگیرد اما سیدالشهداء که فساد یزید و بی لیاقتی او را می دانست، از بیعت امتناع کرد و برای نجات اسلام از بلیه سلطه یزید که به زوال و محو دین می انجامید، راه مبارزه را پیش گرفت از مدینه به مکه هجرت کرد و در پی نامه نگاریهای کوفیان و شیعیان عراق با آن حضرت و دعوت برای آمدن به کوفه آن امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد و نامه هایی برای شیعیان کوفه و بصره نوشت و با دریافت پاسخ کوفیان در بیعتشان با مسلم بن عقیل در روز هشتم ذیحجه سال 60 هجری از مکه به سوی عراق حرکت کرد.
پیمان شکنی کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل، اوضاع عراق را نامطلوب ساخت و سیدالشهدا که همراه خانواده، فرزندان و یاران به سوی کوفه می رفت، پیش از رسیدن به کوفه در سرزمین ?کربلا? در محاصره سپاه کوفه قرار گرفت. تسلیم نیروهای یزید نشد و سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمین، مظلومانه و تشنه کام، همراه اصحابش به شهادت رسید. از آن پس کربلا کانون الهام و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگی شد و کشته شدن وی سبب زنده شدن اسلام و بیدار شدن وجدانهای خفته گردید.

خون او تفسیراین اسرار کرد         ملت خوابیده را بیدار کرد

ـ اصحاب شهادت طلب و با وفای سیدالشهداء‌(ع) نمونه بارز آگاهی، ایمان، شجاعت و فداکاری بودند .... آنان که در رکاب سیدالشهداء به فیض شهادت رسیدند جمعی از بنی هاشم بودند. جمعی از مدینه با آن حضرت آمده بودند، ‌برخی در مکه در طول راه به وی پیوستند. برخی هم از کوفه توانستند به جمع آن حماسه سازان شهید بپیوندند. کسانی هم در راه نهضت حسینی، پیش از عاشورا شهید شدند،‌که آنان نیز جزء اصحاب او به شمار می آیند. (چون مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر صیداوی و ...)
ـ مدت قیام امام حسین (ع) از روز امتناع از بیعت با یزید تا روز عاشورا 175 روز طول کشید (12 روز در مدینه، 4 ماه 10 روز در مکه، 23 روز در بین راه مکه تا کربلا و 8 روز در کربلا از 2 تا 10 محرم)

چهارم شعبان سالروز ولادت پرچمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ماه بنی هاشم ، دنیای فضایل و کمالات سردار لشکر اباعبدالله الحسین بر عاشقان صدیق آن حضرت مبارکباد
حضرت ابوالفضل (ع) در روز عاشورا مکرر بخدمت حسین بن علی (ع) شرفیاب گردیده و اجازه میدان میخواست، ولی به مناسبت شهادت و شجاعت و به علت اینکه پرچم پر افتخار سپاه حق در دست وی به اهتزاز بود امام (ع) به وی اجاز? میدان نمی داد و هر باراو را از تصمیمش منصرف می کرد و می فرمود:
? أنت صاحب لوائی? تو پرچمدار من هستی و شهادت تو دلیل هزیمت و شکست جندالله و علامت پیروزی جند شیطان است و بالاخره چون تمامی یاران آنحضرت به شهادت رسیدند و برای چندمین بار که حضرت ابوالفضل اجازه خواست امام (ع) با درخواست وی موافقت فرمود آنحضرت آنگاه که پس از تشنگی شدید به آب دسترسی پیدا کرد و هنگامیکه در مقابل صفوف دشمن قرار گرفت و یا دستش بوسیله دشمن قطع میگردید اشعار حماسه ای را که بیانگر ایمان و عقیده و دور نمائی از ایده و هدف وی میباشد می خواند:
در? ابصار العین? میگوید: عباس بن علی (ع) پس از مراجعه مکرر چون از برادرش جواب منفی شنید، چنین گفت: ? لَقَد ضاقَ صَدری وَ سمتُ الحَیوهَ? دیگر سینه ام تنگ شده و از زندگی سیر گشته ام.

امام (ع) فرمود: حال که تصمیم به جنگ گرفته ای مقداری آب تهیه کن . عباس حرکت نمود و پس از در هم ریختن صفوف دشمن وارد فرات گردید و چون مشک را پر کرد خواست خود نیز آب بُخورد مشت پر از آب را به نزدیک لبهای خشک شده اش رسانید ولی بلافاصله آب را به فرات ریخت وخود را این چنین مورد خطاب قرار داد:
یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسینِ هُونی وَ بَعدَهُ لا کُنتِ اَن تَکوُنی
هذَا الحُسینُ وارِد المَنُونِ وَ تَشرَبینَ بارَدَ المَعینِ
تاللهِ ما هذا فِعالُ دینی
ای نفس پس از حسین ذلت و خواری بر تو باد ، و پس از وی زنده نباشی گر چه زندگی را خواهانی.

اینک حسین وارد میدان جنگ شده است و تو آب سرد و گوارا مینوشی. به خدا سوگند آئین من چنین اجازه را نمی دهد. و چون با مشک پر ، بسوی خیمه ها بر می گشت وخود را در مقابل سیلی خروشان از دشمن میدید این شعر حماسی را میخواند:
لا اَرهَبُ المَوتَ اِذِا المَوتُ زَقا حَتّی اوُاری فیِ الَمصالیتِ َلقی
نَفسی لِسِبط المُصطَفی الطُّهرِ وَقی اِنّی اَنَا العَبّاسُ اَغدوُ بِالسَّقا وَلا اَخافُ الشَرَّ یَومَ اَلمُلتَقی
من از مرگ ترسی ندارم آنگاه که صدای مرگ بگوشم برسد تا آنجا که بدنم در میدان جنگ و در میان شمشیرها پنهان شود. جان من فدای فرزند پاک مصطفی باد، منم عباس که این مشک را بسوی خیمه ها میبرم .

و در این روز جنگ ترسی از مرگ ندارم او که با عشق فراوان و علاقه شدید به رسانیدن آب بسوی خیمه ها روان بود مردی از دشمن بنام زید بن رقاد از پشت درخت خرمائی کمینش کرد و توانست با یک روش ناجوانمرانه بر وی حمله نموده و دست راستش را قطع کند. فرزند حیدر کرار(ع) چون از دست راست مأیوس گردید باز هم برنامه و هدف خود را در قالب دو بیت حماسی چنین بیان نمود:
وَلله اِن قَطَعتُم یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی
وَعَن اِمامِ صادِقِ الیَقینِ نَجلِ النَّبیِّ الطّاهِرِ الامینِ
به خدا سوگند گر چه دست راست مرا قطع نمودید ولی من تا آنجا که زنده هستم از آئین خود دفاع و از امام و پیشوایم که در ایمان خود صادق است و فرزند پیامبر پاک و منزه و امین، دفاع خواهم نمود. آری ، او به قطع شدن دستش اعتنا ننموده و به مسیر خود ادامه میداد که شخص دیگری بنام ?حکیم بن طفیل? با همان روش غیر انسانی ?زیدبن رقاد? از کمین برجست و دست چپ آنحضرت را قطع نمود و در این هنگام تیرها مانند قطرات باران از طرف دشمن بسوی آنحضرت سرازیر گردید که تیری به مشک و تیر دیگر به سینه اش اصابت نموده و از حرکت بازمانده در اینجا بود که یکی از افراد دشمن توانست از نزدیک بر وی حمله کند و جمجه آن حضرت را با عمودی بشکافد و آنگاه که در روی زمین قرار گرفت عرضه داشت : عَلَیکَ مِنیِ السّلامُ یا اَبا عَبدِالله. امام (ع) با شنیدن صدای برادر، خود را به بالین وی رسانیده و در رثای او خطاب به مردم کوفه این چهار بیت را انشاء نمود:
تَعَدَّیتم یا شَرَّقومٍ بِبَغیکُم وَخالَفتُموُا فینَا الَّنبِیَّ مُحَمدَّاً
اَما کانَ خَیرُ الخَلقِ اَوصیکُم بِنا اَما کانَ جَدّی خِیَرَهُ اللهِ اَحمَدا
اَما کانَتِ الزَّهرا اُمّی وَ والدِی عَلِیُ اَخا خَیر الَانامِ مُسَدُّدا
لُعِنتُم وَ اُخزیتُم بِما قَد جَنَیتُم سَتُصتَونَ ناراً حَرُّها قَد تَوَقَّدا
شما ای بدترین مردم، از راه دشمنی و ستم تجاوز کردید و درباره ما خاندان با فرمان پیامبر مخالفت نمودید. آیا پیامبران آن بهترین موجودات ، ما را به شما توصیه ننموده بود؟ آیا جد من احمد منتخب شده و رسول خدا نبود؟ آیا فاطمه زهرا مادر من نبود و علی آن برادر نیکوترین مردم و برادر پیامبر خدا پدر من نبود؟
شما مردم در اثر جنایتی که مرتکب شدید مورد لعنت و ذلت قرار گرفتید و به زودی به سوی آتشی که حرارتش شدید است کشانده خواهید شد.

از حسین بن علی(ع)به هنگام شهادت حضرت ابوالفضل(ع) جملات و کلمات زیادی و از ابوالفضل(ع) نیز اشعار فراوانی در بعضی از کتب مقاتل مانند مقتل طریحی نقل گردیده است ولی ما چون در مدارک مورد اعتماد این نوع جملات و اشعار را بدست نیاوردیم از آنها خودداری نمودیم.

اما همین چند بیت و همین نمونه کوتاه می تواند بیانگر ایده و هدف و عقیده و ایمان ابوالفضل(ع) و نشانگر قدرت معنوی و عاطفه و رأفت مقام ولایت باشد که ابوالفضل(ع) با لب تشنه آب را دور میریزد و میگوید : تالله ماهذا فعال دینی ... به خدا سوگند آئین من چنین علمی را امضاء نمی کند و به هنگام جنگ شدید و در مقابل امواج شمشیرها و نیزه ها فریاد می زند: نفسی لِسبِطِ المُصطَفَََی الطّهرِ وَ قی "جانم به قربان فرزند رسول خدا.?
و آنگاه که به دست از تن بریده اش تماشا می کند میگوید : اِنّی اُحامی اَبَداً عَن ? من از آئینم دفاع خواهم نمود و از امام و پیشوایم گرچه دستم از تنم جدا شود.?
و حسین بن علی(ع) هم چون در بالین بدن قطعه قطعه و پیکر به خون آغشته چنین برادری بس عزیز و با وفا می نشیند دشمن را مورد خطاب قرار داده است و می گوید:
لعُنتُم وَ اُخزیتُم بما قَد جَنَیتُم سَتُصلَونَ ناراً حَرُّهُ قَد تَرَقَدَّا.

? ای وای که با این جنایت بزرگ از رحمت خدا دور افتادید و خود را طعمه آتشی بس سوزان قرار دادید. آری حسین(ع) برای بدبختی ملت می سوزد و ابوالفضل(ع) خود را پروانه شمع دین و پیشوایش میداند.

 

                                                                               پنجم شعبان سالروز ولادت امام سجاد علیه السلام

دورانی که امام سجاد(ع) در آن زندگی می کرد، همه ارزش های دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته بود و احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج عبدالملک را مهم تر و برتر از رسول خدا(ص) می شمرد و برخلاف نصوص دینی ازمسلمانان جزیه می گرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می سپرد.
در سایه چنین حکومتی آشکار بود که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش های جاهلی چگونه احیا شده است(1)؛ به طوری که دو خطر بزرگ جامعه اسلامی را تهدید می کرد:
 فرهنگ های متنوع بیگانه
 خطر تجمل پرستی


از این رو لازم بود در زمینه علمی کاری انجام شود تامسلمانان به اصالت فکری و شخصیت قانون گذاری ویژه خود که از کتاب و سنت در اسلام الهام می گیرد، واقف گردند. در اینجا ضرورت یک حرکت اجتهادی (اطلاع رسانی قوی) به نظر می رسید تا در چهارچوب تعالیم اسلامی، افق فکری مسلمانان گسترش یابد و بذر اجتهاد و تلاش ازبرای یافتن راه حق در دل آن ها افشانده شود و این کاری بود که امام سجاد(ع) بدان دست یافت
خطر دوم ناشی از پیشامد امواج رفاه و آسایش در جامعه اسلامی بود که عشق سوزانی راکه از ارزش های اخلاقی و پیوندهای روحی در مسلمانان پدید آمده بود را خاموش می کرد
امام علی بن الحسین(ع) این خطر را احساس کرد و فهمید که جامعه دچار انحراف شده و روحیه رفاه طلبی و فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسی هیچ روزنه ای برای تنفس وجود ندارد، بنابراین امام سجاد(ع) توانست از دعا برای بیان بخشی از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی ایجاد کند. امام(ع) در این سنگر قدرت بس شگرف تصویرهای روشنی ازجامعه اسلامی و وظیفه مسلمانان را در برابر کفرگویان معین می کند و مبارزه آنان را با منکرات مطرح می سازد
دعای او نشان دهنده این مطالب است که در هر حال ولو این که همه امکانات مبارزه از یک نفر گرفته شود و به فرض این که تنها هم باشد، باز هم مسئولیت تلاش و کوشش از او سلب نمی گردد و باید از دعا به عنوان حربه مبارزه در راه حق استفاده شود
 

انجیل اهل بیت


صحیفه سجادیه از گنجینه های ارزشمند دعاهای امامان(ع) است که در بردارنده برخی از دعاهای حضرت سجاد(ع) است.
صحیفه سجادیه کانونی از معارف بلند الهی در ابواب مختلف است و در یک ارزیابی واقع بینانه می توان آن را ابزار رسای فرهنگی برای مقابله با هجوم فرهنگی دانست که خلفای ناشایست باب آن را گشوده بودند. بی تردید اگر این حرکت ارزشمند فرهنگی در کنار گستره فرهنگی دیگر امامان نبود، این مهاجمان فرهنگی اثری از اسلام ناب محمدی(ص) باقی نمی گذارند. اهل دانش اذعان دارند که کتاب صحیفه سجادیه از نظر جایگاه ارزشی سومین کتابی است که در صدر اسلام پس از قرآن کریم و نهج البلاغه پدید آمده و مانند نسیم صبا در اطراف و اکناف عالم منتشر شده و از این رو مردم آن را مورد اهتمام و توجه قرار داده اند. سراسر این کتاب پر ازحقایقی است که خداوند سبحان هنگام خلوت آن را بر زبان آن حضرت(ع) روان ساخته است و هر کتاب دیگری که در این فن تنظیم یافته از این کتاب بهره و نصیبی برده است. به طوری که دیگر دانشمندان کتب ادعیه خود را بر مبنای دعاهای این صحیفه به رشته تحریر درآورده اند
دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت بر عالی ترین مضامین و عبارات و علوم الهی مشتمل است. زیبایی، شکوه وقدرت روحی که در تعبیرات روح پرور آن به کار رفته و طرق مختلفی که در اوقات گوناگون در مقام فروتنی و توسل در پیشگاه الهی و درود وثنا برخداوند انتخاب شده، خود بالاترین شاهد و دلیل است بر این که صدور آن از مقام امام معصوم(ع) قطعی است و احدی دست رد و انکار بر آن ننهاده و نام آن شهره آفاق است و فروغش بر اکناف جهان گسترده تا آنجا که هرگز شک و تردید در آن راه ندارد وگوهری است از معدن علوم امام سجاد(ع). بنابراین به خاطر جایگاه والایش بزرگان علم و ادب سه نام بر آن گذارده اند که گویای جایگاه رفیع این کتاب عظیم الشأن است: 1- اخت القرآن 2-انجیل اهل بیت(ع) 3- زبور آل محمد(ص)صحیفه سجادیه هر چند سراسر دعا و نیایش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نیاز انسان با پروردگار خویش ارائه شده، ولی تأمل و تحقیق در گستره مفاهیم و معارف آن به وضوح نشان می دهد که دعاهای آن فراتر از مناجات های فردی و راز و نیازهایی است که یک انسان در خلوت تنهایی خود و در بحران مشکلات زندگی، با خدای خویش دارد.
مناجات های صحیفه در حقیقت نجوای علم و اخلاق و عقیده وسیاست است با روح موحدان و مناجاتیانی که در محراب عبادت و میدان جهاد و صحنه مبارزه با شیطان های درونی و برونی حضور دارند
امام سجاد(ع) از محراب نیایش مکتبی سرشار ازآموزش و پرورش پدید آورد و با پست ترین خصلت ها و ارزنده ترین اندیشه ها را با لطافت وعطر مناجات درهم آمیخته و شیفتگان جمال حق را تا جایگاه شناخت حقایق اوج داده است.
صحیفه مدرسه ای است که معلم آن امام چهارم(ع) است و این معلم است که با این کتاب جهانیان را در تمام اعصار درس می دهد و هر کس را در حد توان و قدرتش و به اندازه تکلیف و استعدادش به مقامی که باید برسد می رساند. صحیفه دریای پرخروش فیض الهی است که لؤلؤ و مرجانش از شمار بیرون و اشیای پرقیمتش ازحد شمارش خارج است.
صحیفه آفتاب پر حرارت الهی است که از مشرق وجود حضرت زین العابدین برای تربیت وجود انسان ها طلوع کرده و تا ابد از فروغ بخشی باز نخواهد ماند
 

هدایت و استراتژی در ارتباطات


تبلیغ و رساندن پیام وحی به ژرفای جان انسان ها و استراتژی در ارتباطات از آشکارترین وظایف هر امام وپیشوای الهی است. امام سجاد(ع) همان مسئولیتی را دارا بود که امیرالمؤمنین(ع) برعهده داشت. رسالت ها و وظایف امامان در اصل و بنیان با هم برابر است ولی شرایط و مقتضیات زمان و نیازهای مردم هر عصر متفاوت است. تفاوت شرایط و مقتضیات نمی تواند اصول را جابجا کند و آن ها را از ارزش و اعتبار ساقط نماید، ولی می باید شیوه ها و روش ها را تغییر داد. به عنوان مثال علی بن ابی طالب(ع) وظیفه داشتند تا با ظلم و انحراف مبارزه کند و خلافت به حق خویش را به مردم بشناساند و رهبری امت اسلامی را به سوی نظام عقیدتی، سیاسی واخلاقی اسلام ناب برعهده گیرد و همین رسالت ها را حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) نیز برعهده داشتند در حالی که واقعیت اسناد و مدارک تاریخ نشان می دهد که هر یک ازاین امامان روش ویژه ای را در ایفای رسالت و مسئولیت یگانه خود اتخاذ کردند. این در حالی است که عقیده و پیام وهدف آن ها کم ترین تمایزی با یکدیگر نداشته است.
تاریخ نشان می دهد که شیعیان در عصر امامت امام سجاد(ع) با جراحت های سنگینی که از روزگار غصب خلافت وجنگ صفین و نهروان و جمل و روزگار حاکمیت معاویه و یزید و نیز شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش بر روح خویش احساس می کردند، مجالی برای نبردی دوباره با دستگاه اموی نداشتند.فشارهای روزافزون دستگاه خلافت و نافرجامی قیام های توابین بذر یأس و ناامیدی را در روح ها پراکنده بود. در چنین شرایطی امام سجاد(ع) اجازه نداشت که به طور رسمی و علنی مانند امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به تعلیم و آموزش پیروان خود بپردازد و نه امکان آن را داشت تا مانند علی ابن ابی طالب(ع) قوایی را علیه دستگاه اموی گردآورد. این دو مشکل در میدان فرهنگ و سیاست و جامعه می توانست برای مدتی طولانی اندیشه و معارف شیعی را مورد غفلت قرار دهد تا آن را به بن بست رسیده، معرفی کند
هنر رهبری در هدایت و تبلیغ جامعه اقتضا می کرد که استراتژی امام سجاد(ع) در ارتباطات باید عالی ترین نوع باشد(6) بنابراین روش مبارزه صحیح را انتخاب کرد و آن تشکیل و احداث مرکز اطلاع رسانی جهانی الهی بود که بتواند از کانال آن چهره انقلاب کربلا وپیام اسلام الهی را به تصویر بکشد و گفتار امام(ع) در آن فریادی است به همه تاریخ که در هر شرایط و باه هر شکل و هر امکانی که در اختیار هست، حرف حق را باید زد و نهضت و انقلاب را باید پاسداری کرد ودر هیچ شرایطی این مسئولیت سلب نخواهد شد.
والسلام






برچسب ها : عباس (ع) انجیل آل محمد  , امام رضا (ع) 4  ,

      

یک نویسنده مصری به نام "عبد الرحمن شرقاوی" می گوید: نه تنها شیعه باید به نام حسین(ع) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند. چون حسین(ع)، شهید راه دین و آزادگی است.
بسیاری از اندیشمندان و بزرگان جهان با ادیان مختلف به دنبال سال ها پژوهش و تحقیق درباره امام حسین علیه السلام و فلسفه نهضت حسینی بر این عقیده اند که قیام آن حضرت، نشأت گرفته از یک نگاه الهی و انگیزه ای مقدس بوده و قابل ستایش و پر از درس ها و الگوهاست.
نظرات این بزرگان و اندیشمندان از این جهت که فارغ از نگاه دینی و یا تعصب مذهبی خاصی ابراز شده، نشان دهنده آن است که ارزش های عمیق عاشورا می تواند وجدان بشری را مخاطب قرار دهد و برای همه انسان ها آموزنده باشد و به همگرایی انسان ها – بر اساس فرهنگ الهی سرور و سالار شهیدان– کمک کند.
"مهاتما گاندی" رهبر استقلال هند می گوید: من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین(ع) پیروی کند.
"آنتوان بارا" پژوهشگر مسیحی و نویسنده کتاب "حسین در اندیشه مسیحی می گوید: من در مورد زندگی و حرکت حسین(ع) بیشتر به بعد انقلابی شخصیت ایشان شیفته شده ام. آن حضرت در مرامنامه قیام خود اعلام می کند "من از روی هوسرانی و خوشگذرانی و برای افساد و ستمگری قیام نکرده ام بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم و برای امر به معروف و نهی از منکر و حرکت براساس سیره جد و پدرم است."
"بعد دیگر شخصیت امام حسین (ع) که مرا شیفته خود کرده، تواضع ایشان در کنار روح انقلابی است. این دو خصیصه نمی تواند در یک شخص جمع شود. تواضع از صفات و ویژگی های برگزیدگان خداست او در عین احساس عزت و آزادگی و سرافرازی در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. این بعد عظیمی است که از ویژگی امام به شمار می رود."
"چارلز دیکنز" نویسنده معروف انگلیسی می گوید: اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
"توماس کارلایل" فیلسوف و مورخ انگلیسی معتقد است: بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم، این است که حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می شود و پیروزی حسین(ع) با وجود اقلیتی که داشت، باعث شگفتی من است.
"ادوارد براون" مستشرق معروف انگلیسی می گوید: آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخنی می شنود، محزون نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.
"واشنگتن ایروینگ" مورخ آمریکایی می گوید: برای امام حسین(ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن نجات دهد ولی مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلیفه بشناسد. او خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگ های تفتیده عربستان، روح حسین(ع) فناناپذیر است.
"توماس ماساریک" می گوید: گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب مسیح مردم را متاثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین(ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین(ع) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.
"موریس دو کبری" اندیشمند فرانسوی تاکید دارد: در مجالس عزاداری حسین(ع) گفته می شود که حسین(ع)، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده، از زیردستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم.
"ماربین آلمانی که یک خاورشناس است می گوید: حسین(ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت.
"جرج جرداق" دانشمند و ادیب مسیحی معتقد است: وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین(ع) و مامور به خونریزی می کرد، آنها می گفتند "چه مبلغی می دهی؟" اما یاران حسین(ع) به او می گفتند "ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار هم کشته شویم، باز می خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم."
"گیبون" مورخ انگلیسی می گوید: با آنکه مدتی از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نیستیم، مع ذلک مشقّات و مشکلاتی که حضرت حسین(ع) تحمل کرده، احساسات سنگین دل ترین خواننده را برمی انگیزد، چندان که یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد.
"سر پرسی سایکس" خاورشناس انگلیسی می گوید: حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، نامی بلند غیرقابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.
"تاملاس توندون" رئیس سابق کنگره ملی هندوستان چنین بیان می کند: این فداکاری های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع) سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و شایسته است که خاطره آن همیشه باقی بماند.
"محمدعلی جناح" قائد اعظم پاکستان می گوید: هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.
"لیاقت علی خان" اولین نخست وزیر پاکستان می گوید: این روز محرم، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسین(ع) در عین حزن، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت. این درس به ما می آموزد که مشکلات و خطرها هرچه باشد، نبایستی ما پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.
"عباس محمود عقّاد" نویسنده و ادیب مصری می گوید: جنبش حسین(ع)، یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوت های دینی یا نهضت های سیاسی پدیدار گشته است … دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین(ع) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
فردا بیست و چهارم تیرماه مصادف با سوم شعبان سالروز ولادت با سعادت امام حسین(ع) بر عاشقان و ارادتمندان آن حضرت مبارک باد.
برگرفته از پایگاه اینترنتی حوزه.نت





برچسب ها : امام حسین(ع) در کلام دانشمندان  , امام رضا (ع) 4  ,

      

·     نشانه های عاقل

امام حسین فرمود: عاقل، با کسی که می ترسد او را دروغگو پندارد هم سخن نمی شود، از کسی که می ترسد او را رد کند درخواستی نمی کند، به کسی که می ترسد او را بفریبد تکیه نمی نماید و به کسی که به امید او اطمینانی نیست امید نمی بندد.

 

·     کمال عقل

امام حسین می فرماید: عقل، جز از راه پیروی حق به کمال نمی رسد.

 

·     نشانه های دانا و نادان

امام حسین می فرماید: از نشانه های اسباب قبولی اعمال، همنشینی با خردمندان است و از نشانه های اسباب نادانی، کشمکش با نابخردان است و از نشانه های دانا، نقادیاو از گفتار خود و آگاهی او از اسرار  آرای گوناگون است.

 

·     دانا کیست؟

امام حسین می فرماید: اگر همه گفتار دانا نیکو و بحق بود، از خود پسندی در آستانه دیوانگی قرار می گرفت. همانا دانا کسی است که حق گویی او فراوان باشد.

 

·     صفتهای زیبا

امام حسین می فرمود: دانش نطفه بارور معرفت است. تجربه های طولانی، فزونی عقل است، شرافت همان پارسایی است. قانع بودن، آسایش تن است، هر که تو را دوست دارد، از پلیدی بازت می دارد، هر که تو را دشمن دارد، بر نابکاری واردت می سازد.

امام حسین می فرماید: هر کس این پنج چیز را نداشته باشد، از زندگی خود چندان بهره ای نمی برد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی.

 

·     شریف ترین مردم

شخصی از امام حسین پرسید: شریف ترین مردم کیست؟

امام فرمود: آن کس که پیش از اندرز دیگران، خود پند گیرد و پیش از بیدار باش دیگران، خود بیدار شود.

عرض کرد: شهادت می دهم که چنین کسی سعادتمند است.

 

·     تسلیم در برابر خدا

از امام حسین پرسیدند: چگونه صبح کردی؟

فرمود: صبح نمودم در حالیکه پروردگارم بالای سرم و آتش، پیش رویم، مرگ، جوینده ام و حساب الهی فراگیرم می باشد و چنین روزی من، در گرو کردار خویشم، نه آنچه دوست دارم پیدا می کنم، و نه آنچه نمی پسندم از خود می رانم و همه کارها در اختیار دیگری است. اگر بخواهد عذابم می کند و اگر بخواهد از من می گذرد. بنابراین کدام فقیری از من نیازمندتر است.

 

·     ایمان و یقین

شخصی از امام حسین پرسید: فاصله میان ایمان و یقین چقدر است؟ فرمود: چهار انگشت.

گفت: چگونه؟ فرمود: ایمان آن است که آن را می شنویم و یقین آن است که آن را می بینیم و فاصله بین گوش و چشم چهار انگشت است.

پرسید: میان آسمان و زمین چقدر است؟ فرمود: یک دعای مستجاب.

پرسید : میان مشرق و مغرب چقدر است؟ فرمود: به اندازه ی سیر یک روز آفتاب.

پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود: بی نیازیش از مردم.

پرسید: زشت ترین چیزها چیست؟ فرمود: در پیران هرزگی و بیعاری است، در قدرتمندان،درنده خویی، در شریفان، دروغگویی، در ثروتمندان، بخل است و در عالمان حرص.

 

·     اوصاف مومن

امام حسین می فرماید: حقا که مومن ، خدا را حافظ خود گرفته و گفتار او را آیینه خود گزیده است. گاهی در اوصاف مومنان چشم می دوزد و گاهی در ویژگیهای سرکشان می نگرد. از اینرو بهره وری او از کلام خدا، در لطایف و در ژرفای معرفت خود غوطه ور است، از هوشمندی خود، در بلندای یقین جایگزین است و در پاکی خود استوار است.

·     توکل

از امام حسین (ع) روایت شده است: عزت و بی نیازی از جایگاه خود بیرون آمده به گردش پرداختند، چون با توکل برخورد نمودند و در آن مقیم گشتند.

 

 






برچسب ها : سخنان شیرین  , کلام امام حسین(ع)  , امام رضا (ع) 4  ,

      

 

حرم امام حسین علیه السلام

زهد و دنیاگریزی

 

زهد بی میلی طبیعی نسبت به امور دنیوی نیست، بلکه بی میلی روحی یا عقلی یا قلبی نسبت به اشیائی است که مورد تمایل و رغبت طبع و نفس است، با این هدف که مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب که مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی است، حاصل شود؛ خواه آن امور از مشتهیات نفسانی اخروی باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانی نباشد، بلکه از نوع فضائل اخلاقی باشد، از قبیل: عزت، شرافت، کرامت، آزادی، و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد، مانند: ذکر خداوند، محبت الهی، و تقرب به ذات اقدس خداوندی.

پس زاهد یعنی کسی که توجهش از مادیات به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، متوجه مسائل اخروی و فضائل اخلاقی و معنوی شده است. بی رغبتی زاهد، بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزوست، نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.1

امام حسین (علیه السلام) هم از نظر اندیشه، در بالاترین سطح زهد قرار داشت، و هم از نظر رفتاری.

 

دنیا در دیدگاه امام حسین (علیه السلام)

 

اساس زهد را بی میلی به دنیا تشکیل می دهد، و بی میلی به دنیا آن گاه صورت صحیحی می یابد که اندیشه و دید انسان درباره دنیا درست و واقعی باشد. حضرت اباعبدالله (علیه السلام) دنیا را این گونه معرّفی می کند: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ الدُّنْیا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَ زَوالٍ مُتَصَرِّفَةً بِاَهْلِها حالاً بَعْدَ حالٍ، فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَالشَّقِیُّ مَنْ فَتَنَتْهُ، فَلا تَغُرَّنَّکُمْ هذِهِ الدُّنْیا فَاِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَکَنَ اِلَیْها وَ تُخَیِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمَعَ فیها؛2 سپاس خدایی را که دنیا را آفرید و آن را سرای فناپذیر و رو به زوال قرار داد؛ دنیایی که صاحبانش را از حالی به حالی دگرگون می کند. پس خودباخته، آن کسی است که دنیا او را بفریبد و تیره بخت و شقاوتمند کسی است که دنیا او را شگفت زده سازد.

[ای مردم!] دنیا شما را نفریبد؛ زیرا دنیا امید هر کس را که بر آن تکیه کند، به یأس تبدیل می کند و طمع هر کس را که در آن طمع ورزد، بی نتیجه می گذارد.»

نه تنها نماز بی ولایت بی نمازی است، و حج و زکات، بی امامت غیر مقبول و ...، بلکه زهد بی دوستی و محبت علی(علیه‌السلام) بی زهدی است و در نوع خود یک حقه‌بازی است.

در جملات فوق، دنیا فناپذیر دانسته شده و آنچه از آن به عنوان مذموم یاد شده، دلبستگی به دنیاست.

سید الشهداء (علیه السلام) در سخن دیگر، علاوه بر ناپایداری دنیا، آن را وسیله امتحان و آزمایش افراد دانسته، می فرماید: «عِبادَاللّهِ اِتَّقُواللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَرٍ، فَاِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ لاَِحَدٍ اَوْ بَقِیَ عَلَیْها اَحَدٌ، کانَتِ الاَْنْبِیاءُ اَحَقَّ بِالْبَقاءِ، وَاَوْلی بِالرِّضی وَاَرْضی بِالْقَضاءِ. غَیْرُ اَنَّ اللهَ تَعالی خَلَقَ الدُّنْیا لِلْبَلاءِ وَ خَلَقَ اَهْلَها لِلْفَناءِ فَجَدیدُها بالٍ، وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکفَهِرٌّ، وَالْمَنْزِلُ بُلْغَةٌ وَالدّارُ قَلْعَةٌ فَتَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی3؛ بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود دنیا برای کسی باقی بماند و یا یک فرد [برای همیشه] در دنیا بماند، پیامبران برای بقاء سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوش آیندتر بود.

جز آنکه خداوند دنیا را وسیله آزمایش، و مردم را برای فانی شدن آفرید. پس تازه هایش کهنه و نعمتهایش زائل و شادی آن مبدل به غم می شود، و خانه زودگذر و کوتاه مدت است. پس [برای آخرت] توشه ای برگیرید که بهترین توشه تقواست.»

 

برخورد با زهدگریزان و دنیازدگان

امام حسین علیه السلام

در اندیشه بلند حضرت اباعبدالله (علیه السلام) تنها زهد و دنیاگریزی، در زاهد شدن کافی نیست، بلکه با دنیازدگان و زهدستیزان نیز باید برخورد کرد و سکوت در مقابل آنها روا نیست. و این مسئولیت، امروزه دوچندان برای کسانی مطرح است که داعیه هدایت جامعه را به عهده دارند، و امام حسین (علیه السلام) را در این کار الگوی خویش می دانند.

یکی از سرمایه داران مدینه، خانه بسیار مجللی ساخت و از امام حسین (علیه السلام) دعوت کرد تا از نزدیک خانه او را تماشا کرده، برای او دعا کند. وقتی امام (علیه السلام) وارد خانه بسیار وسیع و اشرافی او شد، اظهار داشت: «أَخْرَبْتَ دارَکَ، وَعَمَّرْتَ دارَ غَیْرِکَ، غَرَّکَ مَنْ فِی الاَْرْضِ، وَ مَقَتَکَ مَنْ فِی السَّماءِ؛4 خانه (آخرت )خویش را ویران کردی، و خانه بیگانه را آباد ساختی. اهل زمین تو را گرامی خواهند داشت و اهل آسمان دشمنت خواهند بود.»

و همچنین نقل شده که امام حسین (علیه السلام) روزی در کوچه های مدینه قدم می زد که خانه باشکوه یکی از دنیاپرستان و زهدستیزان را دید و اظهار داشت: «رَفَعَ الطّینَ وَ وَضَعَ الدّینَ؛5 [صاحب این خانه] گِل را بر هم انباشت و [دیوارها را بالا برد]، ولی دین را پست کرد.»

یکی از سرمایه داران مدینه، خانه بسیار مجللی ساخت و از امام حسین (علیه السلام) دعوت کرد تا از نزدیک خانه او را تماشا کرده، برای او دعا کند. وقتی امام (علیه السلام) وارد خانه بسیار وسیع و اشرافی او شد، اظهار داشت: خانه (آخرت) خویش را ویران کردی، و خانه بیگانه را آباد ساختی. اهل زمین تو را گرامی خواهند داشت و اهل آسمان دشمنت خواهند بود.

زهد بی ولایت

 

نکته دیگری که درباره زهد در اندیشه ژرف و عمیق حسین بن علی (علیه السلام) به آن توجه شده و برای آن نقش

اصحاب امام حسین علیه السلام

محوری و کلیدی قائل شده است، پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصا امیرمؤمنان (علیه السلام) نه تنها نماز بی ولایت بی نمازی است، و حج و زکات، بی امامت غیر مقبول و ...، بلکه زهد بی دوستی و محبت علی (علیه السلام) بی زهدی است و در نوع خود یک حقه بازی است.

می باشد. آن حضرت فرمود: «اِنَّ دَفْعَ الزّاهِدِ الْعابِدِ لِفَضْلِ عَلِیٍّ عَلَی الْخَلْقِ کُلِّهِمْ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَیَصیرُ کَشُعْلَةِ نارٍ فی یَوْمٍ عاصِفٍ، وَتَصیرُ سائِرُ اَعْمالِ الدّافِعِ لِفَضْلِ عَلِیٍّ (علیه السلام) کَالْحَلْفاءِ وَ اِنِ امْتَلاَءَتْ مِنْهُ الصَّحاری وَاشْتَعَلَتْ فیها تِلْکَ النّارُ وَ تَخْشاها تِلْکَ الرّیحُ حَتّی تَأْتی عَلَیْها کُلِّها فَلا تَبْقی لَها باقِیَةً؛6 به راستی زاهد عابدی که برتری و فضیلت علی (علیه السلام) بر تمامی انسانها پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله را دفع می کند، [دفع کردن او] چونان شعله آتشی در روز طوفانی می شود [که هستی او را به آتش کشیده] و بقیه اعمال او را (هر چند فراوان باشد) مانند علفهای خشک بیابان می گرداند، هرچند سراسر بیابان را پر کرده باشد. آن گاه شعله آتش در آن زبانه کشد و باد وزیدن گیرد تا همه آن علف ها را فرا گیرد و هیچ چیزی از آن باقی نماند.»

این جملات می رساند که نه تنها نماز بی ولایت بی نمازی است، و حج و زکات، بی امامت غیر مقبول و ...، بلکه زهد بی دوستی و محبت علی(علیه‌السلام) بی زهدی است و در نوع خود یک حقه‌بازی است.

زهد واقعی و ترک دنیا این است که در کلام و مرام امام حسین (علیه السلام) دیده می شود، نه آنچه غارنشینان، خرقه پوشان، جامعه گریزان، و گوشه نشینان دارند.

تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّا فی هَواکا  وَاَیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَیْ اَراکا      وَلَوْ قَطَّعْتَنی فِی الْحُبِّ اِرْبا  لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلی سَواکا 7

«مردم را تماما به هوای تو ترک گفتم، و [راضی شدم] فرزندانم یتیم گردند تا تو را ملاقات کنم.

اگر مرا در راه عشق [خود] قطعه قطعه کنی، دلم [ذره ای] به سوی غیر تو تمایل پیدا نمی کند.»

 

تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان

 

 


 

 

 

1. ر. ک: سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، ص 211.

2. بحارالانوار، ج 45، ص 5؛ عوالم بحرانی، ج 17، ص 249.

3. تاریخ ابن عساکر، شرح حال امام حسین(علیه‌السلام)، ص 215.

4. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 467، ح 4013؛ فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 321.

5. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 467.

6. تفسیر امام حسن عسکری(علیه‌السلام)، ص 89، ح 47؛ فرهنگ سخنان امام حسین(علیه‌السلام)، ص 111.

7. سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله ، ص 365. 






برچسب ها : زهدبی ولایت  , دنیا گریزان در کلام امام حسین(ع)  , امام رضا (ع) 4  ,

      






برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

      

قرآن

خداوند متعال در کتاب عظیمش قرآن اوصاف مؤمنان را در بیانی موجز و کوتاه  چنین بیان میکند و میفرماید:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکلُونَ» 1 مؤمنان، همان کسانى‏اند که چون خدا یاد شود دل هایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکل مى‏کنند.

"و جل" همان حالت خوف و ترسى است که به انسان دست مى دهد که سرچشمه آن یا به خاطر درک مسئولیت ها و احتمال عدم قیام به وظائف لازم در برابر خدا مى باشد، و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است .

گاه مى شود انسان به دیدن شخص بزرگى که راستى از هر نظر شایسته عنوان عظمت است مى رود. شخص دیدار کننده گاهى آنچنان تحت تاثیر مقام پر عظمت او قرار مى گیرد، که احساس یکنوع وحشت در درون قلب خویش مى نماید، تا آنجا که به هنگام سخن گفتن لکنت زبان پیدا مى کند

و حتى گاهى حرف خود را فراموش مى نماید، هر چند آن شخص بزرگ نهایت محبت و علاقه را به او و همه دارد، و کار خلافى نیز از این شخص ‍ سرنزده است ، این نوع ترس ، بازتاب و عکس العمل درک عظمت است .

قرآن مجید مى گوید: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»2 ؛ اگر این قرآن را بر کوهى فرومى‏فرستادیم، یقیناً آن [کوه‏] را از بیم خدا فروتن [و] از هم پاشیده مى‏دیدى .

و نیز در سوره فاطر مى خوانیم : تنها بندگان عالم و آگاه از عظمت خدا، از او مى ترسند .

و به این ترتیب پیوندى میان آگاهى و خوف ، همواره بر قرار است ، بنابراین اشتباه است ، که ما سرچشمه خوف و خشیت را تنها عدم انجام وظایف بدانیم .

سپس دومین صفت آنها را چنین بیان مى کند: آنها همواره در مسیر تکامل پیش مى روند و لحظه اى آرام ندارند، و هنگامى که آیات خدا بر آنها خوانده شود بر ایمانشان افزوده مى شود (و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا)

نمو و تکامل ، خاصیت همه موجودات زنده است ، مؤ منان راستین ، ایمانى زنده دارند، که نهالش با آبیارى از آیات خدا روز بروز نمو بیشتر و گل ها و شکوفه ها و میوه هاى تازه ترى پیدا مى کند، آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمى زنند، و در یک حال رکود و یکنواختى مرگبار نیستند، هر روز که نو مى شود فکر و ایمان و صفات آنها هم نو مى شود.

سومین صفت بارز آنها این است که تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل مى کنند (و على ربهم یتوکلون )

افق فکر آنها آنچنان بلند است که از تکیه کردن بر مخلوقات ضعیف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه مى گیرند و هر چه مى خواهند و مى طلبند، از اقیانوس بیکران عالم هستى ، از ذات پاک پروردگار مى خواهند، روحشان بزرگ و سطح فکرشان بلند، و تکیه - گاهشان تنها خدا است .

خدا مى خواهد همه انسان ها  بى آنکه تحت برنامه جبر قرار گیرند  با میل و اراده خود راه حق را بپویند، لذا از یکسو ارسال رسل مى کند، و انبیا را با کتاب هاى آسمانى مى فرستد، و از سوى دیگر "ایمان" را محبوب انسان ها قرار مى دهد، آتش عشق حقطلبى و حق جوئى را در درون جان ها شعله ور مى سازد،

کدام توکل؟
کودک و توکل

مفهوم توکل آنچنانکه بعضى از تحریف کنندگان پنداشته اند، چشم پوشى از عالم اسباب و دست و روى دست گذاشتن و به گوشه اى نشستن نیست ، بلکه مفهومش خود سازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به این و آن و ژرفنگرى است ، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات ، عین توکل بر خدا است ، زیرا هر تأثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است .

 از صفات روحانى و نفسانى مؤ منان راستین مى گوید: آنها در پرتو احساس مسئولیت و درک عظمت پروردگار و همچنین ایمان فزاینده و بلندنگرى توکل ، از نظر عمل داراى دو پیوند محکمند، پیوند و رابطه نیرومندى با خدا و پیوند و رابطه نیرومندى با بندگان خدا آنها کسانى هستند که نماز را (که مظهر رابطه با خداست ) بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ایم در راه بندگان خدا انفاق مى کنند «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»3

تعبیر به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز مى خوانند بلکه کارى مى کنند که این رابطه محکم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبیر مما رزقناهم (از آنچه به آنها روزى داده ایم ) تعبیر وسیعى است که تمام سرمایه هاى مادى و معنوى را در بر مى گیرد، آنها نه تنها از اموالشان بلکه از علم و دانششان ، از هوش و فکرشان ، از موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبى که در اختیار دارند در راه بندگان خدا مضایقه نمى کنند.

 

پاداش مؤمنان

آنها درجات مهمى نزد پروردگارشان دارند  درجاتى که میزان و مقدار آن تعیین نشده و همین ابهام دلالت بر فوق العادگى آن دارد.به علاوه آنها مشمول مغفرت و رحمت و آمرزش او خواهند شد و روزی هاى کریم یعنى مواهب بزرگ و مستمر و همیشگى که نقص و عیبى در آن راه ندارد و حد و حسابى براى آن نیست در انتظارشان مى باشد .

یکى دیگر از مواهب بزرگ الهى به مؤ منان این است که : «وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»4 ؛ لیکن خدا ایمان را براى شما دوست‏داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت. آنان [که چنین‏اند] ره‏یافتگانند.

در حقیقت این تعبیرات اشاره لطیفى است به "قانون لطف"  آنهم (لطف تکوینى). وقتى شخص حکیم کارى را مى خواهد تحقق بخشد زمینه هاى آن را از هر نظر فراهم مى سازد، این اصل در مورد هدایت انسان ها نیز کاملا صادق است .

خدا مى خواهد همه انسان ها  بى آنکه تحت برنامه جبر قرار گیرند  با میل و اراده خود راه حق را بپویند، لذا از یکسو ارسال رسل مى کند، و انبیا را با کتاب هاى آسمانى مى فرستد، و از سوى دیگر "ایمان" را محبوب انسان ها قرار مى دهد، آتش عشق حقطلبى و حق جوئى را در درون جان ها شعله ور مى سازد، و احساس نفرت و بیزارى از کفر و ظلم و نفاق و گناه را در دلها مى آفریند.

و به این ترتیب هر انسانى فطرتا خواهان ایمان و پاکى و تقوا است و بیزار از کفر و گناه .

ولى کاملا ممکن است در مراحل بعد این آب زلالى که از آسمان خلقت در وجود انسانها ریخته شده ، بر اثر تماس با محیطهاى آلوده ، صفاى خود را از دست دهد، و بوى نفرت انگیز گناه و کفر و عصیان گیرد.

یعنى اگر این موهبت الهى (عشق به ایمان و نفرت از کفر و گناه ) را حفظ کنید، و این پاکى و صفاى فطرت را آلوده نسازید، رشد و هدایت بیشک در انتظار شماست .

این حکم اختصاص به یاران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) ندارد، بلکه یک قانون همگانى است که هر کس در هر عصر و زمان صفاى فطرت خویش را حفظ کند اهل نجات و هدایت است . محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان از مواهب بزرگ الهى بر بشر است .

 

نقل از فاطمه محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

1- سوره انفال آیه 2.

2- الحشر آیه 21.

3- سوره انفال آیه 2.

4- سوره حجرات آیه 7.

با برسی تفسیر نمونه جلد های: 7-8-14-15-16






برچسب ها : مومنان در قرآن  , توکل  , پاداش مومنان  , امام رضا (ع) 4  ,

      





      

انسان موجودى است ‏سالک و پویا به سوى معبود حقیقى خویش و از هر راهى که برود و هر مسیرى را که در زندگى انتخاب کند، سرانجام به لقاى معبود خویش مى‏رسد:

« یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (انشقاق/‏6 )؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج ‏به سوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد.»

با توجه به این آیه اگر انسان راه ایمان، خود سازى و تهذیب نفس را بپوید جمال و مهر خداوند را ملاقات مى‏کند، اما اگر راه کفر و آلودگى را در پیش گیرد، جلال و قهر او را می بیند. بنابراین اگر مقصد و غایت ‏سلوکش لقاى محبت و مهر خدا باشد، باید راه تهذیب نفس و عبادت حقیقى را در پیش گیرد و از هواى نفس بگریزد و در طریقت انس با معبود گاهى به گوشه‏اى خلوت پناه ببرد و دور از همه عنوان‏ها و تعلقات مادى، لختى بر حال زار خویش بگرید و با سوز دل و اشک چشم، کدورت و زنگار را از چهره  جان خود بزداید و در زاد و توشه آخرت اندیشه کند.

ادیان الهى با توجه به همین نیاز روحى، با آن که انسان را به حضور در جامعه و شرکت در فعالیت‏هاى اجتماعى فرا مى‏خوانند، فرصت هایى را نیز براى خلوت نمودن او با خداوند فراهم نموده‏اند، یکى از این فرصت‏ها «اعتکاف‏» است.

اعتکاف در لغت ‏به معنى اقامت کردن و ماندن در جایى و ملازم بودن با چیزى است، ولى در شرع اسلام، اقامت در مکانى مقدس به منظور تقرب جستن به خداوند متعال است.

اعتکاف فرصت ‏بسیار مناسبى است تا انسانى که در پیچ و خم‏هاى زندگی مادى غرق شده، خود را بازیابد و به قصد بهره بردن از ارزش‏هاى معنوى از علایق مادى دست ‏بکشد و خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را در راه راست ثابت نگهدارد تا بتواند به دریاى بیکران انس و مهر خداوند که یکسره مغفرت و رحمت است، متصل شود.

در اعتکاف مى‏توان خانه دل را از اغیار تهى کرد و نور محبت‏ خدا را در آن جلوه گر ساخت؛ مى‏توان خود را وقف عبادت کرد و لذت میهمان شدن بر سر سفره احسان و لطف الهى چشید؛ مى‏توان زمام دل و جان را به دست‏ خدا سپرد و همه اعضا و جوارح را در حصار اراده حق به بند کشید؛ (1) مى‏توان به خویشتن پرداخت و معایب و کاستى‏هاى خود را شناخت و در جست و جوى معالجه بود؛ مى‏توان نامه عمل را مرور کرد و به فکر تدارک و جبران فرصت‏هاى از دست رفته بود؛ مى‏توان به مرگ اندیشید و خود را براى حضور در پیشگاه خداى «ارحم الراحمین‏» آماده کرد.

آرى! "اعتکاف" فصلى است ‏براى گریستن، براى ریزش باران رحمت، براى شستن آلودگى‏هاى گناه، براى تطهیر صحیفه اعمال، براى نورانى ساختن دل و صفا بخشیدن به روح.

پیشینه اعتکاف

اعتکاف مخصوص دین اسلام نیست ‏بلکه در ادیان الهى دیگر نیز وجود داشته و در اسلام استمرار یافته است، اگر چه ممکن است در شرع مقدس اسلام پاره‏اى از خصوصیات و احکام و شرایط آن تغییر یافته باشد. درباره حدود و شرایط این عبادت در دیگر ادیان، اطلاعات قابل توجهى در اختیار ما نیست. مرحوم علامه مجلسى در «بحارالانوار» به نقل از طبرسى آورده است که: «حضرت سلیمان (ع) در مسجد بیت المقدس به مدت یک سال و دو سال، یک ماه و دو ماه و کمتر و بیشتر اعتکاف مى‏کرد و آب و غذا براى آن حضرت فراهم مى‏شد و او در همان جا به عبادت مى‏پرداخت.» (2)

برخى از آیات قرآن نیز دال بر این است که اعتکاف در ادیان الهى گذشته وجود داشته است. خداوند متعال مى‏فرماید:

«... و عهدنا الى ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتى للطائفین والعاکفین والرکع السجود( بقره/ ‏125)؛ به حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) سفارش نمودیم تا خانه‏ام را براى طواف کنندگان، معتکفان و نمازگزاران تطهیر کنند.»

از این آیه استفاده مى‏شود که در زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) عبادتى به نام اعتکاف وجود داشته و پیروان دین حنیف گرداگرد کعبه معتکف مى‏شده‏اند.

حضرت مریم (س) آن گاه که به افتخار ملاقات با فرشته الهى نایل آمد، از مردم فاصله گرفت و در خلوت به سر برد تا در مکانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه به راز و نیاز با خداى خود بپردازد و چیزى او را از یاد محبوب غافل نکند.

به همین جهت طرف شرق بیت المقدس را که شاید محلى آرام ‏تر و یا از نظر تابش آفتاب پاک ‏تر و مناسب ‏تر بود برگزید. (3)

مرحوم علامه طباطبائى (ره) در المیزان مى‏نویسد: هدف حضرت مریم (س) از دورى نمودن از مردم، بریدن از آنان و روى آوردن به سنت اعتکاف بوده است. (4)

برخى از روایات اهل سنت هم نشان مى‏دهد که در دوران جاهلیت هم عملى عبادى به عنوان اعتکاف در میان مردم رایج ‏بوده است. (5)

علامه حلى در کتاب «تذکرة الفقهاء» به مشروعیت اعتکاف در ادیان پیشین تصریح نموده است. (6)

از زمانى که پیامبراسلام (ص) اعتکاف را به مسلمانان آموزش داد، این سنت اسلامى در میان مسلمانان رواج پیدا کرد.

در حال حاضر مراسم اعتکاف در دهه پایانى ماه مبارک رمضان در بسیارى از کشورهاى اسلامى از جمله عربستان ( به ویژه شهر مکه) با شکوه خاصى برگزار مى‏شود. همه ساله خیل عظیم مسلمانان، که بخش قابل توجهى از آنان را جوانان تشکیل مى‏دهند، از سراسر جهان به سوى مسجدالحرام مى‏شتابند و در کنار خانه خدا معتکف مى‏شوند و حتى بسیارى از زائران خانه خدا به منظور دستیابى به فضیلت اعتکاف در دهه آخر ماه رمضان، این ایام پر برکت را براى انجام عمره مفرده برمى‏گزینند.

شبیه این مراسم در مسجدالنبى و در کنار مرقد مطهر پیامبر(ص) برگزار مى‏شود. مسجد کوفه در عراق نیز سال‏هاى متمادى، محل برپایى مراسم اعتکاف در دهه آخر ماه مبارک رمضان بوده است. انبوه شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت (ع) در این مسجد مقدس معتکف مى‏شده‏اند و بسیارى از عالمان بزرگ شیعه نیز همراه با مردم در این مراسم شرکت مى‏کرده‏اند.

اعتکاف در کشور ایران تاریخچه‏اى پرفراز و نشیب دارد در هر عصرى که عالمان برجسته دینى به اعتکاف اهتمام ورزیده‏اند، مردم مسلمان نیز از آنان پیروى کرده و به اعتکاف بها داده‏اند.

در عصر صفوى، در سایه تلاش‏هاى دو عالم بزرگ آن زمان، مرحوم شیخ بهایى (1030- 952 ه.ق) و شیخ لطف الله میسى عاملى اصفهانى (متوفاى 1032 یا 1034 ه.ق)، اعتکاف در شهرهاى ایران، به ویژه قزوین و اصفهان، رونق خاصى یافته است.

خوشبختانه اکنون در بسیارى از شهرهاى کشورمان مراسم اعتکاف در روزهاى 13، 14 و 15 ماه رجب (ایام البیض) برگزار مى‏شود. این سنت‏ حسنه ابتدا در شهر مقدس قم، توسط عالم ربانى میرزا مهدى بروجردى صورت گرفت و رفته رفته در شهرهاى دیگر رواج یافت.

ارزش معنوى اعتکاف

انقطاع از مادیات و امور دنیوى و ملازمت مسجد و دوام ذکر و عبادت خدا، به تنهایى و بدون اعتکاف نیز داراى ارزشى والا و اهمیتى فراوان است که در این زمینه آیات، روایات و احادیث زیادى را با چنین مضمونى مى‏توان یافت، اما اهمیت اعتکاف به طور مشخص در قرآن و احادیث مورد تاکید قرار گرفته است.

در بنیاد اولین خانه توحید (کعبه) به دست دو پیامبر الهى، حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام سخن از عهد و پیمانى به میان مى‏آید که از جانب خداوند، جهت تطهیر«بیت الله‏» براى طواف کنندگان، معتکفین و نمازگزاران از آنان گرفته شده است.

مطالعه در تعالیم ادیان الهى نشان مى‏دهد که همواره شیوه‏هایى از درون‏ گرایى و دورى از جمع در ادیان آسمانى وجود داشته است.

اعتکاف در قرآن

از کلام وحى استفاده مى‏شود که در میان بنى اسرائیل نوعى روزه همراه با سکوت (صمت‏) رایج‏ بوده است. (7) حضرت موسى(ع) با آن که مسئولیت ‏سنگین رهبرى و هدایت امت را بر دوش داشت، براى مدت زمانى آنان را رها کرد و براى خلوت کردن با محبوب خویش به خلوتگاه  کوه طور شتافت. او در پاسخ به پرسش پروردگار فرمود:

"... و عجلت الیک رب لترضى (طه/ 84 )؛ پروردگارا به سوى تو آمدم تا از من راضى شوى."

قرآن مجید در جایى دیگر از« رهبانیت‏» و گوشه ‏گیرى پیروان حضرت عیسى(ع) سخن به میان آورده، و مى‏فرماید:

«... و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها... (حدید/ 27)؛ و رهبانیتى را که خود ابداع نمودند از این رو برایشان مقرر نمودیم تا خشنودى خداوند را کسب کنند. پس حق آن را چنان که باید مراعات نکردند.»

مفسر بزرگ قرآن، علامه طباطبائى (ره) فرموده است: « لحن آیه شریفه نشان مى‏دهد که خداوند، ابتدائا رهبانیت را بر پیروان حضرت عیسى (ع) مقرر ننموده، ولى آن را مورد تایید قرار داده است.» (8) هر چند آنان به دلیل این که در رهبانیت زیاده روى نمودند و حد و مرز آن را مراعات نکردند، مورد نکوهش خداوند قرار گرفتند.

اسلام با پیش بینى عبادتى به نام «اعتکاف‏» که در واقع نوعى خلوت و درون گرایى است، براى ساختن انسان‏ها و جلوگیرى از آفت ‏خدا فراموشى و خود فراموشى، چاره اندیشى نموده است. این‏ها همه نشان مى‏دهد با آن که روح تعالیم ادیان، دعوت به جمع و اجتماع است، انسان به برنامه هایى که او را با درون خود پیوند دهد نیز محتاج است.

راز این امر روشن است؛ معمولا حضور پیوسته و دائمى در عرصه اجتماع و کار و تلاش عملى، رفته رفته روحیه عمل گرایى را در انسان تقویت مى‏کند.

پیدایش این روحیه چه بسا انسان را از درون تهى مى‏کند تا آن جا که به چیزى جز عمل بیشتر نیندیشد. شخص عمل گرا و عمل زده حتى گاه فرصت نمى‏یابد نتایج کارها و تلاش‏هاى خود را هم به درستى ارزیابى کند. لذا اعتکاف زمینه مناسبى است تا انسان به کاوش درباره انگیزه‏ها و روحیات خویش بپردازد و براى رفع نقصان و تکامل آن بکوشد. بنابراین اعتکاف با ویژگى هایى که اسلام براى آن در نظر گرفته، پاسخى است ‏به این نیاز روحى، و فرصتى است مغتنم براى رو آوردن به خود و خدا.

اعتکاف در احادیث

میزان توجه پیامبر(ص) به برپایى اعتکاف، بسیار در خور دقت و تامل است. خداوند متعال، پیامبر خویش را به داشتن خلق و خویى عظیم و بزرگ ستوده است.

«و انک لعلى خلق عظیم( قلم/ ‏4)؛ و در حقیقت تو به اخلاق نیکو وعظیم آراسته هستى.»

با این حال، آن حضرت با وجود مسئولیت ‏بزرگ اجتماعى که بر دوش داشت، خود را از اعتکاف بى نیاز نمى‏دانست.

چنان که در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است: "رسول خدا در دهه آخر ماه مبارک رمضان در مسجد معتکف مى‏شدند و براى آن حضرت خیمه‏اى که از مو بافته شده بود، در مسجد برپا مى‏شد. پیامبر(ص) براى اعتکاف آماده مى‏شدند و بستر خویش را جمع مى‏کردند." (9)

در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) آمده است: « کانت ‏بدر فى شهر رمضان و لم یعتکف رسول الله (ص) فلما ان کان من قابل اعتکف عشرین. عشرا لعامه و عشرا قضاء لما فاته (10)؛ جنگ بدر در ماه رمضان رخ داد، از این رو رسول خدا موفق به اعتکاف نشدند. آن حضرت در ماه رمضان سال آینده  یک دهه را به عنوان همان سال اعتکاف نمودند و یک دهه را نیز به عنوان قضاى سال قبل.»

رسول خدا افزون بر اهتمام عملى نسبت ‏به اعتکاف، با بیان فضایل و پاداش بزرگ آن، مؤمنان را به انجام این عمل تشویق مى‏نمودند. در حدیثى از آن حضرت آمده است: «اعتکاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتین و عمرتین (11)؛ یک دهه اعتکاف در ماه رمضان همچون دو حج و دو عمره است.»

گرچه این حدیث ناظر به اعتکاف به مدت ده روز و در ماه مبارک رمضان است، ولى اعتکاف در کمتر از این مدت (به شرط آن که از سه روز کم ‏تر نباشد) در غیر ماه مبارک رمضان مخصوصا «ایام البیض‏» به اندازه خود فضیلت و ثواب دارد.

زمان اعتکاف

اعتکاف از نظر زمان محدود به وقت ‏خاص نیست؛ تنها از آن رو که لازمه اعتکاف، روزه گرفتن است، باید در زمانى اعتکاف شود که شرعا بتوان روزه گرفت. پس هر گاه روزه گرفتن صحیح باشد، اعتکاف نیز صحیح است، ولى بهترین زمان براى اعتکاف دهه آخر ماه مبارک رمضان، و ایام البیض ماه رجب است. اعتکاف در دهه آخر ماه رمضان، با آماده سازى انسان براى درک لیلة القدر و بهره بردارى از فیض این شب گرانقدر، بى‏ارتباط  نیست. در کشور ما اکنون اعتکاف در سه روز از ماه رجب بیش از اعتکاف در دهه پایانى ماه رمضان رواج دارد؛ و این سه روز از چند نظر حائز اهمیت است:

اول آن که ماه رجب، ماه حرام است و از روایات استفاده مى‏شود که اعتکاف در ماه‏هاى حرام، نسبت‏ به دیگر ماهها از فضیلت ‏بیشترى برخوردار است.

ثانیا: روزه در ماه رجب داراى فضیلتى خاص است، زیرا ماه رجب ماه  بزرگى است که مردم حتى در جاهلیت نیز حرمت آن را  پاس مى‏داشتند. اسلام نیز بر احترام و منزلت آن افزود. (12) ظاهرا چنین رفتار و باورى نسبت‏ به ماه رجب از دیگر ادیان الهى در میان مردم به جاى مانده بود.

مالک بن انس ( پیشواى مذهب مالکى) گفته است: سوگند به خدا، چشمانم تاکنون کسى را که از نظر وارستگى، فضیلت و عبادت و پرهیزگارى برتر از امام صادق (ع) باشد، ندیده است. من به حضور ایشان مى‏آمدم و او مرا مورد توجه قرار مى‏داد و احترام مى‏نمود. روزى به ایشان عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! پاداش کسى که یک روز از ماه رجب را با ایمان و اخلاص روزه بگیرد، چیست؟ امام صادق (ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از جدش و ایشان از رسول خدا (ص) برایم روایت کرد که هر کس یک روز از ماه رجب را از سر ایمان و اخلاص روزه بگیرد، گناهانش آمرزیده مى‏شود. (13)

بر پایه حدیثى دیگر از پیامبر (ص) هر کس سه روز از ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند میان او و آتش جهنم به اندازه هفتاد سال راه فاصله مى‏اندازد. پروردگار مهربان به کسى که سه روز از ماه رجب را روزه گرفته، خطاب مى‏کند که حق تو بر من واجب شد و دوستى و ولایتم برایت ‏حتمى شد. اى فرشتگان! در حضور شما شهادت مى‏دهم که گناهان بنده‏ام را آمرزیده‏ام. (14)

علاوه بر روایاتى که به طور عام نسبت ‏به فضیلت روزه ماه رجب تاکید مى‏نماید، درباره روزه گرفتن در روزهاى 13، 14 و 15 و انجام عمل «ام داود» نیز تاکید شده است.

مکان اعتکاف

اعتکاف از نظر مکان محدودیت ‏خاص دارد. نظریه معروف آن است که اعتکاف تنها در یکى از مساجد چهارگانه ( مسجدالحرام، مسجدالنبى، مسجد کوفه و مسجد بصره ) جایز است. امام رضا (ع) فرموده‏اند: «اعتکاف لیلة فى مسجد الرسول و عند قبره یعدل حجة و عمرة (15)؛ یک شب اعتکاف در مسجد پیامبر و نزد قبر او معادل یک حج و یک عمره است.»

ولى گروهى از فقها اعتکاف در مسجد جامع هر شهر و منطقه را نیز روا دانسته‏اند. (16)

البته در مورد مسجد جامع نیز برخى برآنند که باید به قصد رجاء و به امید این که شاید مطلوب درگاه الهى باشد، اعتکاف نمود. (17) اعتکاف در سایر مساجد مانند مسجد محله و بازار تنها به نظر شمار اندکى از فقیهان شیعه جایز است. (18) مقصود از مسجد جامع در هر شهر و منطقه، مسجدى است که معمولا مردم بیشترى در آن جا گرد مى‏آیند (19)؛ به عبارت دیگر، مسجدى که اغلب اوقات بیشتر از سایر مساجد جمعیت داشته باشد. (20)

شیخ لطف الله میسى اصفهانى در کتاب «رساله اعتکافیه‏» به نقل احادیثى در باب اعتکاف پرداخته و ضمن بیان احادیث، شواهدى را در جواز اقامه اعتکاف در مسجد جامع، نصب قبه و نیز احیاى دهه آخر ماه رمضان ذکر مى‏کند.

روشن است که در محل اعتکاف اختلافى در میان فقهاى شیعه وجود دارد. این اختلاف ناشى از این روایت است که اعتکاف در مسجدى جایز است که امام عدل، جماعتى در آن برگزار کرده باشد. برخى از فقها صرفا همین چند مسجد ( کوفه، بصره، مدینه و مکه) را براى اعتکاف جایز شمرده‏اند و برخى دیگر مساجد دیگر را نیز براى اعتکاف مجاز شمرده‏اند.

از این دسته دوم، گروهى تنها مساجد جامع را معین کرده اند و برخى همه مساجد جماعات را. شیخ لطف الله بر این باور بوده که در تمامى مساجد جامع و حتى جماعت اعتکاف جایز است، ولى درباره روایتى که «امام عدل‏» را مطرح کرده چنین اظهار مى‏کند که مقصود از امام عدل، اعم از امام معصوم و غیر معصوم است. شیخ تاکید دارد که اصولا سؤال درباره مساجد بغداد بوده و روشن است که وجه عدل نمى‏توانسته ارتباطى با امام معصوم براى اقامه نماز در آن مساجد داشته باشد.

وى با اشاره به آراء برخى از فقهاى متقدم در این که تنها در مساجد اربعه اعتکاف رواست، اسامى جمعى از علماى عصر خود را که اغلب علماى جبل عامل هستند، ذکر کرده و رأى آنان را چنین دانسته که در هر مسجد جامعى اعتکاف جایز است. از جمله آنان مرحوم شیخ بهایى است که در هنگام تالیف این رساله در قید حیات بوده است و نیز شیخ على بن عبدالعالى میسى، جد نویسنده، و نیز شهید ثانى و بسیارى دیگر. (21)

در این جا ممکن است این پرسش مطرح شود که با توجه به آثار سازنده اعتکاف آیا بهتر نیست اعتکاف در هر مسجدى را جایز بدانیم تا همگان به آسانى بتوانند از این عبادت بهره‏مند شوند؟

در پاسخ باید گفت: عبادت‏هاى دینى کاملا توقیفى هستند؛ بدین معنا که شرایط و احکام آن را باید از متون اسلامى و دستورهاى شرعى اخذ کرد. هرگاه از ادله معتبر استفاده شود که محل اعتکاف، مسجد جامع است، نمى‏توان از روى ذوق و سلیقه شخصى در شرط عبادت تصرف نمود و دامنه آن را توسعه داد.

اساسا برخى عبادت‏ها از نظر مکان، داراى محدودیت ‏خاصى هستند.

مثلا مراسم و اعمال حج‏ باید در مکان‏هاى معینى انجام شود؛ از این رو انجام دادن اعمال حج در غیر از محل‏هاى مقرر بى‏ معناست.

در مورد اعتکاف نیز هرگاه با ادله معتبر ثابت‏ شود که جایگاه آن مسجد جامع است، مى‏فهمیم که شارع مقدس این عبادت را تنها در این ظرف مکانى معین از ما خواسته است. البته در تشریع این حکم حتما مصالحى مورد نظر بوده است که شاید عقل ما نتواند به طور یقین بدان دست‏ یابد. شاید اسلام با منحصر نمودن اعتکاف در مسجد جامع بخواهد نوعى کنترل بر کمیت و کیفیت آن وجود داشته باشد و در کنار این عبادت، ارزش‏هاى دیگرى مانند وحدت و همراهى و همدلى نیز مطرح شود. (22)

انسان معتکفى که به آداب اعتکاف پایبند است در هر موردى از نماز خواندن، دعا کردن، اندیشیدن، شب زنده دارى و گریستن، به گنجینه هایى از رحمت‏ خاص خدا دست مى‏یابد که گرانبهاترین سرمایه زندگانى و بهترین زاد و توشه آخرت او خواهد بود.

هم چنین گاهى خداوند به خاطر تأدیب انسان‏ها یا به خاطر عقوبت آنان نسبت ‏به ستمکارى‏ها و معاصى روز افزون شان، اراده نزول عذاب مى‏کند و بلایى چون خشکسالى یا زلزله یا بیمارى عمومى و مانند آن را تقدیر مى‏نماید، ولى عمل صالح گروهى از آنان باعث دفع بلا می گردد و به گونه‏اى که خود نیز متوجه نیستند از تحقق عذاب و عقاب الهى جلوگیرى مى‏کنند: «... و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون(انفال/ ‏33)؛ و خداوند آنان را عذاب نمى‏کند تا زمانى که استغفار مى‏کنند.»

اعتکاف خالصانه جمع کثیرى از مردم جامعه ما، مى‏تواند چنین نقشى را در اجتماع اسلامى داشته باشد؛ یعنى زمانى که قدرناشناسى مردم نسبت‏ به نعمت‏هاى الهى اوج مى‏گیرد و غفلت از خدا به شکل‏هاى گوناگون در بین مردم رواج مى‏یابد و پول‏ پرستى و شهوترانى، بخش عظیمى از جامعه را از عبادت خدا دور و به حقوق دیگران بى ‏توجه مى‏سازد، خطر نزول بلا نزدیک مى‏شود؛ اما گریه‏ها و تضرع‏ها و نمازها و روزه‏هاى معتکفین، رحمت‏ خدا را بر مى‏انگیزاند و به آبروى آنان، عاصیان نیز در امان مى‏مانند.

مقابله با تهاجم فرهنگ بیگانه

در فرهنگ اسلامى روى آوردن به اعتکاف، علاوه بر بهره بردارى از فیض معنوى آن، جهاد مقدس نیز هست؛ زیرا این مراسم عبادى - معنوى، نقش بسیار مهمى در رویارویى با نفوذ فرهنگ بیگانه ایفا مى‏کند.

جوانى که در مراسم اعتکاف، طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را مى‏چشد، لذت‏هاى مادى و شهوانى در دیدگانش، حقیر و بى‏ارزش مى‏شود و به آسانى در گرداب فساد و باورهاى ضد دینى گرفتار نمى‏شود.

از سوى دیگر، چنین مراسمى خود پیامى عملى و درسى عبرت‏آمیز براى مردم است. حضور جمعى از مؤمنان در مسجد براى عبادت، در حقیقت نوعى دعوت به خدا پرستى و دین مدارى است و آثار سازنده‏اى بر جامعه خواهد داشت، از همین رو، در رویارویى با تهاجم فرهنگى دشمن نباید نقش مؤثر سنت هایى که در باور عمومى مردم ریشه‏هاى عمیق دارند، نادیده گرفته شود. بى‏تردید مساجد، حسینیه‏ها، تکایا، هیئت‏هاى مذهبى، زیارت و اعتکاف، نقش مهمى در تربیت جامعه و گسترش فرهنگ دینى ایفا کرده و مى‏کنند. این مقوله‏ها با آثار مثبت جانبى که دارند، اهرم‏هاى توانمندى در مقابله با فرهنگ بیگانه‏اند.

در دوران ما تهاجم دشمن ابعادى گسترده یافته، ولى این حرکت استعمارى، دست کم ریشه‏اى چند صد ساله دارد و همین پدیده‏هاى سنتى هم چون اعتکاف، مردم ما را در طول سال‏هاى متمادى در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه مصونیت ‏بخشیده است؛ (23) اما اهمیت آن و نقش به سزایى که در تصفیه و تزکیه انسان دارد براى بسیارى از مسلمانان ناشناخته مانده است.

از این رو جا دارد مبلغان اسلامى بیش از پیش بر نقش مهم آن تاکید ورزند تا این سنت دیرینه محمدى آن گونه که شایسته است، جایگاه خود را در جامعه اسلامى حفظ کند.

در عصر ما که زندگى ماشینى و پیچیدگى‏هاى آن، دیده‏گان انسان را به خود خیره کرده، روابط اجتماعى گسترده شده و خلاصه دامنه سرگرمى انسان به جلوه‏ها و مظاهر مادى توسعه یافته است، تاکید بر نقش سازنده اعتکاف، ضرورتى دو چندان مى‏یابد؛ زیرا اعتکاف انس با معشوق است که زمینه را براى گسستن فرد از سرگرمى‏هاى پوچ فراهم مى‏آورد؛ انسان را با خداوند پیوند مى‏دهد و از آفت ‏خدا فراموشى و از خود بیگانگى نگه مى‏دارد.

پى‏نوشت‏ها:

1. عطار نیشابورى، تذکرة الاولیاء، ص‏785.

2. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏14، ص‏141.

3. تفسیر نمونه، ج‏13، ص‏33.

4. علامه طباطبائى، المیزان، ج‏14، ص‏34.

5. سید مرتضى، المسائل الناصریات، ص‏119.

6. علامه حلى، تذکرة الفقهاء، ج‏6، کتاب اعتکاف، ص‏239.

7. حرعاملى، وسائل الشیعه؛ ج‏7، ص‏116.

8. المیزان، ج‏19، ص‏173.

9. حرعاملى، وسائل الشیعه، ج‏7، ص‏397، روایت‏1.

10. همان، روایت 2.

11. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، کتاب الاعتکاف، ص ‏188.

12. شیخ صدوق، فضائل الاشهرالثلاثة، ص‏24، روایت‏12.

13. همان، ص‏38، روایت‏16.

14. همان، ص‏25، بخشى از روایت‏12.

15. بحارالانوار، ج ‏98، ص‏151.

16. سید محمد کاظم طباطبائى، العروة الوثقى، کتاب الاعتکاف، ص‏399.

17. امام خمینى (ره)، تحریرالوسیله، ج‏1، ص‏305.

18. شیخ محمد حسن نجفى، جواهرالکلام، ج‏17، ص‏170.

19. همان، ص‏171.

20. آیة الله گلپایگانى، مجمع المسائل، ج‏1، ص‏154.

21. فصلنامه فرهنگ اصفهان، شماره 1، پائیز 1374، ص‏38. رحیم نوبهار، اعتکاف؛ سنت محمدى، صص‏78 و 88 .

22. بحارالانوار، ج‏33، ص‏542 .

23. اعتکاف، سنتى محمدى، صص‏50 و 51 .






برچسب ها : امام رضا (ع) 4  ,

      

دعای حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها

 aboutorab0003

ابن شاذان گفت:ابراهیم بن عباس به اسنادش از امام صادق علیه السلام از آباء گرامیش حدیث نقل کرد که:

عباس بن عبدالمطلب و یزیدبن تعنب در میان گروهی از بنی هاشم و جماعتی از (قبیله)عبدالعزی در مقابل بیت الله الحرام نشسته بودند که فاطمه بنت اسد سلام الله علیها مادر امیرالمومنین علیه السلام  در حالی که به امیرالمومنین علیه السلام  حامله بود و نه ماهش تمام شده بود وارد شد و در مقابل بیت الله الحرام ایستاد.درد زایمان او را فراگرفت،نگاهش را به طرف آسمان انداخت و گفت:

پروردگارا!من به تو و آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله از نزد تو آورده و به تمام پیامبرانت و کتابهایی که نازل فرموده ای ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل علیه السلام،همان که خانه ی قدیمی ات را بنا نهاد تصدیق می کنم.پس از تو سئوال می کنم به حق این خانه و به حق کسی که آنرا بنا نهاد و به حق این فرزندی که در رحم دارم؛همان که با من تکلم می کند و با سخنش مرا انس و آرامش می بخشد و یقین دارم که او یکی از آیات و نشانه های توست،زایمان مرا آسان فرما.

 

ورود به کعبه

 

عباس بن عبدالمطلب و یزیدبن تعنب گفتند:همینکه فاطمه بنت اسد به این کلمات دعا فرمود،خانه ی کعبه را دیدم که از پشت شکافته شد و فاطمه در آن داخل گردید و از چشمهای ما پنهان شد و سپس به اذن خدا شکافت به حالت اول بازگشت و دیوار به هم چسبید.

ما قصد کردیم که در کعبه را بگشاییم تا بعضی از زنان ما نزد فاطمه بنت اسد سلام الله علیها روند ولی در باز نشد.متوجه شدیم که این امر از امور الهی است.فاطمه بنت اسد سلام الله علیها سه روز در خانه کعبه بسر برد و اهل مکه درباره این مسئله در میان کوچه ها با یکدیگر حرف می زدند و خانمها در میان سراپرده هایشان از این مطلب سخن می گفتند.

 

همراه با علی علیه السلام

 

راوی گفت:بعد از سه روز خانه کعبه از همانجایی که فاطمه بنت اسد سلام الله علیها داخل شده بود شکافته شد و فاطمه بنت اسد سلام الله علیها  در حالیکه علی علیه السلام  را بر روی دستانش داشت بیرون آمد.سپس گفت:

ای مردم، همانا خداوند عزوجل مرا از میان خلقش برگزید و بر زنان برگزیده قبل از من برتری بخشید.همانا خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید و آسیه پنهانی خداوند را در محلی که محبوب حضرتش نبود از روی اضطرار عبادت می نمود و مریم دختر عمران (را برگزید) ولادت حضرت عیسی علیه السلام  را بر او آسان نمود و مریم تنه ی خشک درخت خرما را در بیابان تکان داد تا بر او خرمای تر و تازه بریزد.اما خداوند مرا برگزید و برهر دوی آنها برتری داد و برتمام زنان عالم که قبل از من بوده اند،به دلیل اینکه من در خانه ی قدیمی (کعبه) زایمان نمودم و سه روز از میوه های بهشت خوردم.هنگامی که خواستم از درون کعبه بیرون آیم و علی علیه السلام بر روی دستانم بود،هاتفی به من ندا داد ای فاطمه سلام الله علیها :او را علی علیه السلام  نام گذار.من علی اعلی هستم و به راستی او را از قدرتم و عزت جلالم و عدل و دادم آفریدم و نام او را از نام خود مشتق کردم و به ادب خود او را مؤدب ساختم(امر خود را به او تفویض کردم و بر علوم دشوارم آگاهش نمودم و او در خانه ام به دنیا آمده)، او اول کسی است که بر فراز خانه ام اذان خواهد گفت و بتها را می شکند و آنها را به رو در خواهد افکند و مرا تعظیم و تمجید و تسبیح می نماید.او امام و وصی و جانشین است بعد از حبیبم و پیامبرم و برگزیده ی از میان خلقم (یعنی) محمد رسولم.پس خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد و یاریش کند و وای بر کسی که او را عصیان کند و خوار نماید و حقش را انکار کند.

 

تکلم با پیامبر صلی الله علیه وآله

 

راوی گفت:وقتی ابوطالب علی علیه السلام  را دید و خوشحال شد و علی علیه السلام  فرمود:

ای پدر سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله داخل شد.وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله داخل شد،علی علیه السلام  خودش را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت داد و به چهره آن حضرت لبخند زد و عرضه داشت:

ای رسول خدا،سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.

سپس به اذن خدا سرفه ای کرد و شروع به خواندن سوره مؤمنون نمود:

قَد أفلَحَ المؤمِنون.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

همانا مومنین به سبب تو رستگار شدند.

(و علی علیه السلام  تمام آیات را تا آیه اولئِک هُم الوارثون قرائت فرمود).سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

به خدا سوگند تو امیر و سرور آنانی،آنها را از علوم خودت اطعام می کنی و آنها از علوم تو توشه برمی گیرند.و به خدا سوگند تو دلیل و راهنمای آنانی و به سبب تو هدایت می شوند.

 

سیراب کردن امیرالمومنین علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه وآله

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه بنت اسد سلام الله علیها فرمود:برو نزد عمویش حمزه و او را به علی علیه السلام بشارت ده.

فاطمه سلام الله علیها گوید:هنگامی که من بروم چه کسی او را سیراب می کند؟رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:من او را سیراب می کنم.فاطمه سلام الله علیها عرضه داشت شما او را سیراب می کنید؟فرمود:آری.آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله زبانش را در دهان علی علیه السلام نهاد و از آن دوازده چشمه جاری گشت؛پس آن روز روز سیراب کردن (یوم الترویه) نامیده شد.

 

اظهار بندگی شیر خدا

وقتی فاطمه بنت اسد سلام الله علیها  برگشت،نوری را دید که از علی علیه السلام به پهنه آسمان بالا می رود.

راوی گفت:سپس فاطمه بنت اسد سلام الله علیها علی علیه السلام را محکم بست و او را در میان پارچه قنداق پیچید.علی علیه السلام قنداق را پاره کرد.راوی گفت:فاطمه بنت اسد سلام الله علیها قنداق نیکویی برداشت و علی علیه السلام  را (دوباره) محکم در میان آن بست.علی علیه السلام پارچه را از هم درید.سپس او را در دو پارچه قنداق قرار داد و علی علیه السلام آن دو قنداق را نیز پاره کرد.فاطمه بنت اسد سلام الله علیها او را در سه پارچه قنداق قرار داد و علی علیه السلام آنها را نیز از هم درید.فاطمه بنت اسد سلام الله علیها،علی علیه السلام  را در چهار قنداق از جنس پوست نازک مصری به خاطر محکمی اش گذاشت و علی علیه السلام همه را پاره کرد.فاطمه بنت اسد سلام الله علیها،جناب علی علیه السلام را در پنج پارچه قنداق از جنس ابریشم به خاطر محکمی اش قرار داد و علی علیه السلام همگی آنها را پاره کرد.سپس او را در شش پارچه ابریشم و یک قنداق از جنس چرم قرار داد و علی علیه السلام دستهایش را در آن گشود و به اذن خداوند همه را پاره پاره کرد.بعد از آن فرمود:

ای مادر دستهایم را نبند،همانا من نیازمندم با انگشتانم برای پروردگارم اظهار بندگی و کوچکی نمایم.

راوی گفت:در این هنگام ابوطالب علیه السلام گفت:مسلما به زودی برای او شأن و منزلت و خبری خواهد بود.

راوی گفت:وقتی صبح شد،رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فاطمه بنت اسد سلام الله علیها وارد شد.هنگامی که علی علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را دید،بر روی مبارک آن حضزت لبخند زد و به آنجناب اشاره کرد که مرا در برگیرد و از آنچه دیروز به من نوشاندی بنوشان.

راوی گقت:رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در آغوش گرفت. فاطمه بنت اسد سلام الله علیها عرضه داشت به خدای کعبه او را شناخت.پس به خاطر سخن فاطمه بنت اسد سلام الله علیها آنروز روز عرفه نامیده شد؛یعنی امیرالمومنین علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را شناخت.[1]

-------------------------------

[1].علی علیه السلام و المناقب






برچسب ها : مولود کعبه  , علی (ع)  , امام رضا (ع) 4  ,

      

علت وفات فاطمه علیها السلام از زبان امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمود:

فاطمه علیها السلام روز سه شنبه سوم جمادى الاخر سال یازدهم هجرى از دنیا رفت و علت وفاتش این بود که قنفذ غلام عمر بن خطاب، به دستور عمر با پایه غلاف شمشیر به او زد، به طورى که فرزندش محسن، سقط گردید، و همین موجب بیمارى شدید فاطمه شد، و آن حضرت وقتى که بسرتى گردید، به هیچکس از آن افرادى که به او ستم کرده بودند اجازه نداد که به عیادت او بیایند. (1)

قبر فاطمه علیها السلام کجاست

چون خبر وفات حضرت فاطمه علیها السلام در مدینه منتشر گردید مردان و زنان مدینه همه گریان شدند و به سوى خانه آن حضرت دویدند و در انتظار بیرون آمدن جنازه و تشییع آن بودند. سپس ابوذر بیرون آمد و

گفت: تشییع جنازه به تاءخیر افتاده، پس مدرم متفرق شدند، چون پاسى از شب گذشت و دیده ها به خواب رفت جنازه را بیرون آوردند. حرت على، امام حسن و امام حسین علیه السلام عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان و گروهى از بنى هاشم و خواص آن حضرت، بر حضرت فاطمه علیها السلام نماز کردند و در همان شب او را دفن کردند. حضرت على علیه السلام دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت تا ندانند قبر آن حضرت کجاست.

به روایتى دگیر چهل قبر دیگر را آب پاشید که قبر آن مظلومه در میان آنها مشتبه باشد.

و به روایت دیگر، قبر آن حضرت را با زمین همورا کرد که علامت قبر معلوم نباشد، لذا به همین سبب در موضع قبر آن حضرت اختلاف است.

بعضى گفته اند که در بقیع است نزدیک قبور ائمه بقیع و بعضى گفته اند: ما بین قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت مدفون است، زیرا که حضرت رسول اکرم فرمودند:

ان بین قبرى و منبرى روضة من ریاض الجنة

ما بین قبر من و منبر من، باغى است از باغهاى بهشت و منبر من بر درى است از درهاى بهشت.

بعضى دیگر گفته اند: آن حضرت را در خانه خود دفن کرده اند. والله اعلم. (2)

 

1-رنجها و فریادهاى فاطمه (ترجمه بیت الاحزان)، ص 212.

 

2-سوگنامه حضرت زهراء ص 151

 






برچسب ها : علت شهادت حضرت فاطمه (س)  , قبر مادر  , ریاض الجنه  ,

      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده

+ با سلام ما باچند مطلب تازه و زیبا منتظر شماییم یاعلی مدد



+ سلام ما باچند مطلب تازه و زیبا منتظر شماییم یاعلی مدد

+ سلام دوستان 4 فضیلت بسیار زیبا زود بیا که هنوز از دست ندادی منتظر قدوم شما هستیم یاعلی

+ سلام دوستان 4 فضیلت بسیار زیبا زود بیا که هنوز از دست ندادی

+ نگاه شیعه به بعثت حضرت رسول (ص) نکته اساسى که قرآن در نزول وحى به پیغمبر بازگو مى‏کند، و متاسفانه کسى توجه نکرده، که در روز بعثت فقط آغاز سوره «علق» بر پیغمبر نازل شد. ما پس از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیدیم که ...

+ سلام حتما بما سری بزنید که شما نیز حتما مشتری پارسی بلاگ خواهید شد

+ اعتکاف در ادیان گذشته بما سری بزنید یاعلی مسافر عاشق

+ با سلام و تسلیت ایام فاطمیه به همگی دوستان به نظر شما علت شهادت و قبر و منتقم حضرت فاطمه (س) کی و کجاست؟ پس حتما سری بما بزنید یاعلی مدد

+ بهجت عارفان این مرد خداهم قبل از ظهور آقایمان رفت

+ من را در کنار یکی از درهای بهشت به خاک بسپارید؛ در کنار قبر حسین خرازی بازندگی شهید بزرگوار احمدکاظمی آپم یادت نره زود بیا